داستان عشق بی پایان✨☁️

عشق بی پایان❤️✨ گفتم خیلی زیباهست😊 «یه استیکر همیچینی ولی چشم باز نداریم😐شما فرض کنید چشاش بازه😂» کلویی: وای ادرین چرا اومدی تو مدرسه بی نزاکت اینجا؟ خودشو انداخت تو دستای ادرین مرینت:😒دختره ی لوس دیوانه ونونور ادرین:اممم راستش خودم اومدم اینجا چون پدرم اجازه نداد واز مدرسه گلینبرز بدم میاد «مدرسه قبلیش بوده مثلا😐» مرینت:اممم شما خیلی جذابید😚اممم یعنی اونجا نه یعنی اسمتون 😁 و مرینت نشست الیا:دختر خیلی ضایع شدی😖اونم بد جور😂 مرینت:😖😐 الیا:😂😂😂😂😂میای دوست شیم باهم؟ مرینت:باشه بزن اسلاید بعدی......

الیا:دختر باید یکم رو خودت کار کنی مرینت:چرا؟😐 الیا:اخه نمیتونی درست حرف بزنی😐😂 مرینت:😒😒😒😒😒 الیا:😐😐😐😐خوب چیه! زنگ تفریح خورد و یه دختر جلو چشم میرینتو گرفت کی بود؟خواهر ادرین😐 الیا:مرینت من درست میبینم؟ایلین کجاو اینجا کجا؟😐 مری:اره بریم ازش بپرسیم الیا:نه نرو ولی من کار خودمو کردم درباره الین: سلام😁 من الینم یه دختر معمولی وخواهر ادرین ولی پدرمون باهامون خشک رفتار میکنه😖من در رقص باله؛ویالون و به۳۰زبان مثلتم😚 و دوست دارم در اینده یه طراح مد شم😎

لایک کو🌝❓

,😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍