دم همتون گرم💕💕
ماریا:بعد تمرین حسابی خسته شده بودم نفسم بالا نمیومد رفتیم خونه افتادم رو تخت خوابیدم کریس:رفتم پیش بن دوباره شروع کرد وراجی کردن حوصلم داشت میپوکید😫😫حسابی خسته شده بودم(از نظر حوصله منظورشه) میخواستم بخوابم که بن بهم پسی زدو گفت الان وقت خواب نیست دوساعتم نشده بیدار شدیم بعد تو میخوای بخوابی
گفتم بن ول کن خوابم میاد(معجزه گرش موقع ی تبدیل انرزی زیادی ازش میگیره🥱🥱 ولی به مرور زمان براش عادی میشه شما نگران نباشین) بعدش میره و من یه خواب طلایی انجام میدم AR:ماریا بیدار میشه میره پایین برای خوردن غذا ماریا:رفتم پایین سلام دادم نشتم سر میز و صبحونه خوردم بابام پرسید راحت خوابیدی؟ گفتم آره گفت بعد از ظهر تمرین میکنیم میای؟ گفتم صد درصد گفت منتظرت میمونی تا بیای (بچه مدرسه ی ماریا تعطیل هست
گفتم بن ول کن خوابم میاد(معجزه گرش موقع ی تبدیل انرزی زیادی ازش میگیره🥱🥱 ولی به مرور زمان براش عادی میشه شما نگران نباشین) بعدش میره و من یه خواب طلایی انجام میدم AR:ماریا بیدار میشه میره پایین برای خوردن غذا ماریا:رفتم پایین سلام دادم نشتم سر میز و صبحونه خوردم
بابام پرسید راحت خوابیدی؟ گفتم آره گفت بعد از ظهر تمرین میکنیم میای؟ گفتم صد درصد گفت منتظرت میمونیم تا بیای (بچه مدرسه ی ماریا تعطیل هست)آماده شدم رفتم پایین رفتیم برج ایفل داشت خوش میگذشت که بعد از ظهر شد و رفتیم تمرین AR:تمرین هاشون خیلی سخت و رو مخ بود بعد تمرین ماریا:رفتیم خونه از خستگی نمیتونستم راه برم همه استخون های بدنم درد میکرد
خب بچه من بهتون توصیه میکنم اگه داستان منو میخونین برین از (نوادگان میراکلس)( قبل از نوادگان میراکلس1 اصلی) شروع به خوندن کنین چون همه چی بهم ربط داره
امید وارم خوشتون بیاد
خدافظ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
👌