رمان شیرین مثل بستنی بی تی اس چهارم

پارت چهارم💕🍦از زبون ملینا تازه نیم ساعت هم از پروازمون نگذشت که این سه تا خرس خوابالو خوابیدن و الانم حتما دارن خواب هفت پادشاهو میبینن ... بابا منظره به این قشنگی رو ول کردین رفتین کپیدین؟؟😒 البته به لیسا حق میدم بخوابه بدبخت از صبح زود بیدار بوده ... ریما داشت بیرونو نگاه میکرد ...

کنار هم نشسته بودیم ولی اون سه تا خرس قطبی تا شامشونو خوردن کپیدن و الان سمت راستمونن ... من: باورم نمیشه قراره با بی‌تی‌اس همکاری کنیم... ریما: ملی اینقد هیجان نداشته باش تو که یاد نرفته هدف اصلی ما چیه ،رفته؟؟ من: لیسا هم مثل تو به درسش خیلی اهمیت میده ولی مثل تو اینجوری نیست..

ریما: ادما با هم فرق میکنن ... من: ببینیم چی میشه.. ریما: قراره بیان فرودگاه ؟؟ من: اره بابا ... اووففف چکار کنم نمیتونم بخوابم این سه تا خوابالو چطوری اینقد زود خوابشون برد ... ریما خندید و گفت: نگران نباش بدون اینکه بفهمی خوابت میبره ... امروز خیلی خسته شدیم ...

بعد این حرف سرشو رو شونم گذاشت و گفت: اجازه هست؟؟ من: تو که سرتو گذاشتی دیگه اجازه ت واسه چیه؟😂 ریما: باشه پس مشکلی نداره 😜 بعد این حرف چشاشو بست ... بعد ۱۰ دقیقه نفساش منظم شدن و فهمیدم که خوابیده ... منم همونطور که ریما گفت کم‌کم خوابم برد😴

از زبون نامجون ✨ بیدار شدم دیدم ساعت هفت و چهل و پنج وای خدا یه کم دیگه میرسن سریع رفتم بلند شدم که بقیه اعضا رو بیدار کنم من: جین بیدار شو دیر شد ، بیدار شو الان میرسن جین: باشه بابا بیدارم، رفتم توی اتاق کوک و جیمین و چراغو روشن کردم

کوک : یا شیرموزمو ... عه شیرموزمو کی برد ؟ زود بدینش ببینم جیمین : بابا خواب دیدی 😴 جینم رفت و پتو رو از روی تهیونگ کشید تهیونگ : مامان بذار یکم دیگ بخوابم 😂

جین : بلند شو دیگه اگه امروز برات غذا درس کردم ، میدم نامجون برات درست کنه تهیونگ: نه ترو خدا نامجون نه غلط کردم الان پا میشم😂😂😂

کوک: نامجون تا بخواب غذا بپزه هزارتا دیگو قابلمه شکونده😂 نامجون : بابا بلند شین دیر شد جیمین : پدرم درومد بابا شوگا پا نمیشه 😂😂

جی هوپ : اگ هیونگو بیدار کنیم کلی عصبانی میشه خواهر و مادرمونو میاره جلو چشمون😂 نامجون :خو بدون یونگی میریم فقط عجله کنیم و بعد همه رفتیم فرودگاه

خب این پارت چطوره ؟ حتمن بگین ❤❤❤❤⭐⭐💖