داستان Black Pink 💜💝

سلام کیوتا🤩 اومدم با پارت 5🧁 داستان Black Pink 💜💝 برو اسلاید بعد و داستان رو بخون کیوتی💎🏳️‍🌈

رزی: چیه مگه آدم ندیدین خب بی تی اس هستن دیگه لیسا: راستی میگه دیگه جنی: مممممممننننننن اااامممم جیسو: ررررراااااسسسسستتتتششششش رزی: چتون شده؟؟! لیسا: چرا به ت ت پ ت افتادین؟!؟ جنی: امممممممم نننممممیییدددوووونممم جیسو: اااررره لیسا: آها فهمیدم چی شده!! رزی: چی لیسا: چون آقای تهیونگ و جین رو دیدن رزی: آره خب جنی: اممم نه کی گفتههه جیسو: چرت نگین جین: سلام جیسو: عاااااااا سسلاامم لیسا: (در گوش جیسو) چته ها خول شدی؟؟!!! تهیونگ : سلام خانم جنی کیم جنی: عرررر اممم ببخشید منظورم سلامم جیمین : سلام خانم رزان پارک رزی:....

لیسا: چته؟!؟ رزی: اممم سلام کوکی: سلام خانم لالیسا مانوبان لیسا: سلام خوشبختم( تو دل لیسا)وایسا ببینم من که اونارو هزار بار دیدم ای خدا سوتی دادم نامجون: سلام شوگا: سلام هوپی: سلام. بلک پینک : سلام به همگی💜

از زبون لیسا: داشتیم میرفتیم که کوکی گفت خانم ها میتونید با ما بیاید یک جایی؟!؟) جنی: کجا؟!؟ تهیونگ: بستنی بخوریم🤩 جنی: بله ححتتتممماا جین: عالیه جیسو: بله دققیقا لیسا :( با صدای کمی بلند) ای بابا شما ها چتونه خشکتون زده مگه چیه که به تت‌پته افتادین مگه سر جایزه که این شکلی شدین مگه انگار جلوی دوس پسرتونین که دارین میمیرن ها من رو نگاه کنید که چقدر خوبم اونوقت شما ها شدین لبو که انقدر سرخین خب ود فاز دقیقااااااا کوکی: ( تو دلش) یا ابالفضل عباس جنی: چته لیسا چرا اینجوری میکنی

لیسا: کار خاصی نمیکنم ولی شماها چتونه جنی تهیونگ رو که میبینه میمیره جیسو وقتی جین رو میبینه میمیره رزی وقتی جیمین رو میبینه سکته میزنه و میکنه بابا منو نگاه کنین ارومممممم بخدااا اه تهیونگ: امم جدی بود این که خانم جنی من رو میبینن به تت‌پته می‌افتند؟؟! لیسا: نه پس سه ساعت دارم برای خودم زر اضافه میزنم خب دارم راست میگم

کوکی: خانم لیسا اروممم باشین لطفا لیسا: نمیتونم بریم بستنی بخوریم اههههه جیسو: ابالفضل لیسا لیسا: این روی من نبود روی من خیلی بدتره هااا ولی هیچکس ندیده رزی: وای خدا لیسا بسه دوستان بریم بستنی بخوریم همگی: بله بریم (همه هم خندیدند چون همزمان گفتند) ( بعد از اینکه همه به خونه ها رفتند خیلی خوشحال بودند و به خوبی زندگی کردند)

(💜💝پایان💝💜) خب تا داستان دیگه میبینمتون💝💜🤩🏳️‍🌈💎🧁🍩😍😉🎁 (💜💝خداحافظ 💝💜)