فصل دوم قسمت اول دوباره زندگی

خب الان دیکه کار پیدا کردیم با اقای کارل اشناشدیم که عموجیمی معرفی کرد عمو جیمی رو که یادتون هست ..... الان کارولین و جنی مدرسه میرن مکس هم میره دانشگاه منم همینطور اما بزار برگردیم عقب چطور چجوری...ماجرا از این قرار بود که وقتی رسیدیم پیش اقای کارل خیلی ادم خشنی به نظر می امد اما اشتباه نکنید خیلی مهربونه نمیشه گفت خشنه سخت گیر به خاطر همینه که الان تو کارمون کار بلدیم خب داشتم میگفتم از ما پذیرایی کرد و گفت خب بامن کاری داشتید.بله اقای کارل عمو جیمی مارو فرستاد تا شما بتونید برامون کار پیدا کنین.... اوه بله عموجیمی ادم خوبیه میشناسمش فقط نمیدونم به شما چه قولی داده یا درباره ی من چیگفته چون ایشون لطف دارن ممکنه کاری از دستم برنیاد اما سعی خودمو میکنم ... ممنون اقای کارل کی دوباره همو ببینیم..... هروقت کاری پیداشد بهتون زنگ میزنم موفق باشی مرد جوان😏

چند روز گذشت خبری از اقای کارل نشد تصمیم گرفتیم خودمون بریم و بهش سر بزنیم وقتی پیداشد گفت... سلام جوون اینجا چیکار میکنی... کار اقای کارل. کار..... ببخشید این وقت ها زیاد کار پیدانمیشه بنابراین.... حرفشو قطع کردم گفتم یعنی دیگه کاری نمیتونین بکنین.......من همچین حرفی زدم به خاطر اینکه کارنبود گفتن بزار کارافرین بشی .... یعنی چی چجور کاری....... سایت خرید و فروش اول شاید بتونیم شهریش کنیم بعد کشوری و بعد گسترشش میدم و میشه جهانی🧠 ...... ازتون مممونم اقای کارل حتی فکرشم نمیکردم واقعا تا اخر عمر مدیونتنوم ممنون متشکر........ لازم نیست تشکر کنی خواهش میکنم خدا به همرات

خب اینم از این منظور از بزرگ شدم یعنی نه فقط خودم بلکه با کارم بزرگ شدم یعنی سنم رفت بالا و سایت ما کشوری شد داریم نیرو جذب میکنیم تا تو کل جهان گسترش پیدا کنه احتمالا بپرسید چه سایتی راستش مکس کارولین جنی ومن باهم مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم ......🤗🤗 مکجر کالا... راستش معنی نمیده اما اولین حرف اسم ما توشه مکس .. م..... کارولین.... ک..... جنی ......ج....... ریو ......ر ‌====مکجر کالا هم که مشخصه ما دیگه شاغل بودیم اولین روز استقبالی نشد روز بعد روز بعد و بالاخره یه نفر دونفر در روز خرید داشتن تا سایتمون پیشرفت کردو زنجیری شد 😎

الان یک خونه داریم که خیلی بزرگه جنی و کارولین باهمن و منو مکس باهم یعنی یجورایی دوبخش مردونه وزنونه شده چیه ادم اینطوری راحت تره دیگه اونم وقتی بزرگتر هم شدن راستش من خیلی راضی نیستم مکس افسردس دوست ندارم دیگه تحملش کنم تازگی خیلی تو خودشه انگار داره به تنهایی عادت میکنه وقتی به جنی گفتم گفت بهتره یه مشاوره بره..... اول باید خودمون ازش یبپرسیم شاید اصلا مشکلی نداشته بشه و ناراحت شه تو به کارولین بگو باید اونم یه نظری بده تافردا بیاد ببینیم چی میگه صبح که شد دیدم کارولین و جنی مثل دوتا روح بالاسرم وایستادن تا چشمم باز شد شروع کردن ور زدن .... ورورورورورورورورورورورورورورورورورور باید سوپرایز شه ورورورورورورورور...... وایسا تو چی گفتی سوپرایز .. اره همینو گفتم....... اره خودشه افرین خوشم امد خب چیکارش کنیم.... کادو دیگه چرا انقدر گیجی.. اها شما هم سر صبح دونفر شروع کنن دادزدن اینطوری میشین..... خب پس بریم خرید..... نه من میخوابم .... 👊 اخ چیکار میکنی... پاشو تنبل

خدا کسی رو گرفتار این دوتا نکنه خلاصه که برای مکس یه ساعت مچی گرفتیم به انتخاب جنی و کارولین من که افتضاح ترین ساعت دنیارو تو دستاشون میدیدم نمیدونم چرا انقدر خوشحالن شب که شد همه جمع شدیم توی اتاق جنی باهم سبک سنگین کردیم و رفتیم که مکس به شدت از اون ساعت افتصاح ضایع کنیم................ سوپرایززززززززززززززز🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳

مکس😳😳ما🤡🤡مکس😳😳ما😁😁 وقتی ساعتو دید گفت ..... خیلی ممنون مرسی که به فکریمن فقط به چه مناسبتی کارولین و جنی داد زدن افسردگی .... من ...🤦‍♂️خاککک.... مکس گفت من که خوبم درکل ممنون فقط یه چیزی به شوخی بگم ناراحتم نمیشید ساعته زنانست من صورتیو دستم نمیکنم ببخشید

چند ساعته رفتم تو اتاقم به خودم فوش میدم عقلشونو از دست دادن 😐😑 قرار شد غیر مستقیم نه صاف بریم توشکمش...... روز بعد رفتم بیرون تا برای بچها یکم خوراکی بخرم یه نفر اونجا بود که خیلی اشنا میزد تازه فکر کردم اونم منو میشناسه یطوری نگاه میکرد ازش که پرسیدم گفت اسمم فرده.....😶😶😶😶😶😶😶😶😶 از اشنایتون خوشبختم من با اجازتون میر دستشویی ..... 😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳درو بازکردم امدم بیرون .... خدانگه دارتون ... باترس دلهره برگشتم خونه خدا خردا میکردم منو نشناسه خدایا خدایا اونو بکشش خفش کن بخاطر میکنم غلط کردم ببخش منو فقط از سر راهم ورش دار امینننننننننننننن🤧🤧

(فرد دیگه تو یتیم خونه) بزار خودمو باهاش مقایسه کنم ... من🦴...... اون💪..... من🐣....... اون🐉🐉🐲 خلاصه که خدانکنه دیگه ریختشو ببینم الان جالب میشه🔪۰۰۰۰۰۰۰۰🔪 بعد از چند وقت از تو رویا امدم بیرون برگشتم دقیقا جایی که بودم جایی که اگه از اون دیوار رفته بودم اونور درست همینقدر زندگی خوبی داشتم در کنا اقای کارل درکنار جنی مکس کارولین اما حیف که الان توی اتاقمم با جنی درحالی که تنبیه شده بودیم نابود شده بودیم و دیگه رویایی نداشتیم دراون لحظه پیش خودم گفتم کاش مامانم اینجابود پدرم پدربزرگم مادر بزرگم من به دون اونها هیچی نیستم

دوستان درواقع از اونجایی که ریو مکس جنی کارولین قسط فرار داشتن افراد فرد اونهارو بردن پیش دیکتاتور یعنی همون جسیکا که باهاش اشتا شدین اونجا تنبیه میشن و اونهارو بگردوندن تو اتاقشون امیدوارم بخاطر این قسمت داستان نارحت نباشین اما این حقیقته که ما بدون خانواده هیچی نیستین فصل اول تمام شده این فصل دو هست بخاطر همین قسمت اول بود یعنی قسمت اول فصل دو موفق باشید داستان برنامه ریزی شدس و این فقط برای این بود که بهتون بفهمونم اونها در لحظه امیدوارم بودن اما یک چیز کوچیک میتونه راحت ناامیدتدنه کنه که در اون لحظه خانوادس که پشتته که داریم توی داستان در اصل از خانواده ها قدر دانی میکنیم

امیدوارم خوشتون امده باشه حتما سوال ۹ رو بخونید تا بفهمید هدف مارو از داستان نظر یادتون نره اینکه چطور بود واینکه هدف داستان خوب هست یانه😘مرسی که خوندین توجه داشته باشین کسایی که نظر میدن دنبال میشن ارزوی خوب ترین ها😘