پارت دوم این داستان😇
ادرین :
اره. من هنوزم عاشق لیدی باگم. هیچکسی نمیتونه جای اونو توی قلب من پُر کنه. مرینت از فردا به بعد فقط یه دوست معمولیه.
همونجور که قبلا بوده. من یه اشتباه کردم. ولی نمیتونم باقی عمرمو با یه اشتباه باشم. مرینت یه اشتباهه. یه شخص اشتباه که من فکر کردم دختر مورد علاقه من اونه، ولی نبود. من اشتباه حدس زدم. احتمالا اون روز که لیدی باگ برام این کلاه رو آورد و اسم مرینت روش بود، مرینت از لیدی باگ درخواست کرده بود که اونو برای من بیاره. آره همینه.
دیگه نزدیک صبح بود. باید کم کم آماده میشدم که برم مدرسه. پلگ از خواب بیدار شد.
پلگ : سلاام🥱
ادر : سلام. من همونجور که گفتی همه ی شب رو بیدار موندم و به مرینت فکر کردم.
پلگ : و نتیجه؟؟ 🤩
ادر : من هنوز عاشق لیدی باگم.
پلگ : 😃😶😐😠😡🤯😤😨 چیییییییییییییی؟؟؟!
ادر : داد نزن. من نمیتونم لیدی باگ رو فراموش کنم. اینو مطمئنم. مرینت فقط یه دوسته.
پلگ : یه دوسته آرههههههه؟ 😡😤 تو همه ی این مدت باهاش بودی. اونوقت الان شد دوست؟ هااااااا؟ 😡😤
ادر : پلگ چته؟ مگه خودت نگفتی بدون ترحم و عذاب وجدان تصمیم بگیرم؟ منم همین کار رو کردم.😠
پلگ : 😮😡 باشه. هرجور مایلی.
بعد بی توجه به من رفت سمت کمبر هاش.
خب چیکار کنم؟ من عاشق لیدی باگم. 😔😟 میدونم کارم با مرینت غلط بود. ولی من که نمیتونم به خاطر یه عذاب وجدان با کسی باشم که فقط یه دوسته برام. امروز بهش میگم.
مرینت :
هنوز هوا تاریک بود که بیدار شدم. تقریبا ساعت 4 صبح بود. بدون ذره ای سر صدا که باعث بشه تیکی با کوامی های دیگه بیدار بشن رفتم توی بالکن. به نرده تکیه دادم و به شهر نگاه کردم. یعنی ممکنه ادرین عاشق خود واقعیم نشده باشه؟ آره؟ معلومه که آره. احتمالش هست. پس باید خودمو برای هرچیزی آماده کنم. اگه منو نخواد نمیتونم کاری کنم. ولی برای فراموش کردنش از پاریس میرم. میرم یه جای دور. بعد که عشقش از سرم افتاد بر میگردم. همینه. خودمم میدونم که به این راحتی ها نیست فراموش کردنش، ولی خب نشد نداره. بلاخره میشه. اگر هم که عاشق خود واقعیم شده باشه، منم بهش میگم که لیدی باگم.
مر: خدای بزرگ. لطفا. لطفا. خواهش میکنم که عاشق خود واقعیم شده باشه. خدایا خواهش میکنم. 🥺😟
نمیدونم چقدر به شهر نگاه کردم. چند ساعت بیرون بودم، ولی هرچی بود با طلوع خورشید متوجه شدم که وقت رفتن به مدرست. امروز روزیه که همه چیز رو تعیین میکنه. فقط و فقط بستگی به خود ادرین داره. اگه هنوز عاشق لیدی باگ بود عمرا قبولش کنم. چون اون در کنار من بود و عاشقم نشده، اگه بفهمه من کی هستم که دیگه😏 هیچی اصلا.
اماده شدم و تیکی رو هم بیدار کردم. امروز میخوام زودتر برم به مدرسه. از خونه زدم بیرون و رفتم تا رسیدم به مدرسه. هنوز بچه ها زیاد نیومده بودن. تک و توک توی حیاط و کلاسا بودن. رفتم توی کلاس. فقط جولکا و رُز توی کلاس بودن.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
40 لایک
اولن اینکه ادرین خان تو یه اشتباهی
دوما اینکه گند زدی به ایندت
کلمه تبدیل خرگوش: فلاف ساعتگرد.
خیلی قشنگ بود🥺🥺🥺🥺کل داستانو خوندم و میگم بههتتررریییننننن داستتاانیی بود که تاحالا من خونه بودم🥺🥺🥺واقعا عاشقشم🥺❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
فک کنم میگه فلاف ساعت گرد نمدونم🤔
🥺🥺🥺🥺🥺😭😭😭😭😭😭💔💔💔💔💔
🥺💔🥺💔💔🥺💔
عالی بود
ولی یه چیزی ادرین حتی به خاطر لیدی باگم نه دله کسی رو میشکونه نه تو گوشش میزنه
اگرم مرینت ابراز علاقه کنه به ادرین ادرین فقط میگه که یکی دیگه رو دوس داره همین
ولی خیلی خوب مینویسی
چه خنگی هستش این ادرین به نظرع خودم اگه من جای ادرین بودم
عاشقه مرینت میشدم
اخه مرد حسابی تو وقتی لیدی باگ رو نمیشناسی و نمیدونی کیه چرا عاشقش میشی
ولی در کل خیلییییییی احساسی و عالی بود♥~♥
به قرآن داشتم موقع خوندن گریه میکردم اهنگ مرتضی پاشایی جاده یک طرفه را گوش میدادم هنگام خوندن قشنگ به داستان میامد منم اشکم در امد
خیلی قشنگ بود😍😍😍