
1 هفته بعد عمارت مالفوی: اریکا:اروم چشمامو باز کردم .من من کجام؟سرم گبج میرفت.همه چی داشت یادم میومد.اتفاقات رو مرور کردم.تونستم یه کم بلند بشم و یکم تکون بخورم.در اتاقم زده شد و سر و کله ی دابی پیدا شد دابی:بانوی تاریکی😲 باورم نمیشه که بیدار شدین اریکا:چیزی نیست دابی اروم باش دابی:برم خبر بدم حتما همه خیلی خوشحال میشن اریکا:وایسا منم بیام دابی:بهتره که استراحت کنید اریکا:منم میام.میتونی بهم کمک کنی دابی؟ دابی:چرا که نه اریکا:ممنونم
اریکا:با کمک دابی بلند شدم.اروم قدم بر می داشتم .باید دوباره سرپا بشم رفتم دوش گرفتم و لباس سیاه و بلند جذابی پوشیدم .لباسم ساده بود اما خیلی جذاب بود. از پله ها پایین رفتم و اولین صحنه ایی که باهاش مواجه شدم نارسیسا و لوسیوس بودن که داشتن با گریه پچ پچ میکردن برای همین پشت دیوار قایم شدم که ماجرا رو بفهمم
نارسیسا:دراکو کجاست لوسیوس؟ لوسیوس:.... نارسیسا:لوسیوس لوسیوس:اون اون توی سیاه چاله نارسیسا:چرا؟؟😭😭😭 لوسیوس:ارباب اونو مقصر اتفاقاتی که برای پرنسس افتاد میدونند نارسیسا:اما دراکو بی تقصیره لوسیوس:چاره ایی نداریم .باید منتظر اقدام پرنسس باشیم نارسیسا:لطفا زودتر خوب شو پرنسس🥺
اریکا:با شنیدن این حرف قلبم تیر کشید.دراکو فقط به خاطر من الان توی سیاه چاله.بی اختیار از طریق راه های مخفی به سیاهچال رسیدم .دراکو یه گوشه خودشو جمع کرده بود و سرش رو توی زانو هاش فرو برده بود.صدا زدم :دراکو🥺 با شنیدن صدام مات و مبهوت موند و به سرعت به طرفم برگشت.لبخند بی جونی روی لباش نشست و گفت پس بالاخره اومدی بانوی من اریکا:ببخشید برای همه چی دراکو:دیگه مهم نیست اریکا:ببین چی به سرت اوردن.زدم زیر گریه دراکو با انگشتش اشکامو پاک کرد و گفت:نگران نباش.با تو همه چی خوبه دستای همو گرفتیم.میله ها زندان اغوش ما بودن.چیزی که بیشتر از همیشه بهش محتاج بودم
ولدرموت:یه سر رفتم اتاق دخترم شاید به هوش اومده باشه.اما تو اتاقش نبود.یعنی چی؟این چه معنی میده؟ اون کجاست؟با صدای بلند داد میزدم اریکا کجاست؟ همه هول شده بودن.با عصبانیت رفتم طرف سیاه چال همه با چیزی که دیدیم خشکمون زد اریکا و مالفوی دستای همو گرفته بودن .سر اریکا پایین بود .معلوم بود دارن حرف هایی با هم رد و بدل میکنن.دراکو بغض الود بود..صورتشون رو به هم نزدیک کردن و همو بوسیدن.بوسه ایی کوتاه اما عاشقانه و سرشار از دلتنگی با صدای من به خودشون اومدن و سریع جدا شدن اریکا:پدر😨 دراکو:سرورم😨
پایااااااان این پارت.چطور بود؟😉😉😉😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدشو منتشر کردم تا بیاد🤩
ممنونم🤩🤩🤩😘😘😘💚💚💚
عشقی😘
شنبه شد بزار لطفا❤❤❤
چشم💚💚
توروخداااااا پارت جدیدو بزاررررررر😕
روزی ده بار میام ببینم گذاشتی یا نه😐
میخواستم بزارم اما نمیشد تست ساخت تا شنبه😔💚
مال منم اینجوری بود ولی داشتم تستای بقیه رو میدیدم رسیدم به یه پیشنهاد از طرف تستچی از اونجا تونستم تست بسازم اگه پیدا کردم از کجا اومد بهت میگم❤
توی صفحه اصلی تستچی اگه تا آخر بری پایین میرسی به یه قسمت از اونجا میشه تست ساخت😊
البته واسه من الان که نگا کردم درست شده
سلام عزیزم منم تازگی ها یه داستان به اسم شرارت ابدی دارم مینویسم خوش حال میشم بهش سر بزنی💜💜💜💜💜
چراکه نه.مرسی که بهم گفتی😄😘😊💚
ممنونم عزیزم لطف میکنی واقعا💓💓💓
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزاررر😧😐
هر یه ساعت یه بار میام ببینم پارت بعد آپلود شده یا نه😕😑
واقعا زودتر میخوام ببینم چی میشههههه😍😍😍😍
ممنونم حتما😁😁😄😄😘😘😘💚💚💚
عالی بود عاجی میشی؟
اگع میشی اون لعنتیو بزار😐😐😐
ممنونم حتما عزیزم💚😘😄
کی پارت میدی؟ فسیل شدم 😐😂
تلاشمو میکنم زود بزارم😄💚
ممنان
مشتاقانه منتظر پارت بعدی هستیم😊😍😍😍😍😄😄
عزیزمی کیوتی😘😘😘💚💚💚💚
❤❤❤❤❤
نه برای اینکه برا اینکه دوس دارم هری به اریکا برسه ولی شیپ هرمیون و دراکو واقعا جذاب تر میشه
😊👌💚
😘😘😘
لطفا تو قسمتای بعدی کم کم هری رو به اریکا برسون و لطفا پارتا طولانی تر باشن
همین قصدو دارم😁💚
😍😍😍😍😍😍😍