چجوری عاشقت شدم؟💞

پارت ⁶-فصل³-پایان فصل ³ 🫀🌻🫀🌻

ماری-اوه اوه من دیگه باید برم کل وقتمون رفت😅-عزیزم حتما بیا اینورا مخصوصا با آدرین.😗 -باشه عزیزم😗 خداحافط-خداحافظ ... سوار ماشین شدم و رفتم... البته اسنپ چون ادرین هنوز از ۱۰۰ ٪ ۹۰٪ بهم اعتماد داره🙂 ولی... ولی من... ولی من واقعا... ولی من واقعا دوسش...دارم🙂 اون هم جذابه هم پسر خوبیه هم... حالا پسره ۲۰ تو خوردی سالشه... حالا خام..ه بیهودس منم پچم هنوز ۱۹ سالمه باید منو درک کنه و با هام همدل باشه... همینجور که داشتم فک میکردم که جانی گف-مارینت خانم رسیدین -مارینت خانم!!! -ببخشید حواسم نبود اوکی ممنون...🙂 -خدا...😃 -خدا....😄

ماری-نگاه به ساعتم کردم ۱۲ شده بود!!! چراغ خونه خاموش بود! ادرین خواب بود چون اگه حتی اگه بیدار بود یک چراغ خواب رو روشن میکرد رفتم تا داخل اتاق لباسام رو عوض کنم در اتاق قفل بود... رفتم اتاق ادرین قفل بود... اتاق صبا قفل بود... رفتم اتاق بزرگی که من تابه حا ندیدع بودمش... اون باز بود... رفتم داخل و دیدم اتاق از...

من با تم اتاق روبه رو شدم ... اتاقی خیلی جذاب همینجور که نگا میکردم چشمم خورد به تخت که ادرین اونجا خوابیده بود و رفتم در کمد رو باز کردم دیدم تما لباسام مرتب اونجا چیده شده بود و همچنین للاس های خورش لباس های مجلسی اسپورت بیرونی اویزون و لباس های تو خونه ای رو تو کشو یه کشو کوچلو هم برای بدلیجات و پیرسینگام و یک کشو برای طلا و یک کشو گل سر ها و کش مو ها... و ۵ تا هم لباس تو خونه هام تعجب کردم من ۴ تا کشو اونجا بیشتر نداشتم و. کشو اخری رو باز کردم خودش لباس برام خریده بود یک قسمت ۳ جفت کفش خودم و بقیه اش ۲ جفت کفش برام خریده بود یه قسمت کیف هام و بقیه لباس ها خودش رو تختی هم طوسی بود من رفتم پشت پارتیشن و لباس هام رو عوض کردم و روی تخت خوابیدم

اینم تخت خواب- ناظر جان ممنون که منتشرش میکنی🙃 برای پارت بعد ۱۵ لایک ۱۸ کامنت😉 دوستون دارم لطفا شخصی نشه.