
ایملدا:راه افتادم که برم لباسامو عوض کنم که صدای جیمین میخکوبم کرد جیمین:کجا میری ایملدا؟ ایملدا:میخوام لباسام رو عوض کنم اقای پارک 😒 جیمین:اقای پارک؟از کی تا حالا شدم اقای پارک؟🤨 ایملدا:تا خواستم چیزی بگم انگشتشو اروم روی لبم گذاشت و گفت میدونم به خاطر ماجرای قرارداد دلخوری اما بهتره فراموشش کنی.متوجه هستی چی میگم؟ ایملدا:میرم لباسامو عوض کنم جیمین:باشه😕
ایملدا:به سرعت دوییدم سمت اتاق لباس. لباسامو عوض کردم و نگاهم به اینه گره خورد.دلم برای خودم بد جوری میسوخت.بغضم ترکید و اشکام روانه شد.سعی میکردم سر و صدا نکنم.توی اینه به خودم نگاهی انداختم.چشام از گریه پف کرده بود به خودم تسلی دادم و از جام بلند شدم به محض باز کردن در از جام بالا پریدم با صدای لرزون گفتم:اقای پارک😨 جیمین:ایملدا؟با خودت چیکار کردی؟هان؟قرار بود لباس عوض کنی فقط😠 ایملدا:عوض کردم😔 جیمین:بهتره که دیگه بریم بخوابیم😑 دستشو گرفتم و دنبال خودم کشوندم زیاد تقلا میکردم اما زور من خیلی بیشتر بود.به طور ترسناکی روی تخت انداختمش و نشستم روی تخت .با کمربند توی دستم دستاشو به تاج تخت بستم.صدای ناله اش بلند شد ایملدا:آی دستام😣 بی اعتنا بهش رفتم و طرف دیگه تخت دراز کشیدم و گفتم به نفعته دختر خوبی باشی بیبی.وگرنه اوضاع بدتر میشه😈
جیمین:نیم ساعت گذشت و من خوابم نبرد.یه نگاه به ایملدا انداختم .با چشمای پف کرده خوابیده بود.یعنی ازم متنفره؟من خیلی اذیتش میکنم اما نمیخوام ترکم کنه.میترسم از دستش بدم .اخه چیکار دیگه ازم بر می یاد.محاله عاشقم بشه .من همیشه تنهام.از بچه گی تنها بزرگ شدم .هیچ وقت دوستی نداشتم .هیچوقت کسی کنارم نبود.توی مدرسه هیچکس باهام حرف نمیزد.اونقدر معذب بودم که توی همون 7 سالگی درست چند ماه بعد از شروع مدرسه ها از پدرم خواهش کردم معلم خصوصی برام بیاره .همه به چشم بدی بهم نگاه میکردن .این تاوان بچه ی مافیا بودن بود.مافیا یعنی تنهایی و تاریکی ابدی😞
به طرف ایملدا غلت خوردم.با دیدن دستاش توی اون وضعیت و قرمز شدنشون دلم بد جوری لرزید.اروم دستاشو باز کردم و خوابیدم چند لحظه بعد ایملدا غلتی زدو رو به روی من خوابید.حتی توی خواب هم دختر معصوم و پاکیه باورم نمیشهرمن همچین هیولایی ام. نمیدونم چطور میخوام کنار خودم نگهش دارم .عشق و تنفر فایده ایی نداره.عشق یک طرفه به جایی نمیرسه اما من میخوام تمام تلاشمو بکنم که اونو عاشق خودم کنم.تنها راهش همینه.مطمئنم
اروم دستاشو گرفتم .دستاش بد جوری یخ کرده بود.کم کم دستاش گرم شد.دستمو توی موهاش فرو بردم و شروع کردم با موهاش بازی کنم.چه حسی خوبی داره که معشوقه ات کنارت باشه.چی میشه اگه منم معشوقه اش بشم؟برای اولین بار توی زندگیم هم که شده میخوام برای یکی مهم باشم از ته قلب یکی عاشقم بشه و بترسه از دستم بده .واقعا خواسته ی زیادیه ؟منم دوست دارم عشق پاک و خالصی رو تجربه کنم .خمار تماشای این دختر و بازی کردن با موهاش شدم.دلم میخواد تا اید این کارو ادامه بدم.زیر لب گفتم اخه چیکار کنم که عاشقم بشی؟کاش میتونستم تو رو عاشق خودم کنم.اگه مال من بشی تمام دنیا رو به پات می ریزم .امیدوارم یه روز بفهمی چه حسی بهت دارم ایملدا.دوستت دارم🥺
ایملدا:با حرفای جیمین اروم بیدار شدم.اما طوری که جیمین نفهمه.یعنی واقعا بهم علاقه داره؟واقعا من براش مهمم؟وقتی می بینمش قلبم میلرزه.این چه حسیه؟عشق یا ترس؟اما وقتی به کارایی که کرده فک میکنم ازش متنفر میشم.من حتی نمیدونم بهش چه حسی دارم.عقلم میگه تنفر اما قلبم میگه عشق بورز و عاشقش شو.اون لیاقت عشق تو رو داره. میخوام یه فرصت بهش بدم .شاید بتونه خودشو اثبات کنه.اگه موفق بشه با کمال میل قلبمو بهش تقدیم میکنم اما اگه موفق نشه یه بار برای همیشه از زندگیش میرم بیرون و بی توجه به همه چی ترکش میکنم😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اصلا قصد داری پارت بعدو بنویسی؟
معلومه🥺
هلو گایز🌸
دارم یه فیک مینویسم🖇
خلاصش=ا.ت یه دختره ۲۳ سالست که دکتره و با بردارش تو سئول زندگی میکنه اما با اومدن یه بیمار جدید زندگیش عوض میشه و....
اگه میخوای ادامه رو بخونی یه سر به اکم بزن میسی🥺🖇☕
چشم عزیزم😊
افسوننننن پارت بعدو بگذار
وگرنه دمپایی مقدس مامانم میاد دم خونتون😭
چشم💜
افسون خانم پارت بعد کی میادد؟
زود💜😘
دارم تبدیل به فسیل میشم
قول میدم زود بزارم قول قول🥺
یه هفته شده ولی پارت بعد نیومده😭💔
ببخشید😞
عرررررررر🤧
بعدی رو کی میزاری ؟؟؟؟
هر وقت که بتونم.الانم که نوبت پارت جدید فرشته خجالتی هاگوارتزه😉
وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی توروخدا بعدی بزار
چشم😁😁😁😘😘😘💜💜💜
فقط یه درخواست دیگه😁
میشه بیشتر کنی✌😂
چشم😍😍😍💜💜💜
افسون جان نمیخوای پارت بعد رو بزاری لعنتی😑میخوای دق مرگمون کنی؟
درسام سنگینه خوب ولی یه کاریش میکنم🥺🥺💜💜💜