
داستان بعدی از کی باشه🙆♀️،؟
(جین الان ازدواج کرده و اسم همسرش لونا هست اون با دوست ا.ت ازدواج کرده و هر دوشون الان یه بازیکر معروفنو ۲ تا بچه دارن ۱ پسر و یه دختر اسم دخترشون یونا و اسم پسرشون سوکجون هست ) جین:یا حضرت پشم این دختره کپی ا.ت هست ته ته: واقعا ؟ جین: اره جین:راستی ته من و لونا برای پر کردن یه فیلم باید بریم هاوایی یه چند هفته ای نیستیم نمی تونیم هم سوکجون و یونا رو ببریم پیش تو بمونن؟ ته:آره حتما جین:اوکی فعلا ته :فعلا _______________________________ هاوایی)*" جین:خب آقای مین گفت که بریم جاده هانا برای اون سکانس لونا:آره بریم ________________________________ جاده هانا)*" تهیون:جین اوپااااااااا
جین:همین که برگشتم طرف اون دختر چیزی رو که دیدم باور نمیکردم انگار مردم و دارم ا.ت میبینم لکنت گرفتم اشک تو چشمام حلقه زد..... جین:ا...ا...ات...ت.. دویدم سمت ا.ت و بغلش کردم جین:تو اینجا چیکار میکنی تو ۸ سال پیش رفتی چرا الان اینجایی ای دختر کوچولو......چقدر مث خودته ا.ت:ببخشید شما منو از کجا میشناسید جین:شکه شدم یعنی اون منو نمی شناسه؟ ات:آه یادم نبود من ۸ سال پیش تصادف کردم و فراموشی گرفتم یه دزد تمام جواهراتم رو دزدید و نشست پشت ماشین و من پرت کرد و منم سرم خورد به سنگ کنار جاده که همسرم اومد دنبالم و بردم بیمارستان جین:همسرت؟؟؟؟ ا.ت:آره جئوک جونگ کوک جین:نههههههههههههه اون همسرت نیست ا.ت منو یادت میاد؟؟؟من برادرم همسر تو تهیونگ، تهیونگ ،کیم تهیونگ چطور یادت نمیاد ا.ت:یعنی میگی تو برادرمی؟؟؟
جین : اره مامان رو چی یادت میاد ا.ت:یه رن هرشب میاد پیشم و برام لالایی میخونه ....خیلی خوشگله چشمای عسلی موهای کوتاه و حالت دار..... لب های کوچیک و صورتی ،یه لباس بلند سفید اون مامانمه تنها چیزی که یادمه جین:درسته..درستههه😪 ا.ت:اوپا ....دویدم تو بغل جین تهیون:یعنی جین اوپا دایی منه؟... عررررررررر باورم نمیشه عرررر منو آیت همه خوشبختی محاله تهیون:یه چند روز پیش یه آقایی اومده بود اسمش تهیونگ بود میگفت زن و بهم تو تصادف همین جاده مردن دلم براش سوخت .... جین:هان؟پس تو همونی هستی که ته باهاش عکس گرفته بود؟ تهیون:اهان آره اجوشی باهام عکس گرفت جونگ کوک: بیدار شدم دیدم ا.ت نیست ا.تتتتتت،ا.تتتتتت تهیوناااااا
نبودن خونه من گفتم نباید بدون من بره بیرون ا.ت برگشت خونه خیلی خوشحال بود جونگ کوک:دویدم سمت ات که یه دونه چک بزنم تو گوشش همین که دستم و بردم بالا یکی مچ دستم ر گرفت....جین؟ جین: به به ....همه اینا زیر سر تو بود ؟اون بچه رو بی پدر ، ا.ت رو بی پدر و برادر ای خاک تو سر همون موقع دست ا.ت رو کشید و از خونه برد کوک:اگه اینجا بمونم تهیونگ میکشم ...بهترین راه رفتن به آمریکا آره __________________________________________ کوک رفت آمریکا و ا.ت برگشت کره تهیونگ رو که دید...تهیونگ دوید سمت ا.ت و ا.ت رو بغل کرد و یه دل سیر اشک ریخت بی صدا.... سرش رو بلند کرد تهیون رو دید باورش نمیشد دخترش انقدر بزرگ شده باشه چشم های کشیده خاکستری ،پوست سفید لبهای صورتی موهای بلند خرمایی.....لپ های هلویی اول از همه یه بوسه گذاشتم رو لپاش و بغلش کردم و
و......

تهیون👆بقیش نتیجه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
موضوت عالی بو بدرد رمان میخوره
بازم از تهیونگ
سلام عزیزم خسته نباشی
عالییییی بود خیلی خوب تموم شد 😍😍❤❤🥺🥺
نمی دونم از هر کی خواستی بساز
خب نظر سنجی میزارم شرکت کنید 💕
باشه
برااااووووووووووو
حیفففففف تموم شدددددد
داستان بعد از ...... من از کجا بدونم اخع
بعدیو طولانی ترش کن اگه چیزی به ذهنت رسید براش ♡
باوش💜
مسسی میسییییی
×× اگاتا
عالی بود حیف تموم شد😟
از شوگا بنویس
بعدی رو از شوگا بنویس زیاد نمیبینم کسی در مورد شوگا بنویسه
سلام از شوگا بنویس و داستانت عالی بود💜
عالییییییی ❤️♥️
بهترین پایان بدون کش دادن اضافی ♥️❤️
داستان بعدی از جیمین بنویس لطفا ❤️♥️💜
😃🤩
عالییییی بوددد حیف شد تموم شد🤧🤧♥♥♥
برای داستان بعدیت بنظرم از جیهوپ بنویس 😁♥
هعییی خودم نزدیک بود عرم بگیره😅باش😍
اره منم همینطور 😂💔