8 اسلاید صحیح/غلط توسط: K.S.M.A انتشار: 3 سال پیش 30 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام ……….. راستی گابریل اگرست در راه است
آنچه گذشت : جعبه ی معجزه گر ها یک جا پرت شد . لاکی چارم ! کم کم داشتم ناامید می شدم
کم کم داشتم ناامید می شدم تا اینکه یکی از فاضلاب امد بیرون . نمیدونم کی بود فقط می دونم عادی نبود. قایم شدم چون ممکن بود ابرشرور باشد . نگاهی به آن ابرشرور کردم که داشت معجزه گر کفشدوزک را به یکی می داد . خیلی خطرناک بود ! می دونستم الیا نمی تواند کفشدوزک خوبی باشه !
صداهایی امد . از پشت دیواری که به آن تکیه داده بودم . دویدم به هتل سابق کلویی رسیدم . خراب خراب بود. نزدیک ده ماه می شود . وارد هتل شدم . هنوز هم آن میز پذیرش سر جایش بود . ولی پله هم خراب بودند . نمی دونم دقیقا ولی تا جایی که یادم بود داشت بازسازی می شد تا یک فروشگاه شود ! فکر کنم چند هفته ای جلو آمدم . اگر موفق نشوم کره زمین نابو.د می شود .
آنقدر فکر و خیال کردم ناگهان یکی من را بلند کرد و به بیرون برد . داد و فریاد کردم و دیدم که دختری با بال و شاخ یونیکورنی بود . گفت : سلام . من یونیگرل هستم . صد سال به گذشته آمدم . تعجب کردم : گفتم مگه کره ی زمین نابود نمی شود ؟ یونیگرل : خب راستش باید از مادرمادربزرگم بپرسم . ولی نیازی نیست . چون من در کتاب تاریخمون در مریخ …. مرینت : مریخ ؟ ما میریم مریخ ؟ یونیگرل : اره دیگه .من برای تحقیق مدرسه ام اینجام و البته برای استراحت یک هفته ای . ولی انگار به زمان خوبی نیومدم . مرینت : من نمی دونم راستش . ولی امید گرفتم . ببینم کسی همراهته ؟
گفت : اره . بهترین دوستم . اسمش فیوال هست . قدرتش اینه که می تونه در آب بره بدون اینکه نیاز به ابشش داشته باشه . تازه می تونه کلی چیز هم در لباسش جا بده . گفتم . وایییییییی ، قدرت تو چیه ؟ گفت : قدرت من پرواز و اینه که می تونم به یه زمان خاصی برم . البته خیلی خطرناکه . مثلا دیگه این ماه نمیتونم به هیچ زمانی برم . مرینت : قدرتتون را از کجا آوردین ؟ گفت : از معجزه گر مرینت : یعنی که توی فضا معجزه گر هست ؟ گفت اره معلومه تازه یه جعبه ی کفشدوزک مانند هم در توی موزه هست …. مرینت : اون مال منه ! اون کفت وات ؟ ار یو سیریوس ؟ تو نگهبانی ؟ گفتم اره خودمم می دونی البته فکر کنم صد سال عمر کنم فیوال امد گفت بسه دیگه بایر با اونا مبارزه کنیم بعد اونا جلو رفتن و من هم پشتشون . واقعا باورم نمیشه
اون ابرشرور تا مارو دید دستش را سمت ما گرفت ولی فیوال از لباسش یک بومرنگ بزرگ آورد و اون به سمت یکی از ابرشرور ها خورد و مر.د . ابرشرور گفت : من گاید هستم . شما نمی تونید من را شکست بدید . بعد به سمت ما امد و یونیگرل همه ی ما را بلند کرد و در آسمان برد .بعد اون به اکوما گفت تا بیاد سمت ما . بعد دوباره فیوال یک ورقه ی آهن بزرگ در آورد و اون به سمت آن اکوما خورد اما ناگهان آن اکوما عصبانی تر شد و تند تر به سمت ما امد . معلوم بود اون یک سنتی مانستره . مثل کت نوار خودمون
بعد فیوال می خواست یک چیز در بیاره که ناگهان آن اکوما امد اما یونیگرل او را به سطح بلند تری برد . همانجا من داشتم می افتادم . آن ابرشرور گفت : کیش و مات شدین ! ناگهان ….
آنچه خواهید دید : لیدی باگ کوچولو ! باید بریم مریخ ! این را حل ماست !
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
خیلی داستان جالبی داری! عاشقتم!💗💕
مرسییییییییی