مسیر عاشقی ۴

گفتم اگه مثل من بودی می‌فهمیدی چی میگم گفت به جای اینکه به چیزهایی که از دست دادی فکر کنی به چیزهایی داری که داری فکر کن گفتم ممنون تو تنها کسی که که در کنارش آرامش دارم بقیه که نسبت بهم بی تفاوت هستن

از زبان ادرین : دستمو بردم سمت صورتش و صورتشو آوردم بالا گفتم هیچ وقت احساس نا امیدی نکن وقتی تو چشماش نگاه میکردم انکار یه برقی تو چشماش که نمی‌خواستم از خیره شدن بهش دست بردارم ادامه دادم مکه آدمی هست که به کسی مثل تو بی توجهی کنه

یهو احساس کردم مثل گوجه سرخ شد گفتم یعنی آدمی وجود ندارد که به تویی که انقد به فکر کمک به مردم هستی توجه نکنه گفت من دیگه باید برم سرم شلوغ و رفت اصلا من و جذب خودش کرده بود از فکر در اومدم و رفتم سر کارم بعدم که داشتم از بیمارستان میومدم بیرون مرینت و دیدم

گفتم هسته نباشی گفت ممنون تو هم همین طور و رفت دیدم یه گردنبند افتاده زمین بر داشتنش روش نوشته بود مرینت حتما برای مرینت فردا بهش پس میدم و رفتم سمت خونه داشتم تو اتاقم درس می‌خوندم که آدرینا اومد تو اتاقم

گفتم تو همیشه باید مثل جن وارد یه جایی بشی حد اقل یه صدایی از خودت در بیار که بدونم اومدی گفت ببخشید گفتم حالا چی کار داری گفت برای دیدن داداش گلم باید باید دلیل داشته باشم

یه نگاه روی میز انداخت نزدیک بود از خنده منفجر بشه گفتم چیزی شده گفت آره رفت سمت میزم و اون گردنبند و برداشتم و گفت نگفته بودی به یه نفر علاقه داری گفتم اون که برای هم کارم پیدا کردم گفتم فردا بهش پس میدم گفت دروغ نگو البته هوش حالم که تو قرار ازدواج کنی ولی اون دختر هر کی که هست ازش خوشم نمیاد چون قرار داداش مو ازم بگیره گفتم اولا که این طور نیست دوما به فرض مثال این درست باشه اون بد بخت نیومده داری براش خواهر شوهر بازی در میاری

خداحافظ بچه ها دیروز پارت جدید و گذاشتم ولی چون فردا تولدم گفتم به همین مناسبت امروز هم بزارم و فردا هم علاقه ساختگی و میزارم