
اگه باهاش همکاری نکنم کمکم نمی کنه پدر و مادرمو پیدا کنم پس مجبورم تو این مهمونی شرکت کنم. تا خواستم در بزنم صداشونو از پشت شنیدم.. کریس : اگه اینکارو کنی نمی تونیم اونا رو نجات بدیم چرا نمی فهمی ؟ سوهو : من خودم می دونم دارم چیکار می کنم لازم نیس تو به من راه درست و غلط رو نشون بدی. کریس : گیریم که قبول کرد و قدرتاشو به دست اورد اگه بلایی سرش بیاد نمی تونه هیچ کمکی بهمون بکنه بفهم. سوهو ساکت شده بود و حرفی نمی زد. کریس : مگه نگفته بودی دیگه نمی خوای از اون انتقام بگیری و تنها هدفت نجات بقیه اس؟ سوهو : نظرم تغییر کرد الانم ساکت شو می خوام تمرکز کنم. کریس : تو داری اشتباه می کنی ولی الان نمی فهمی وقتی به نتیجه می رسی که دیگه کار از کار گذشته. داشتن راجب کی صحبت می کردن؟ اصلا به من چه.. چند ثانیه صبر کردم و بعد در زدم که بهم شک نکنن حرفاشونو شنیدم یا نه. سوهو : بیا تو. درو باز کردم و وارد شدم. کریس : چی می خوای ؟ #اومدم بگم خواسته اتونو قبول می کنم. سوهو : باشه می تونی بری چانیول و بکهیون تا شب برات لباسی که باید بپوشی رو میارن. #باشه.
وقتی رفتم تو سالن کسی اونجا نبود. ولی تائو بعد از چند دقیقه اومد. تائو : می بینم که بالاخره تصمیم گرفتی از اتاقت بیای بیرون. #به تو مربوط نیس. تائو : در جریان مهمونی امشب هستی که ؟ #آره. تائو : چه دختر حوصله سر بری هستی ایش. #این دیگه مشکل توئه نه من. یه بشکنی زد و اومد جلوم زانو زد. تائو : مطالعه کردنو دوس داری ؟ #آره. تائو : پس دنبال من بیا. یکم مکث کردم و چون دید جواب نمی دم دستمو گرفت و دنبال خودش کشید. #هی چیکار می کنی ؟ رفتیم انتهای سالن که روی دیوار یه طاقچه داشت و داخل طاقچه یه گلدون. گلدون رو کشید پایین که طاقچه شکافته شد یه پله ی بلند نمایان شد. تائو : چرا منتظری پس برو دیگه. #آخه خیلی تاریکه. تائو : روشنش کن. #شوخیه بامزه ای بود. تائو : من با تو شوخی ندارم. #باهوش خان اون وقت چجوری روشنش کنم ؟ تائو : با قدرتت دیگه. #😐 تائو : تلاش کن. نمی دونم چرا حرفشو گوش کردمو چشمامو بستم. #الان باید چی بگم ها ؟ تائو : لازم نیس چیزی بگی تو فقط باید قدرتت رو لمس کنی همین. با اینکه چیزی از حرفاشو متوجه نمی شدم ولی دستامو دراز کردم و نفس عمیقی کشیدم. #پس چرا هر کاری می کنم نمیشه ؟ تائو : تو می ترسی برای همین کار ساز نیست. #من بخاطر پدر و مادرم هر کاری می کنم پس نمی ترسم. تائو : شروع کن دیگه. دوباره چشمامو بستم و تمرکز کردم. #الان نیم ساعته اینجا ایستادم و هرکاری می کنم هیچ اتفاقی نمیوفته. تائو شونه ای بالا انداخت که به طرفش حمله ور شدم ولی با دیدن شعله ور شدن دستم از حرکت ایستادم. تائو : پس فقط باید حرص بخوری تا قدرتت فعال بشه. به حرفاش توجه ای نداشتم و تمام هوش و حواسم به دستم و اون شعله ای که روش می درخشید بود.
در آهنی رو باز کرد. یه سالن بزرگ پر از کتاب. با ذوق رفتم داخل و همه جا رو دید زدم. #ببینم اینجا کتابی هست که راجب پرنسس سرخ باشه ؟ اول یکم این پا و اون پا کرد ولی سرشو تکون داد. تائو : آره کتاب یاقوت سرخ. #خب کجاست کجا می تونم پیداش کنم ؟ تائو : همون جایی که نردبون گذاشتم برو بالا تو قسمت آخر می تونی پیداش کنی جلدش قهوه ایه. به سختی از نردبون بالا رفتم. انقد گشتم تا بالاخره پیداش کردم. #پیدا کردمممم. یه دفعه پام لیز خورد پرت شدم پایین. ولی نیفتادم تو یه جای گرم فرو رفتم. تائو : چلفت. #خودتی حالا بزارم زمین. خودمو تکوندم. #پس کتابه چی شد همین الان تو دستم بودا😑 تائو : محض اطلاعتون باید بگم که اون لبه جاش گذاشتی. تا اینو گفت کتاب پرت شد پایین صاف رفت خورد تو سره خودش. تائو : 😐😑 #هر وقت بخوام می تونم بیام اینجا مگه نه ؟ تائو : آره. #وای ممنون. تائو : حالا بهتره بریم تا الان احتمالا چانیول و بکهیون هم لباست رو اوردن. دوباره همون راه رو برگشتیم.
از تائو خداحافظی کردم و رفتم سمت اتاقم تا درو باز کردم دماغ چانیول خورد داخل در😂 #تو توی اتاق من چه شکری می خوری ؟ چانیول : الهی دستت بشکنه. #می خواستی پشت در نباشی. بکهیون دست منو کشید داخل اتاق. بکهیون : ببین لباست آماده ست سریع بپوشش بیا پایین. چانیول : فقط معطل نکنیا وگرنه سوهو هم ما رو می کشه هم تو رو. #خیلی خب باشه برید. بکهیون : ببین ما دمه دریم. (عکس لباسشو اسلاید آخر می زارم) به لباسی که روی تخت قرار گرفته بود خیره شدم. من هیچ وقت توی اینجور مهمونی ها شرکت نکرده بودم در واقع اصلا مهمونی نرفته بود. مامان و بابا بخاطر چشمام سعی می کردن منو خیلی به کسی نشون ندن. برگشتم و تو آینه به چشمام خیره شدم. ولی فقط یه لباس برام اورده بودن نه کفشی نه هیچ چیز دیگه ای. لباسمو عوض کردم. احساس می کردم تو این لباس یکم سنم زیاد دیده میشه. ولی الان این چیزا مهم نبود.
صدای عصبانی سوهو خیلی رو مخ بود دقیقا مثل خودش. #چرا انقدر داد و فریاد می کشی اومدم دیگه. با حرص اومد طرفم دستش رفت سمت موهام. یه لحظه ترسیدم و با خودم گفتم نکنه می خواد موهامو بکشه؟! کش مو رو کشید که در اومد و موهام دورم ریخت. کای با یه جفت کفش سفید رنگ اومد جلوم خم شد و کفشا رو پام کرد. بکهیون : صبر کن هنوز یه چیزی مونده. #چی ؟ بکهیون : آرایش صورت. #من از آرایش خوشم نمیاد. کریس : ولی الان هر کاری ما می گیم باید انجام بدی. دیگه داشت زیاد از حد معمول حرف می زد. #بس کن داری شورشو در میاری مگه من عروسک خیمه شب بازی شماها هستم؟ سهون : هه شاید. چقدر بی ارزش بودم حتی لوهان هم از سره ترحم بهم نزدیک شده بود مطمئنم. بکهیون : بیا اینجا بشین تا کمکت کنم. #لازم نیست خودم بلدم.

این لباسشه دیگه نتونستم از این بهتر پیدا کنم که به یه دختر 15 ساله بخوره ناظر منتشر کن 💖💖 راستی تصمیم گرفتم پایانش خوب تموم شه ولی نمی دونم با کی شیپش کنم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی بعدیییی
مرسی 😊💖
منتشر شده
میشه خوب نباشه پایاینش؟
مرض دارم
😂🔫
هستی...
تو مامانمی :)
میشع ساعت 11 آن شی تو شاد باهم حرف بزنیم؟:)
لطفا...)💔
آره حتما عزیزم چیزی شده ؟
فقط الان ساعت 12 شده
اتفاقی نیوفتاده فقط میشع یکم باهم دردودل کنیم؟💔
عه اوک:\
ساعت 14 :\
یح چیزی :|||
Hunti ترکیب هصتی و صهونع؟:\😐😹
آره حتما عزیزم چرا نشه 💖
آره ترکیب اسم منو سهونه😂
شد:\
جعرررررررررر😹😹😹😹😹
سوهو سوهو سوهو سوهو با سوهو شیپش کننننن😹🥲
باشه عزیزم😂💖
میصی ممنی:|😐💕
با سوهو شیپ کن چون معمولن دو یا ی نفر ک ازهم خوششون نمیان شیپ میشن🌚😂
همه دارن میگن سوهو باشه پس سوهو😂🍓
😹🐦🌚
منی ک فردا امتحان دارم و اگ نمره خوب نیارم کارم ساختس هچ نخوندم اما پرنسس سرخ واسم مهمتره😂💔
😂😂💖💖
بسی عالییییی
با سوهو شیپش کنننننن
میسیی آجی جونم😊💖
باشه
عالییییی بود ممنیییی🥺💙🦋
فق اون تیکه که کتاب پرت شد رو سر تائو😹😹😹👏
با صوهو شیمش کنی بهترههه😐👏
صمصمصمص😐👏
مرسی عزیزم😄💖
باشه چون بیشتر رای ها رفت برای سوهو با همون شیپش می کنم😂🍓
عالییییییی😍😍
میسییی عزیزم😍💖
عاااااااااااااآاااااااااااااللللللللیییییییی 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
قرعه کشی کن ببین اسم کودمشون درمیاد با اون شیپش کن😂👌
مرسی عزیزم😊🍓
اینم فکر خوبیه😂🍓