
اینم از پارت هفت بازرس ثبتش کن 🙂
یونگی : ا.ت تو فقط بگو اره موندم چی بگم تهیونگ اومد نزدیک من دستمو گرفت تو دستش و گفت من یا یونگی؟ یک دلم با یونگیه یک دلم با تهیونگ سوجین زد زیر گریه و افتاد با پام سوجین: ا.ت تو رو خدا دست از یونگی بکش نوکریتو میکنم تو رو خدا دست از یونگی بکش . کوک و جی یی همچنان متعجبن من هم انگار لال شدم از یک طرف دلم برا تهیونگ میسوزه از یک طرف دلم برا یونگی میسوزه یک طرفم سوجین
سوجین بلند شد دست یونگی رو گرفت و گفت یعنی انقد ازم متنفری چرا باهام اینجوری میکنی چرا دلمو میشکنی چشای یونگی پر اشک شد کوک:میگما یک کاری کنید خب همه با هم چیکار کنیم؟ کوک : ا.ت تو یونگی رو دوست داری درسته ؟ ا.ت اره کوک ولی در عین حال تهیونگ هم دوست داری درسته ؟ ا.ت اره کوک تهیونگ تو هم ا.ت رو دوست داری ؟ تهیونگ . اره کوک .. یونگی تو سوجین رو دوست نداری؟ یونگی : نه کوک : ولی سوجین عاشقته ! یونگی : خب به یک ورم گریه سوجین شدید تر شد
ا.ت میشه بس کنید اه چتونه خب تهیونگ . من کنار میکشم سوار دوچرخش شد و رفت 😐 همینطور که دور میشد گفت سوجین زود بیا خونه 😂 کوک : چی شد الان ؟ سوجین : رفت 😂 کوک :خب الان اوضاع بهتر شد یک پسر یک دختری رو دوست داره اون دختر هم اون پسر رو دوست داره یک دختر هم اون پسر رو دوست داره ولی پسر از اون دختر متنفره ج یی : چی میگی کوک بیا ما بریم اونا خودشون حلش میکنن . اونا هم رفتن 😂 یونگی: ا.ت اره یا نه بلند و محکم گفتم .......
بلند و محکم گفتم : اره ولی نمیخوام سوجین ناراحت بشه یونگی رفت نزدیک سوجین و بهش گفت ببین سوجین عزیزم عشق دو طرفه بهتره یا یک طرفه سوجین با هق هق جواب داد : دو طرفه یونگی : پس بزار الان این دو نفر به هم برسن منظورم منو ا.ت هستیم . سوجین : باش ولی جبران میکنید برام 🥲 و از اونجا دور شد یونگی منو تا خونمون همراهی کرد . و خداحافظی کردیم❤️
فردا اون روز وقتی رفتیم تو مدرسه همچی اروم بود جز تهیونگ و جی یی نه بخاطر من بلکه به خاطر نقل مکان کردن خانواده کوک به شهر بوسان😭 کارینا هم غایب بود زنگ تفریح اول رو با جی یی و تهیونگ و سوجین گذروندم زنگ تفریح دوم رو با یونگی بعد مدرسه هم رفتیم یکم ورزش کردیم 🥺 ولی یک چیز خیلی عجیب موقع برگشت دیدم یک دسته موی سفید جلوی انباری یک خونه مثل اون دسته های موی سفید لای موهای کارینا بود در انباری رو باز کردم از اون دسته مو عجیب تر این بود که لباس ها و کیف کارینا اون تو بود رفتم در اون خونه رو زدم یک زن که
به نظر میومد مست باشه درو باز کرد ا.ت: سلام وقتتون بخیر شما کارینا میشناسید ؟ خانومه : ها کارینا ؟ عزیزم تو کارینا میشناسی ؟ بعد یک مرد چاق مست اومد جلو در خونه مرده : کارینا اهان بچمونه دیگه مگه اسم اون دختره کارینا نبود یا کاریزما بود ؟ زنه : اره راست میگی اسمش کاریناست اون . ا.ت : شما والدين کارینا هستین ؟ زنه : هااا اره ولی الان خونه نیست البته زیاد اینجا نمیاد و بعد درو بست . یک دفعه یکی جلو دهنم رو گرفت و بردتم پشت اون انباری.......
اضافی 😐💔
لایک و فالو فراموش نشه 🤭 چالش : به نظرتون چرا تهیونگ گزاشت و رفت ؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فوق العادس😹💕✨
جچ:چون بنظر میومد ا.ت بیشتر یونگیو دوست داره
خیلی عالی بود 💖
لطفا پارت بعد رو زود بزار که داستانت خیلی هیجان انگیزه 💙🦋
ممنون عشقم چشم💛❤
سلام گلم خسته نباشی
عالییییی بود 😍😍😍
ج چ : نمی دونم 😐
خیلی هم عالی ممنون❤♥️
ممنون ❤😙
خواهش می کنم گلم 💜
پارت بعد رو بزاررر
عالی بوددد
مرسی خرگوشکم🤭
من خرگوشم تو هم هویج منی یونو ؟ 😂😍😍😍😍😍😍
عالی بود
مرسی عشقم❤💛
عاجی میشی؟ غزلم ۱۲ عالی بود
چ : آی دونت نو
بله آتریا هستم ۱۳ ساله🤭☺
خوشبختم
ناظرش من بودم😐💔
اوا اشتب شد ممنون ناظر کیوت🤭
😐👏🏻👍🏻
داستانت عالی بود کیوتک😆💝
لایک شد🤍🖤
فالوتم کردم خوشحال میشم فالوم کنی🧡💚
مرسی خوشگلکم
مرسی خوشگلکم