
فالو کنییییید جون من لایک هم یادتون نره 😢
آدرین: منظورت چیه؟؟.... نینو : منظورم اینه که... اینه که پدرت و فیلیکس ممکنه معجزه گر داشته باشن؟؟؟...... آدرین: چی داری میگی نینو ؟؟!!!..... چه اتفاقی افتاده که داری این حرفو میزنی ؟؟؟.... نینو : دستی روی صورتم کشیدم و با کلافگی به آدرین نگاه کردم ..... این دیگه چه غلطی بود من کردم.... مثلا میخواستم مخفیانه پیش بره..... اما مگه میتونم چیز به این مهمی رو از آدرین مخفی کنم ..... تازه اون کت نوار هم هست .... اَههه ..... خدای من ..... آدرین: نینو !!!! .... چرا داری با خودت حرف میزنی؟؟!!!.... اونم طوری که من میتونم بشنوم !!!!..... نینو : ببین آدرین.... ریناروژ وایلد تایگرو تعقیب کرده بود ..... آدرین: با اشتیاق به نینو نزدیک تر شدم.... خب ؟؟؟..... نینو : دیده بود که وایلد تایگر وارد عمارت شما شده ..... آدرین: با شنیدن این حرف انگار سرم سوت کشید ..... این یعنی چی ؟؟؟..... نینو : با ناراحتی گفتم: یعنی ممکنه وایلد تایگر فیلیکس یا یا ... یا پدرت باشه ....... آدرین: با عصبانیت و ناباوری از جام بلند شدم ..... نه نه نه !!!!.... این امکان نداره ..... الان خودم میرم و از پدرم میپرسم ......
نینو : فورا بازوی آدرینو گرفتم تا از حرکتش به سمت در جلوگیری کنم ...... صبر کن!!!!..... نباید احساسی تصمیم بگیری .... باید با احتیاط پیش بریم.... آدرین: دوباره روی مبل نشستم و سرمو بین دستام گرفتم ..... احساس میکنم تمام زندگیم داره میره رو هوا ...... اون از مادرم که به بدترین شکل حقیقتو راجبش فهمیدم ..... اینم از حالا که معلوم نیست دو تا از اعضای خانوادم واقعا کی هستن ..... دارم دیونه میشم نینو ..... نینو : با لحنی که همدردی توش موج میزد گفتم : بالاخره همه چیز درست میشه ..... آدرین: این بالاخره کی قراره برسه ؟؟؟!!!.... نینو : به زودی.... در صورتی که تو کمکم کنی بفهمم وایلد تایگر کیه .... به هر حال تو به پدرت و فیلیکس نزدیک تری تا من ....... آدرین: دیگه هیچ چی به جز فهمیدن حقیقت برام مهم نیست ..... پلگ: حتی لیدی باگ ؟؟؟.... نینو : تو یهو از کجا پیدات شد ؟؟!!!..... پلگ: از همون اول اینجا بودم اما مثل اینکه تو منو ندیدی..... آدرین: لیدی باگ یکی از بخش های اصلی زندگی منه ..... مثل اکسیژنه برام ..... وقتی میگم هیچ چیز لیدی باگ جزش نیست ......
نینو : از این همه علاقه آدرین به لیدی باگ واقعا دهنم باز موند ..... چی میشد اون موقع که مرینت هنوزم آدرینو دوست داشت هویتشونو می فهمیدم تا یه کاری براشون بکنم ...... با تردید به آدرین گفتم بریم سراغ جمع آوری اطلاعات راجب پدرت و فیلیکس؟؟؟؟..... آدرین : امروز نه ..... باید یکم با خودم خلوت کنم تا ذهنم باز شه ..... نینو : باشه رفیق .... _________________________________ الیا: تو به کت نوار گفتی ؟؟؟... .. مرینت : چطور تونستی اینقد سریع بهش خبر بدی ؟؟؟!!! ما همین امروز این موضوع رو مطرح کردیم !!!..... نینو : سرمو مثل پسر بچه هه خاروندم .... خب... خبر دادم دیگه ..... الیا : میگم امروز بریم خوش بگذرونیم ؟؟..... مرینت : اااا.... الیا: امروز نه کسی شرور شده و نه کاری داری پس دلیلی نداره که نخوای بیای ..... مرینت: خیلی خب پس بزنید بریم سه نفری خوش بگذرونیم ....... نینو : چند روز دیگه جواب امتحانات میاد .... اونوقت معلوم میشه هر کدوم تو چه دانشگاهی قبول شدیم .....
الیا: هورااا... اینه .... خیلی دلم میخواد زود تر تو رشته کار گردانی تحصیل کنم و خودم فیلم بسازم ... نینو : منم همینطور ..... عاشق اینم که برای فیلم ها صدا گذاری کنم یا اهنگ انتخاب کنم.... مرینت : ولی من هنوز مطمئن نیستم چه شغلی رو میخوام ..... الیا و نینو یه نگاه به هم میندازن و میگن : طراح مد ..... مرینت : یا شایدم دکوراسیون..... یا ساختن طرح های خودم یا ... آههه ... نمیدونم..... الیا : بهتره فکرتو درگیر نکنی ..... زندگی خودش همه چیزو کنار هم قرار میده ..... نینو : قرار نبود بریم خوش بگذرونیم؟؟؟؟.... اینو در حالی که دستامو با کلافگی نمایشی تکون میدادم گفتم..... بعد از این حرف هر سه تاشون میخندن و باهم به سمت سینما راه میافتن تا فیلم جدیدی که راجب لیدی یاگ و کت نوار ساخته شده بود رو ببینن........ _________________________________ فیلیکس: در اتاق آدرینو کوبیدم و وقتی اجازه وارد شدن داد داخل شدم .....
تو میتونی بهم بگی کجای این شهر کتاب خونه هست؟؟؟ روی نقشه چند جارو پیدا کردم اما خیلی دور بودن ... آدرین: تو خیابون گرین جانگل یکی هست ....نزدیکی همین جا ... بعد از پاساژ اِلِن .... چرا میخوای بری کتاب خونه ؟؟؟... فیلیکس : میخوام یکم راجب شغل هایی که در آینده میتونم داشته باشم مطالعه کنم ...... ممنون از کمکت ..... آدرین: امید وارم بتونی شغل مناسبی برای خودت پیدا کنی ..... فیلیکس : توهم همین طور ..... آدرین: وقتی فیلیکس داست از اتاق میرفت بیرون چشمم روی دستبندش خشک شد.... دستبندی با چهار انگشتر..... اونو قبلا کجا دیدم ؟؟؟.... خیلی برام آشناست ..... صبر کن ببینم دست بند توی دست وایلد تایگر ..... نه امکان نداره که اون معجزه گر ببر باشه ..... سریعا گوشیمو از روی میز برداشتم و با نینو تماس گرفتم ..... الو .... نینو با صدای خواب آلود گفت : امروز جمعست... نمیخوای بزاری من یکم بخوابم ؟؟.... ساعت هفت صبحه ها..... آدرین: نینو زود تر بهم بگو معجزه گر ببر چه شکلیه .... نینو : شکل معجزه گر ببر رو برای چی میخوای؟؟؟.... آدرین: فقط زود تر بگو .... نینو : آخه من از کجا باید بدونم......
آدرین: زود تر از یه بپرس .... لیدی باگ .... نمیدونم اصلا هرکی .... نینو : تخت تاثیر صدای مضطرب آدرین لحنم جدی شد .... چند دقیقه صبر کن .... گوشی رو قطع کردم و به الیا زنگ زدم بعد از اینکه مشخصات معجزه گر ببر رو ازش گرفتم برای آدرین فرستادمشون...... آدرین: صدای اس مس گوشیم بلند شد.... نینو فقط یه جمله نوشته بود ...... دستبندی با چهار انگشتر به رنگ بنفش .....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
مرسی 😍
چی بگم ، خودت که میدونی داستانت عالیه.😉😘
انگار اسمت رو عوض کردی.🌸☺️
راستی باید یک چیز رو بگم ؛ روز های تعطیل ما ایرانیها پنجشنبه و جمعه هست و روزهای تعطیل خارجیها شنبه و یک شنبه هست اما توی اون قسمت که آدرین زنگ میزنه به نینو و نینو میگه امروز جمعه هست یعنی منظور نینو این بوده که امروز تعطیل هست ولی جمعه اونا روز تعطیلشون نیست. تقریبا مثل چهارشنبه ما میمونه.😉😎😍🤩
ممنون 😙😙
روز های تعطیل اونا رو هم میدونم ولی بازم مرسی که یاد آوری کردی 😊
آره اسمم عوض کردم 😁
😁😁😁
❤️❤️❤️
عالیییییییی بعدییییییییییییی عالییییییییییییی بعدییییییییییییی عالییییییییییییی
ممنون 😘
پارت بعدو فردا میزارم