از زبان مرینت #ک ی نفر با چوب میزنتش و میگه کور خوندی که به مادر من نزدیک میشی نگاش میکنم لوکا بوود داد زدم لوکا چیکار میکنی پسر بد چند بار بهت گفتم دعوا نکن مردم نزن لوکا : اخه مامان من عزیز من اون داشت اذیتت می کرد مرینت :راستی تو اینجا چیکار میکنی مگه نباید سر کلاس باشی باز مدرسه و کلاست پیچوندی ها لوکا :بانوی من ببخشید حالا این مرد کیه ها میشناسیش مرینت :این کلا یادم رفته بود
تکیه اش دادم ب دیوار سرش ورم کرده بود از زبان ادرین .;:چشم های قشنگم باز کردم ی پسر با چشم های سبز و موهای ابی بهم زل زده و بهم گفت بالاخره بیدار شدی ادرین :تو کی هستی اونی ک زدم کجاست لوکا ;من همونیم ک وقتی داشتی مامانم اذیت میکردی بهت ی درس عبرت دادم
ادرین :مامانت تو پسر مرینتی. پس بابات کیه ها ?? راستی مامانت کجاست لوکا ;کمکم سوال بپرس مامانم رفته واسه ات پانسمان بخره بابام مرده ........
مرینت .#دیدم زل زده توی چشم های ادرین اعصابم خورد بود و البته ناراحت پس با خشم گفتم لوکا دوپن چنگ بیا اینا روببر برای اون عموی مزاحم
ادرین : پاشدم و رفتم سمت مرینت و گفتم میدونی تمام این سال ها دربه در دنبالت گشتم ولی تو ازدواج کردی و شوهرت مرده و ی پسر داری مرینت : ی سیلی بهش زدم و گفتم تو حقت بوده من ولت کردم تو بهم خ*ی*ان*ت کردی و یادت رفته ک ازم پنهان کردی ک کت نواری لوکا :مامان این عمو داره چی میگه ادرین .میشع اینقدر عمو صدام نکنی لوکا -*بابابزرگ چطوره
ادرین : پسره ی ی. ....... پایان اگه خوشت اومد بلایک
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
Myپشم
خیلی خوبه
خیلی قشنگه
ممنون