
که یهو دوتا مرد گنده جلوم سبز شدن و گفتن:هرچی داری بده به ما وگرنه این گوله.....نصف حرفش موند که یهو زمین خونی شد یه پسری بود که به من گفت: برو تا بهوش نیومدن منم گفتم: ممنون آقا از زبان تهیونگ: داشتم میرفتم خوابگاه تا خبر جدید رو به اعضا بدم که دیدم یه دختر خیلی کیوت و خوشگل رو دوتا مرد گرفتن منم از پشت یه سنگ برداشتم و زدم توی سر مردا وبه دختره گفتم برو تا به هوش نیومدن اونم گفت ممنون آقا منم سوار ماشین شدم و رفتم به سمت خوابگاه حرکت کردم. رسیدم خوابگاه رفتم تو اتاقم یه لباس راحتی پوشیدم و رفتم تو سالن دیدم همه توی سالن هستن به جز شوگا هه حتما خوابت رفتم وبه اعضا گفتم که قراره یه عضو جدید برای گروه بیاد و اونا هم شده بودن این این استیکر 😯(نویسنده کرم داره 🤣) (عکس هانا )
اونا هی ازم سوال میپرسیدن منم داد زدم اینا مهم نیس زود باشید اینجا رو جمع کنیم و همه خوابگاه رو این دسته ی گل کردند و همه افتادیم رو کاناپه هم لم دادیم و یه اوففف بلندی کشیدیم (حالا بچه ها خبر جدید چی بود؟خبر جدید این بود که قراره یه عضو جدید برای گروه ) از زبان مادر هانا:صدای در آمد رفتم در رو باز کردم لیسا بود مادر هانا:سلام دخترم خوبی؟چرا انقدر زود امدی؟ (لیسا خواهر هاناست) لیسا:سلام مامان تازه قطار آمد لیسا :مامان هانا کجاست؟پدر کجاست؟ مادر هانا:هانا رفته تست ایدل شدن بده، پدر هم رفته سر کار صدای در آمد رفتم در رو هانا بود سریع پریدم بغلش هانا :سلام اجی کی اومدی؟ لیسا:سلام بر اجی خودم همین الان رسیدم. هانا :راستی یه خبر خوب من داخل گروه بی تی اس قبول شدم .لیسا :تبریک میگم آجی مادر هانا:تبریک میگم دخترم. هانا :راستیمن باید برم خوابگاه بی تی اس. مادر هانا:همین الان دخترم هق ما دلمون برات هق تنگ میشه 😭 لیسا:هق ابجی تازه آمدم هق پیشت هق 😭 هانا :هق منم دلم تنگ میشه ولی باید برم . خداحافظ مادر هانا و لیسا :خداحافظ از زبان تهیونگ:صدای در خب بچه وایسیدددددد کوک اون پوست شیر موز رو جمع کن بدو کوک:باشه نامجون در رو باز کرد اون همون دختری بود که از دست چند تا مرد نجاست دادم نامجون:شما عضو جدید هستید؟ هانا :سلام اره منم اممم راستی من ارمی هستم لازم به معرفی نیست
هانا :اسمم هم کیم هانا ست همه:خوش آمدی هانا: ممنونم تهیونگ :بیا اتاقت رو بهت نشون بدم هانا: باشه از زبان نامجون : بعد از اینکه رفتن :بچه ها این تهیونگ یه چیزیش نشده؟ همه :یه چیزی شده از زبون هانا :من به تهیونگ گفتم:چهره ی شما این یه پسری هست که منو نجات داد تهیونگ: هانا وایسا......
خب بچه ها تمام شد میدونم جای بدی کات کردم خب شرط های پارت بعد لایک ۹ بازدید ۱۲ کامت ۱۴
دوستون دارم
بای😘😘😘😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
😘