
اجی های گلم فقط میگم دوستون دارم و هیچ شرتی نمیزارم چون میدونم شما ها حمایت میکنید 😊😘😘
ادرین:پس چرا وقتی بهتون گفتیم شما گفتین نمیدونید و بعدش هم بهمون نگفتین؟! مارین:چون اجازه نمیدادید به هم برسن.مرینت:معلومه که اجازه نمیدادیم ،اونا خواهر و برادر هستن و هیچ و نباید عاشق هم باشن ،بعدشم خب اگه ما قبول کردیم مردم چی میگن اصلا ما جواب مردم رو چی بدیم؟دوسونی: کاری نداره دربارهی جادو به کل مردم خبر میدید و میگید دیلیلش همین بوده مرینت: ماشالله فکر همه جاشو کردی بفرما زندگی ما رو هم تو بچرخون 😡
مارین : نه منظورمون این نیست ،ما فقط خواستیم کمک کنیم همین اما بالاخره شما پدر و مادرشون هستین تصمیم با شماست،اما سعی کنید عشق اونا هم درک کنید چون مثل این میمونه که شما دارید جلوی عشق خودتون رو میگیرید،نزارید عشق اونا هم مثل شما بشه بزارید با راحتی به هم برسن.
(توی اتاق)کامیلیا: وای مامان و بابا خیلی عصبی شدن یعنی مخالفت میکنن؟ 😢 کیریس:نمیدونم اما هر اتفاقی هم بیوفته من ولت نمیکنم😊. کامیلیا:منم😊 (توی اتاقM&A)ادرین: حالا چی کار کنیم!. مرینت: اما از نظر من حرف مارین درست بود. ما پدر و مادریم نمیشه که جلوی بچه هامون وایسیم مخصوصا جلوی عشق.ادرین:اره اما این درکش خیلی سنگینه .بعدش پس بگو اونا هر شب توی اتاق همدیگه میخوابیدن برای همین بود .من ساده رو بگو فکر کردیم خواهر وبرادری خوابیدن .مرینت:من تصمیمم رو گرفتم ادرین: منم .کارینا بچه ها صدا بزن بیان اینجا.کاترینا:چشم(چند دقیقه بعد) کیریس:بله پدر مرینت: خب ما تصمیم گرفتیم که .........

مرینت : خب ما تصمیم گرفتیم که. . . ..... (فلش بیک به اتاق کیریس و کامیلیا) کیریس:از همدیگه جدا شدیم که دیدم عههههههه کامیلیا چرا اینطوری شدی😨 کامیلیا:مگه چمه وایسا ببینم. .واییی من چرا این ریختی شدم😢😨،وای کیریس حالا چی کار کنم تو حم حتما منو دیگه نمیخوای و نظرت تغییر کرده کیریس : حرف منو به یاد بیار من هیچ وقت تورو ول نمیکنم تازشم خیلی هم خوشگل تر از قبل شدی😊😉 کامیلیا : واقعا😇 کیریس : اره (زمان حال) مرینت : دخترم تو چرا اینطوری شدی؟! ادرین : توی یه قسمت از قوامین ارزوی سوم نوشته بود که یکی از بچه ها چند روز بعد از 18 سالگی تغییر بسیار بزرگی میکنه مرینت : وای همش ارزوی سوم من مردم از بسکی این ارزو کلی قانون داره😠. کامیلیا : مامان اصلا نگران نباش نگاه کن تازه خوشگل تر شدم (اسلاید بالا عکس تغییر کرده کامیلیا) (اما خداوکیلی خیلی ناز شده😍)
مرینت :خوشحال شدم خب و اما جواب ما : اشکالی نداره ادرین : ما نمیخوایم سختی هایی که ما کشیدیم برای به هم رسیدن ،شما هم بکشید. راستی بچه ها باید بیشتر حواستون باشه چون مارین و دوسونی از قبل دربارهی رابطه شما دوتا میدونستن. کامیلیا : واییییییییی راست میگین 😄 کیریس : یعنی با این موضوع مشکلی ندارید 😀 مرینت : نه هیج مشکلی نداریم 😊 کامیلیا : واییی کیریس (پرید بغل کیریس)کیریس : بالاخره بهم میرسیم. آدرین : عهم ما اینجاییما کامیلیا:😶😳 . مرینت : ای بابا نمیخواد خجالت بکشید. ادرین:خب حالا کی عقد و عروسی رو بگیریم. کیریس : خب ما .........
کیریس : خب ما هم به این نتیجه رسیدم که هر چه زودتر عروسی بگیریم😶 مرینت : خوبه پس سه شنبه عروسی میگیریم😀 کامیلیا : عه مامان زود نیست؟! ادرین:مگه شما نگفتین زود بفرما سه شنبه همه چیز اماده میشه کامیلیا : اره اما نه دیگه اینقدر به این زودی،کیریس تو هم یه چیزی بگو کیریس : نه تازه من با نظر پدر و مادر کاملاً موافقم 😊 کامیلیا : هوف،باشه ،اما تا سه شنبه فقط 2 روز میمونه . ادرین : اشکالی نداره بسپاریدش به ما فقط الان با مرینت برو و خرید کنید . مرینت : بدو بیا شاه دوماد جنابالی سریع برو کارات رو بکن 😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
باشه
♡♡♥
آجی
مبارکت
مرسی♡♡♡
عالییییییی بود آجی
ممنون اجی خوشگلم♡
بفرمایید تایید کردمش
و خیلی قشنگ بود
تو هم به داستانم یک سر بزن
خیلی ممنون 😚
چشم حتما سر میزنم
ممنون