
سلام به همگی
سلام به همگی خدایی دیگه دیوانه شدم😂💔باور کنید انقدر سرم شلوغه که وقت نمیکنم حتی کلمو بخارونم یعنی معلمامون رگباری تکلیف میدن از اون ور هم امتحانا نزدیکه همین الانشم یه عالمه امتحان میگیرن شرمندم واقعا ولی سعی میکنم یه برنامه ریزی بکنم که بتونم برای شماها هم به موقع و مرتب داستانمو بزارم ❤خب بریم سراغ داستان بازم ببخشید امیدوارم درک کنید🙏🏻💕🌸
🐞:از خجالت مثل گوجه قرمز شدم🍅 🐾:مگه چیه؟!حق ندارم پیش عشقم بخوابم؟!ناسلامتی قبلا یه بار باهم خوابیدیم هااا دیگه باید برات عادی باشه 🐞:اون دفعه هم من خواب بودم تو دزدکی اومدی پیشم خوابیدی😒 🐾:😂😁بالاخره که باید عادت کنی 🐞:خیل خب بابا باشه😂🙄پس من میرم مسواک بزنم 🐾:باشه منتظرت میمونم 🐞:رفتم مسواک زدم بعدشم کت زد. رفتم روی تخت دراز کشیدم کت هم اومد کنارم پتو رو کشید رومون و بغلم کرد و موهامو نوازش کرد اولش خیلی خجالت کشیدم ولی بعدش کم کم عادت کردم و چشامو بستم و خوابم برد😴(ناظر تروخدااا عدم تایید نزن لطفااا🥺🙏)🐾:مرینت خوابش برد ولی من نه دلم میخواست تا خود صبح موهاشو ناز کنم و طولی نکشید که منم چشمام بسته شد(فردا ظهر ساعت ۲)
🐾:بیدار شدم چشمام اول همه چی رو تار میدید کم کم واضح شد.مرینت هنوز تو بغلم خواب بود با خودم فکر کردم که با یک صبونه خوشمزه سوپرایزش کنم برای همین اروم از بغلم اوردمش بیرون و بلند شدم ساعت ۲ ظهر بود چقدر خوابیدیم😂اول رفتم توی دستشویی و دست و صورتمو شستم بعدش رفتم پایین توی آشپزخونه و در یخچال رو باز کردم و یهو چشمم خورد به بیکن🥓با تخم مرغ🥚برشون داشتم و توی یک مایتابه یکم روغن ریختم بعدشم تخم مرغ هارو شکستم ۲ تخم مرغ🍳بعد بیکن هارو سرخ کردم🥓بعد گذاشتمشون توی دوتا بشقاب و دوباره رفتم سراغ یخچال که چشمم خورد به دوتا ورق پنیر گودا🧀سریع برشون داشتم و از بسته شون بازشون کردم و گذاشتم روی تخم مرغ ها و کامل شد بعدش رفتم آب پرتقال گرفتم🍊قبلش در اتاق مرینت رو بسته بودم که با صدای دستگاه آبمیوه گیری بیدار نشه.کارم تموم شد فقط به غذاها نمک زدم و گذاشتمشون تو یک سینی و بردم بالا توی اتاق مرینت اروم در رو باز کردم و رفتم داخل هنوز خواب بود سینی صبحونه رو گذاشتم روی میز و رفتم نشستم روی تخت کنارش و اروم تکونش دادم و گفتم:عزیزم،قشنگم،پرنسس من بلند شو قربونت برم.دیدم مرینت خیلی اروم برگشت طرفم چشماشو مالید و گفت:صبح بخیر پیشی 🐾:صبحت بخیر بانوی من❤
🐞:یهو از بغلش در اومدم و گفتم:وایسا ببینم،نکنه داری با این کارات خَرَم میکنی یا حواسو پرت میکنی که من مثلا یادم بره قراره امروز با توجه به باخت دیشبت هرکار میگم انجام بدی😂🤨 🐾:نه بخدا😂خواستم یکم غافلگریت کنم بابا😂 🐞:بابت غافلگیریت مرسی خب حالا از الان تا شب هرکار میگم انجام میدی😂😎 🐾:هعی روزگار😂💔
🐞:خب اولین کاری که میخوام انجام بدی اینه که ببریم سینما😂 🐾:با کمال میل😂😀رفتیم حاضر شدیم و سوار ماشینم شدیم و رفتیم سینما📽بعد از تموم شدن فیلم از سینما خارج شدیم 🐞:خب بریم استارباکس😂 🐾:چشم😂 🐞:وای چه حالی میده😂😀 🐾:بعلههه مشخصه😒😂💔سوار ماشین شدیم و رفتیم استارباکس. 🐾:خب من که یک قهوه تو چی میخوری؟ 🐞:میلک شیک توت فرنگی نوشیدنی مورد علاقم😂😋🥤🍓 🐾:چه سفارش هایی هم میدی😂 🐞:کار بعدی اینکه تیکه ننداز و برو بگیر آبمیوه هارو و و چشم😂😎 🐾:ای خدا چشممم😂🙄
🐾:رفتم و آبمیوه هارو گرفتم و برگشتم توی ماشین بعد از خوردن رفتیم شهر بازی و تا شب اونجا کلی بازی کردیم مرینت خیلی خوشحال بود این خوشحالیش حالمو خیلی خوب میکرد.ساعت رو نگاه کردم ۹ شب بود مرینت گفت🐞:خیلی گشنمه ساعت هم ۹ وقت شامه بریم پیتزا بخوریم🍕 🐾:ولی تو که همین الان کلی کیک🍰🧁 و بستی🍧🍦 خوردی!🤯 🐞:خب دلیل نمیشه که شام نخورم تازه انقدر که تحرک داشتم همشون هضم شدن😂😁 🐾:چی بگم والا تو که امروز هر سازی زدی ما رقصیدیم اینم روش بیا بریم😂 🐞:بریمممم😀😂😁
ایزی ایزی تامام تامام😂😁ببخشید اگر کم بود چون میدونید دیگه خیلی درسام سنگینه ولی امروز یکم بیکار تر بودم براتون سریع نوشتم❤
خیلی دوستون دارم و سعی میکنم که تا پس فردا پارت بعدی رو بزارم فعلا خدافظ آجی های کیوت من💕💕💕
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
۶ ماه شد تورو خدا بیا 🗿🗿
کجایی سه ماه شد بنویس دیگه
چرا ۳ ماه نیستی
چرا نیستی
خودت نه داستانات
عاشقتم
پی شونزده چی شد🤔🤔
سلام
عکس پروفایلتو عوض کن مد گیر میده با حجاب باید بزاری اگه بی حجاب باشه اکانتت میپره شوخی نیست به ولله
کجایی یک ماه شد
اگه دیر دیر بذاری طرفدارات رو از دست میدی😐