مسیر عاشقی ۲

گفتم باشه انجامش میدم فقط ادرس بیمارستان و بهم بدین یه کاغذ از کشور در آورد و یه آدرس نوشت گفت خوب مراقب باش گفتم چشم و از کلاس خارج شدم الیا اومد سمتم گفت چی شد گفتم هیچی حالا بعدا برات تعریف میکنم بعد از تموم شدن دانشگاه رفتم به همون بیمارستان وارد شدم

رفتم سمت میز پرستار گفتم ببخشید من برای استخدام اومدم میشه بگید اتاق رعیس کجاست گفت طبقه آخر دست راست گفتم ممنون رفتم به طبقه آخر و اتاق رعیس و پیدا کردم خلاصه بعد از صحبت کردن با رعیس. راضی شد من اونجا کار کنم

برگشتم خونه و مثل همیشه تا شب مشغول درس خوندن بودم که پشت میز چشمام گرم شد و خوابم برد صبح بیدار شدم دست و صورتمو شستم و یه بولیز و شلوار لی پوشیدم و کتاب مو گذاشتم تو کیفم و رفتم پایین ناتالی صبحانه رو آماده کرده بود صندلی رو کمی عقب برد و گفت صبح بخیر خانم گفتم صبح بخیر

بعد از تموم کردن صبحانه رفتم دانشگاه و از اونجا هم بیمارستان برای اولین روز کاری رعیس یه جلسه برای معرفی من ترتیب داده بود وارد سالن جلسه شدم و نشستم رو صندلی رعیس که مشغول سخن رانی بود گفت خب امروز یه همکار جدید داریم خانم دوپنچنگ

بلند شدم و رفتم روی سکو و بعد از معرفی خودم رفتم سراغ معاینه بیمار ها یه دختر خیلی مغرور و افاده ای هم داشت بیمار رو اون یکی تخت رو معاینه میکرد اومد سمتم و گفت خیلی خوش اومدی گفتم ممنون ولی لحن تون یه لحن نیش و کنایه دار نه لحن خوش آمد گویی

خب معلوم هنوز نیومده رعیس کلی هوا تو داره همین مونده تو رو بکنه معاونش گفتم من فقط دارم وظیفم و انجام میدم دنبال این چیزا هم نیستم میخواستم برم که دستمو گرفت گفت بهت هشدار دادم که یه صدایی گفت خانم راسی رعیس با شما کار دارن گفت شانس آوردی رو مو به عقب برگردوندم که یه پسر هم سن و سال خودم پشتم بود گفت زیاد به دل نگیر همیشه این جوری گفتم واقعا ممنون اگه یک ثانیه دیگه اینجا مونده بود یه بلایی به سرش میاوردم که خدا می‌دونه گفت چه خشن و ادامه داد افتخار آشنایی با چه کسی و دارم گفتم مگه تو جلسه نبودین گفت نه مجبور بودم به بیمار ها رسیدگی کنم ادامه دادم مرینت دوپنچنگ و شما گفت ادرین اگراست

فعلا خداحافظ راستی اجی فرنوشا هر چقدر برات کامنت گذاشتم نیومد مجبورم اینجا بگم من آن فالو نکردم احتمالا خود تستچی مشکل پیدا کرده به خاطر اینکه باور کنی آن فالوت کردم و دوباره فالو کردم