10 اسلاید صحیح/غلط توسط: HASTI انتشار: 4 سال پیش 691 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
Hello Hello
از زبان مرینت :
دکتر اومد داخل و گفت خانم دوپن چنگ متاسفانه بچه شما از دست رفته.
من که بغض داشتم و نمیتونستم حرف بزنم فقط سرم رو تکون دادم بعد به آدرین گفتم آدرین میشه یکم استراحت کنم . آدرین گفت اره اگه اذیت میشی من برم گفتم نه اگه میشه پیشم بمون .گفت باشه . بعد با هزاران دردسر خوابیدم . برام یکم عادی بود چون وقتی فرد داشت منو مینداخت تو اتاق به شکمم ضربه خورد فهمیدم که بچه از دست رفته ولی بازم خیلی ناراحتم
از زبان آدرین :
وقتی که مرینت خوابیده بود منم رفتم روی مبل بغل مرینت خوابیدم مرینت خیلی ناز خوابیده بود . نمیدونم چرا اینقدر بهش علاقه مند شدم . فکر کنم بخاطر اینه که اون لیدی باگه . من خیلی خسته بودم و کم کم داشت خوابم میبرد که یهو صدای جیغ شنیدم . مرینت بود که همش میگفت ازم دور شو ازم دور شو . آروم صداش کردم مرینت ، مرینت عزیزم بیدار شو چیزی نیست منم آدرین . یهو مرینت بلند شد نشست . قلبش تند تند داشت میزد . براش آب آوردم خورد . زبونش بند اومده بود . به پرستار گفتم یه آرام بخش بهش بزنن.
به مرینت یه آمپول آرام بخش زدن و رفتن . به پرستار گفتم تا کی باید اینجا بمونه . پرستار گفت میتونید ببریدش ولی همش باید استراحت کنه .
من گفتم اگه میشه وقتی سرم مرینت تموم شد ببرمش.
رفتم اتاق مرینت دیدم خوابه رفتم سمتش ، آروم گونه اش رو بوسیدم . که یهو بیدار شد و لبم خورد به لبش . من فکر کردم الان جیغ میزنه ولی دیدم فقط داره نگام میکنه گفتم اممم ببخشید قصد بدی نداشتم . گفت مهم نیست ولی چرا قبلا دوسم نداشتی ؟ بخاطر کاگامی بود؟ گفتم نه مرینت تروخدا اونو ول کن . گفت باشه بابا . بعد بهش گفتم عشقم قراره بریم خونه گفت واقعا گفتم بله ولی بعد از اینکه سرمت تموم شه . گفت اخیش خداروشکر . بعد یهو مرینت کراوات منو گرفت و کشید به سمت خودش ، من یهو افتادم تو بغل مرینت
چند ماه بعد
من برای خودم و مرینت یک خونه دوبلکس خریدم و الان داریم تواون زندگی میکنیم .
هوا داشت سرد میشد یعنی تقریبا زمستون داشت می اومد . مرینت داشت آشپزی میکرد منم داشتم تلویزیون میدیم که دیدم داره تبلیغ نیویورک رو میکنه . یهو دلم خواست بریم ترکیه . رفتم از پشت چشم مرینت رو گرفتم و گفتم حدس بزن کجا میخوایم بریم عشقم . گفت معلومه نیویورک گفتم تو از کجا میدونی گفت باصدایی که تلویزیون داره از مغازه سر کوچه هم بپرسی میدونه ما کجا میریم 😂
یهو خندیدم و گفتم ای بابا خواستم سوپرایزت کنم .
به مرینت گفتم فردا بریم خوبه ؟ گفت فردا ؟ امممم خب باشه گفتم نیویورک منتظر باش که داریم میایم. یهو مرینت خندید . بعد رفت چمدون هاش رو جمع کرد .
فردا شد من پاشدم و گفت مرینت جوجه ی من نمیخواد پاشه؟ یهو پاشد و گفت ای بابا جوجه ات میخواد بخوابه گفتم ساعت ۷ پرواز داریما
گفت اوووو آدرین کو تا ۷
از زبان مرینت
ساعت ۷ شد
من و آدرین چمدون هارو گذاشتیم تو ماشین بعد رفتیم سوار ماشین شدیم . رسیدیم به فرودگاه . هوا خیلی سرد شده بود آدرین کت خودش رو انداخت رو دوش من . بهش گفتم پس تو چی گفت من یه زاپاس دارم 😄😄
ما سوار هواپیما شدیم یه بچه ما رو دید و گفت مامان مامان نگاه کن خانم دوپن چنگ و آدرین آگرست بعد دست مامانش رو کشید و گفت میخوام برم پیش اونا بشینمم مادرش گفت نه دختر زشته
من رفتم دست اون دختر رو گرفتم و گفتم اشکال نداره خانم اگه میخواد میتونه پیش ما بشینه اون خانمه گفت اخه عزیزم شما دونفری اومدید خوش بگذرونید بعد این بچه مسافرتتون رو خراب میکنه گفتم نه خانم اصلا اشکال نداره بعد اون بچه پرید تو بغل من و گفت تو بهترینی مرینت من تو رو تو تلویزیون دیدم گفتم خب آره دیگه من یه طراحم کوچولو بعد رفتیم رو صندلی نشستیم و آدرین گفت این خانم کوچولو کیه گفتم تو هواپیما بود بعد ما رو دید خواست پیش ما بشینه آدرین گفت سلام خانم کوچولو .
ما راه افتادیم و رفتیم به سمت نیویورک......
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
دیگه نمیزاری؟
عالییییییییییییی
ممنون عزیزم
داستانت خیلی قشنگه
مرسی عزیزم لطف داری
عالی بود. زود پارت بعدی رو زود تر بزار 😘😘😘
چشم عزیزم . در حال تایید هست