
سوار تاکسی شدم بهش گفتم زود بره چون اگر یکم دیگه دیر میرسیدم چیز های بدی در انتظارم بود بعد از نیم ساعت رسیدم رفتم داخل خدا رو شکر جونگ کوک خونه نبود اومدم برم تو اتاقم که نامجون جلوم رو گرفت © کجا میری دل بر+ گم شو برو کنار . دستم رو گرفت © من زندگی خوبی برات میساختم . تکون خوردم تا ولم کنه + ولم کننننن اگر جونگ کوک بفهمه میشکتت اصلا نباید اون روز جلوش رو میگرفتم عوضی . یه پوز خند زد و دستم رو ول کرد سریع رفتم تو اتاقم و در رو قفل کردم خیلی ترسیده بودم رفتم لباس هام رو عوض کردم گوشیم شارژ نداشت زدمش شارژ و باهاش خودم رو سرگرم کردم تا جونگ کوک بیاد رفتم سمت پنجره تا ببینم جونگ کوک کی میاد که ماشینش رو دیدم اونقدر ذوق کردم که حرف نداشت تا مطمئن نشودم که اومده توی خونه در اتاق رو باز نکردم وقتی صداش رو توی سالن شنیدم سریع رفتم پیشش و پریدم بغلش +خوش اومدی عشقم _ خیلی ممنون عشقم . یه لحظه نگام به نامجون افتاد از اینکه نگاش کنم ترسیدم و روم رو برگردوندم از بغلش اومدم بیرون و دنبالش رفتم توی اتاق
جونگ کوک لباصش رو عوض کرد و از رختکن اومد بیرون رفتن از پشت بغلش کردم + عشقم _ جونم چی شده + مادرت ..._ اسمش رو نیار + مادرت ... _ با توام + ای بابا یه لحظه گوش کن 😑 _خوب بگو ببینم + مادرت اومدم پیشم و ازم عذرخواهی کرد _مادر من ههه دروغ نگو + به خدا دارم میگم امروز رفتیم توی کافه _شوخی قشنگی نیست + باهات شوخی نمیکنم 😑_ خیلی خوب که چیی + به مادرت زنگ بزن و باهاش آشتی کن _چرااااا + اون مادرته _ اون به زن من سیلی زد + من بخشیدمش _ ولی من نه + بخاطر من🥺🥺🥺🥺🥺 _نوچ + لطفاً 🥺🥺_میا اسرار نکن . با حالت بیش از حد کیوت نگاش کردم 🥺 _ خیلی خوب خیلی خب باشه باشه دیگه اونجوری نگاه نکن +خوب بهش زنگ بزن سریع _ صبر کن + زود باششششش _ باشه . بهش زنگ زد و اونا آشتی کردن یه لحظه نگام به در افتاد که انگار از نیمه باز بسته شد یه نفر داشت سرک میکشید کی بود شاید هانا باشه شاید اون نامجون 😑😶 هیچ اکثل عملی نشون ندادم تا جونگ کوک نفهمه پوفی کشیدم و رفتم صورتم رو شستم اصلا احساس امنیت نمیکردم دلم میخاست اونا سریع برن باید هر جوری شده جونگ کوک رو راضی کنم اما سون ریو گناه داره دلم نمیاد ولش کنم
خیلی ترسیدم رفتم در رو قفل کردم چون احساس امنیت نمیکردم رفتم رو تخت و خودم رو جا دادم تو بغلش اونم جوری محکم کم رم رو گرفت که دردم گرف اما خیلی حس خوبی داشتم چون دوسش داشتم سرم رو توی صینش قایم کردم و خوابیدم 😴😴 نمیدونم جونگ کوک کی خوابید اما وقتی اون رو بغل میکنم و میخابم حس خیلی خوبی دارم 🥺❤️ انگار هیچی نشده زندگی خیلی برام شیرینه 🥺❤️ اون همیشه بهم حس آرامش میده 🥺🥰 دلم نمیخاد از اون حس در بیام اون حس رو خیلی دوس دارم درسته پیش پدر و مادرم احساس آرامش داشتم اما دیگه نه اونا به من ربطی ندارن همه آرامش من پیش جونگ کوکه 🥺🥰 اونه که میتونه حال بدم رو تغییر بده اون به اندازه دنیا برام با ارزشه 🥺 صبح از خواب بلند شدم جونگ کوک هنوز خواب بود فکر کنم دیشب دیر خوابیده بود بلند شدم مو هام که مثل سیم ظرفشویی بود رو صاف کردم😂 رفتم بیرون میترسیدم اون بیاد سر راهم پس اونقدر تند رفتم که نزدیک بود بخورم زمین اما بلاخره رسیدم رفتم پیش سون ریو و بهش گفتم
خیلی تعجب کرده بود £ چی میگی اگر بخاطر اینکه اونا برن به پدر جونگ کوک میگم که بفرستتشون برن + نه ولشون کن دلم نمیخاد جونگ کوک میشکوک شه £باشه . چطور میتونم بهش بگم که اگر اینجا باشن راحت تر میتونم بفهمم که اونا چه نقشه ای دارن 😖 از پیشش رفتم رفتم توی اتاق برای اینکه جونگ کوک رو بیدار کنم محکم پریدم بغلش و سروصدا کردم تا بیدار شده _میا دو دقه دیگه تر خدا + نههههههه تو باید با من صبحانه بخوریم بیدار شووووووووو 🥺 _ نهههههههه + پا شووووووووو _ باشه داد نزن کر شدم 😶 بلند شد رفت صورتش رو شست لباس هاش رو عوض کرد رفتم بغلش کردم + گود مورنینگ مای لاو _ گود مورنینگ هانی 😍🥰
دستش رو محکم گرفتم و رفتم پایین به همه صبح به خیر گفتم و نشستم کنارش نامجون دیگه اصلا کاریم نداشت خداراشکر چون میدونستم جونگ کوک میکشتش امیدوارم تا از دست اون دختره خلاص نشدیم اتفاقی نیفوته اما انگار داستان خیلی طولانی شه میدونم که اون دختره دست از سر پدر جی کی بر نمی داره
خب از این به بعد میخام تک پارتی و مثلا جونگ کوک عاشقت میشه یا جیمین بزارم نظرتون چیه؟؟؟
چالش : حاضری اونم کنی اما بری کره و به اعضا نزدیک باشی و با بایستت ازدواج کنی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی حال کردم 👌🏻💫😚
وایی اجی چقدر قشنگ مینویسی ، جوری مینویسی که وقتی گفتی احساس کردم یکی از پشت در داشت میدید و سریع رفت ترسیدم😱😬😬😂😂😂
مرسی 🥰🥺 من خودم از اون آدم های ترسو ام
🥺😍😁😁😁😁😁من بعضی موقع ها قلبم مثل گنجشک میشه و از همه میترسم ،😂😂😂😂بعضی موقع ها شجاع میشم که خودم هم تعجب میکنم🧐😎😂😂😂😂
منم من کسی ام که به همه فیلم ترسناک معرفی میکنه تو خانواده من کسی ام که همه بچه های فامیل رو ترسونده
لایک داری😂😂👍🏻👍🏻👍🏻❤منم مثل توام حتی داداشم رو همش با تصورات خیالیم میترسونم بعد مامانم حرص میخوره میگه تو یه سادیسمی هستی😂😂😂نباید اینطوری کنی😂😂😂و منم اون موقع ادم میشم ولی فرداش دوباره همون ادم سادیسمی میشم😂😂😂😂
جواب چالش: اوهوم رو نمیکنم ولی نزدیک اعضا میشم😁😂😂😂😂😂😂
عالی بود اجی😍😍😍😘😘
عالی 🙂
مرسی 🥰
ج چ بله
می تو 😔😂
عالیییییی
آجی این آخرین کامنتمه 👋👋🙂🚶♀️
مرسی آجیل میخای بری؟
برو آخرین تستم اونجا توضیح دادم 🤧
😢😢😢
عالیییییییییییییییی پارت بعددددددددددددددددددددددد
جچ:نمیدونم
شنبه میزارم ❤️
باشه ممنون
عالیییییی
ج چ :نمیدونم
مرسی 🥰
ج چ : نمی دونم شاید ♥️
عالی مثل همیشه ♥️😘❤️
پارت بعدی زود بنویس
مرسی شنبه میزارم