10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Violet انتشار: 3 سال پیش 835 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
یهو پام رو پوست میز رفت و تا به خودم بیام بین هوا و زمین معلق شدم..
انقدر ترسیده بودم که به اجبار می خواستم دست آدرین و بگیرم
اما با پس زدن دستش، تو شوک رفتم و محکم رو زمین افتادم..
چشمام از شدت تعجب گرد شده بود. ناباور با دهن نیم باز به قیافه خونسردش نیم نگاهی انداخت
از شدت حرص دندون قروچه ای رفتم..
دلم میخواست گردنش و بشکنم
با یه جهش از رو زمین بلند شدم
دستم و به نشونه تهدید جلوش گرفتم و خصمانه نگاهش کردم و گفتم: چراا؟ چراا این کارو کردی احمق!
متعجب لب زد: کدوم کار؟
نیشخندی بهش زدم. حقا که یه منگل به تمام معنا بود..
حق به جانب داد کشیدم: تو چطوری پسری هستی هاا؟ باید مثل یک جنتلن دستم و میگرفتی و یا بغلم میکردی نه مثل سوسولا سرجات وایستی!!
معلوم بود هیچی از حرفام نفهمیده چون گیج و گنگ نگاهم میکرد.
کلافه نفسم و بیرون دادم.
سرم و بلند کردم و با حالت زاری رو به آسمون لب زدم خدایا منو از دست این نجات بده
آدرین با اخمای درهم متعجب گفت: چی داری میگی.. من منظورت و نمیفهمم خب داشتی میفتادی به من چه!!
نفس عمیقی کشیدم تا به اعصابم مسلط باشم.
فعلا وقت دعوا کردن نبود باید تو نقشم فرو برم
لبخند پهنی زدم، که البته لبخندم بیشتر به این معنا بود بعدا کَلت و میکنم..
خنده بلندی سر دادم و با حالت مردونه ای رو شونه اش زدم و با لحن کلفتی گفتم: ولش داداش، بهتره به کارمون برسیم..
نگاه عجیبی بهم انداخت و شونه هاش و با بی خیالی بالا انداخت
پشت سرش شروع به راه رفتن کردم..
با رسیدنش به پارک، متعجب کنارش رو نیمکت نشستم..
تو سکوت با چشمای ریز شده به صورتش که غرق فکر بود زل زدم
نمیشد گفت جذاب نیست چون واقعا این یه دروغ به تمام معناست
درحال بررسیش بودم که با یهویی برگشتش، غافلگیرم کردم..
از ترس هینی کشیدم و دستام و رو قلبم گذاشتم
با لبخند کجی بهم چشم دوخته بود
طاقت نگاه خیرش و نداشتم. سرم و پایین انداخت..
که صدای نیش دارش به گوشم رسید: نمی فهمم چرا انقدر پیگیره منی!
با لبخند دندون نمایی گفتم: چون باهم دوستیم
آدرین: اونوقت کی گفته!!
سرم و کمی کج کردم و گیج لب زدم: یعنی نیستیم!!
سرش و به نشونه تایید تکون داد.
دهنم از این همه وقاهت باز موند
چقدر آدم میتونه بیشعور باشه، من به خاطر این احمق خودم و جلوی ماشین پرت کردم..
و... خب البته اون که نمی دونست منم،،
سرم وبه سمت مخالفش برگردوندم و حرف اضافه ای نزدم
هرچی کمتر کل کل کنم بهتره!!
آدرین: حالا چرا ناراحت میشی، ما هنوز دو روزم نیست هم و میشناسیم بعد دوست باشیم،،
بیجا هم نمی گفت، حرفش حق بود
تازه چشمم به قاب عکس تو دستش افتاد..
عکس یک خونه قدیمی بود
با لبای لرزون پرسیدم: این.. این و از کجا پیدا کردی!؟
نیم نگاهی بهم انداخت: این تنها چیزیه که من از اون خونه دارم برای همین پیش خودم اوردمش.. حالا چرا پرسیدی!
آب دهنم و با ترس قورت دادم و لب زدم: من این خونه رو میشناسم!
چنان به سمتم برگشت که به وضوح صدای رگ به رگ شدن گردنش و شنیدم.
با چشمای ریز شده داد زد: راست میگی!؟
تند تند سرم و تکون دادم..
چرا یهو باید این خونه براش مهم شده باشه..
ناباور قهقه ای زد و با خوشحالی داد کشید: ایول ایول همینه!!
از جاش بلند شد و از شدت خوشحالی یه دور، دور خودش چرخید..
از تعحب نزدیک بود شاخ دربیارم
اگه ۱درصد به خنگ بودنش شک کرده بودم الان همین موقع به باد رفت..
قبل از اینکه بیشتر به کارش ادامه بده دستشو به شدت کشیدم و با قدم های عصبی و محکم به سمت خونه قدیمی راه افتادم..
آدرین از ترس حتی جیکشم در نمی یومد.
اخه یک پسر ۱۹ساله چرا باید مثل یک پسر بچه رفتار کنه..
هیچ وقت یادم نمیاد دنیس اینجوری بوده..
آدرین: میشه بپرسم چرا انقدر عصبانی هستی!؟
-چون که با این خل و چل بازیات داری دیوونه ام میکنی!؟
با قیض دست و از تو دستم بیرون اورد و عصبی داد زد: مگه چیکار کردم فقط یک خوشحالی جزئی بود!
ناخداگاه پوزخند تلخی رو لبم نقش بست. چقدر ساده بود
برگشتم و به چشماش خیره شدم: اره یه خوشحالی ساده بود اماا نگاه تحقیر آمیز بقیه رو، ندیدی.. اگه ۱بار فقط خوشحالیت و به بقیه نشون بدی فکر میکنند دیوونه ای،، اونا فقط ناراحتی های مارو میخوان!!
«آدرین»
متاثر به چشمای آبیش خیره شدم
کلمه به کلمه حرفاش بوی غم میداد
انگار تمام این حرفا درد خودش بود
سرم و پایین انداختم..
حتما حق با اون بود، منی که خیلی وقته از اجتماع دور بودم باعث شده هیچ کس و نشناسم..
نباید باهاش انقدر تند برخورد میکردم
سرم و بلند کردم و با صدای گرفته ای لب زدم: من معذرت میخوام!
با شنیدن حرفم تعجب کرد.
چند قدم جلوتر رفتم و با لبخند عمیقی دستش و گرفتم.
اما همین که دستم به دستش خورد انگار برق گرفته باشتم فوری دستم و عقب کشیدم...
بی خیالش شدم و با صدای ضعیفی لب زدم: من تا حالا دوستای زیادی نداشتم همه به خاطر مشکلی که داشتم بهم نزدیک نمیشدند البته به جز نینو!!
سکوت کرد و غمگین نگاهم کرد
چقدر ازش ممنون بودم که سوال نپرسید و کشش نداد..
ادامه دادم: نمی تونم به عنوان دوست بهت اعتماد کنم ولی اگه بگی چرا اونشب با هری بودی شاید.. دو دلیم و کنار بزار!!
به وضوح جاخورد، فکرش و میکردم..
همین که خواست حرفی بزنه دستم و به نشونه سکوت بالا گرفتم و گفتم: از کجا دیدمتون و نپرس فقط جواب بده!!
در حالی که صداش از ترس می لرزید گفت: فقط... فقط یکی از دوستای قدیمیم بود..
کم کم اخماش توهم رفت داد زد: اصلا تو اون و از کجا میشناسی!!؟
سرد لب زدم: دوست قدیمیم بوده!
انگار با این حرف لال شد. شایدم حرفی برای گفتن نداشت!
کلافه نفسم و رها کردم و دستام و داخل جیب شلوارم فرو بردم
به راحتی از کنارش گذشتم.
هری هر کسی نبود که با کسی مثل اون رفت و امد کنه.
با به یاد اوردن اینکه فقط اون آدرس خونه قدیمی رو میدونه سرجام متوقف شدم
لعنتی مجبور بودم..
من: اما میتونی همراهم بیای
***
نگاهم و بالا گرفتم و به سر در خونه خیره شدم..
از اونی که فکر میکردم نسبت به قبل قدیمی تر و شکسته تر شده بود..
مرینت دست به کمر با پوزخند عمیقی طعنه آمیز با دستش به خونه اشاره کرد وگفت: بفرمایید اقای محترم!!
پشت چشمی نازک کردم و چند قدم نزدیک تر رفتم..
نفسم وبیرون دادم و چند تقه به در زدم
بعد چند مین، در باز شد و مرد جوونی در قالب در نمایان شد: بله بفرمایید!؟
هول هولکی لبخند پهنی زدم و گفتم: سلام ببخشید با صاحب این خونه کار داشتم!
جدی لب زد: نام شریفتون!؟
من: آدرین آگرست!!
سرش و تکون داد و در و محکم به هم کوبید. و وارد خونه شدم
گیج یک ابروم و بالا انداختم الان چی شد. بیرونم کرد.
هنگ کرده صورتم و به سمت مرینت گرفتم و لب زدم: الان منظورش چی بود!؟
به دیوار روبه رو تکیه داد و رو راست گفت: دقیقا منظورش این بود از خونه گم بشی بیرون!!
نگاه خصمانه بهش انداختمم
بیشعور همش بهم طعنه میزنه
نیم نگاهی به در خونه انداختم نه انگار قرار نیست بیرون بیان..
برگشتم و تو پله اول نشستم و دست به سینه منتظر شدم
مرینت کلافه سمتم اومد..
مرینت: نگو که میخوای کل روز و اینجا بشینی و منتظر باشی در و باز کنند،،
من: دقیقا همینه!!
نگاه عصبی بهم انداخت و بعد انگار که چیزی یادش اومده موزیانه با لحن لوسی گفت: دیگه نزدیک شبه!! یعنی نمی ترسی حیوون درنده ای بیاد سراغت،،
دروغ چرا حتی با فکر کردنش موهای تنم سیخ شده بود
آب دهنم و قورت داد و محکم و جدی گفتم: نه من از هیچی نمی ترسم..
از حرص دندوناش و بهم فشرد و داد زد: دروغ گو یعنی از دخترا هم نمی ترسی!!
با شنیدن حرفش انگار دنیا رو سرم اوار شد..
چشمای خودش گرد شد و دستاش و با شدت روی دهنش گذاشت و با ترس نگاهم کرد
اون.. از کجا می دونست
تو یک حرکت از رو زمین بلند شدم.
از ترس هینی کشید و یک قدم عقب رفت..
دستام از شدت عصبانیت مشت شده بود
از بین دندونای کلید شده ام غریدم: اینا رو از کجا میدونی!!
با استرس لبخندی زد و با تته پته گفت: باور کن.. من همینجوری گفتم..
نیشخندی زدم، نمیشد که همینحوری این از دهنش در بره!!
خنده عصبی سر دادم و دستم و به نشونه تهدید جلوش گرفتم: بگو ببینم نکنه از طرف پدرم اومده هااا!؟
مظلوم سرش و به نشونه منفی تکون داد. و با صدایی که به وضوح می لرزید لب زد: نه به خدا.. من فقط حدس زدم.. اصلا بیا به یک دختر نزدیک شو تا هم به من ثابت بشه و هم به خودت!!
دستم تو هوا خشک شد..
عرق سردی رو پیشونیم نشست.
باید یه جور ماس مالیش کنم
صاف ایستادم و حق به جانب لب زدم: نه من از دخترا کلا خوشم نمیاد..
آروم زیر لب گفت: اره جون عمت!!
همین که اخمای درهمم و دید دیگه جیکش در نیومد
«مرینت»
آب دهنم و پر سر و صدا قورت دادم اخه این چه غلطی بود من کردم.
چرا از دهنم دَر رفت
مجبور بودم حواسش و پرت کنم
فوری زیپ کیفم و باز کردم و توش و کشتم با دیدن اون چیزی که می خواستم لبخندی کمرنگی رو لبام نقش بست و از تو کیف درش اوردم
با لبخند پهنی جلوی صورتش گرفتم
که با چشمای گرد شده به عکس نگاه کرد..
یک عکس از خودم بود..
با نیش باز گفتم: به عنوان مثال نظرت درباره این دختر چیه!
چشماش و ریز کرد و دقیق به عکس خیره شد..
طولی نکشید که چینی به دماغش داد و با انزجار گفت: اَه این دختر که هیچ خوشگلی نداره،،
دهنم از این همه بی ادبیش باز موند..
بیشعور منظورش من بودم
صورتم از عصبانیت قرمز شده بود
من داشتم از عصبانیت میترکید بعد اون همینجور داشت برای خودش ادامه میداد: این هیچ زیبایی خاصی نداره من دخترا خیلی خوشگلی دیدم مثل..
با کوبیدن کیفم تو سرش، حرف تو دهنش ماسید..
با چشمای از حدقه بیرون زده متعجب داد زد: چیکار میکنی!؟ من که با تو نبودم چرا غیرتی میشی!!
دندونام و از شدت حرص رو هم سابیدم..
همین که خواستم به سمتش حمله ور بشم
با شنیدن صدای پیرزنی سرجام خشک شدم..
گنگ بهش که با عصای تو دستش به سمتم میومد خیره شدم
با مهربونی لب زد: این چه کاریه زن و شوهر که با هم دعوا نمیکنند...
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
32 لایک
به تستای منن سر بزنین ، تو دو دیقه داستانم منتشر شد وقت ویرایش نداشتم😐
حتما سر میزنم چه زود منتشر شد😐😂
اره ، رفتم ویرایش کنم ضد ویرایش ناممکن ، فهمیدم منتشر شده😐
اسارت عشق و نفرت کی میااااد
ببخشید امتحان ریاضی داشتم دیروز نذاشتم الان گذاشتم
آورین😘😘😘
وااای عالی بوود
سوتی ، امم وارد جزئیات نمیشم (چون خودمم از جزئیات خبر ندارم😐😂)، ولی تاحالا شده تو یه جمع بزرگ ی بحث و صحبتی باشه ک تو اصا نشنیدیو هیچی از بحث نمیدونی ، بعد یکی بپرسه خوب نظر تو چیه و تو به خودت بیای و بخند بزنی و بگی موافقم بله😄بعد همه😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐نگات کنن و مامانت/بست فرندت🤦🏻♀️🤦🏻♀️اینجوری؟؟
چون نمیدونم ماجرای بحث چی بود وارد جزئیات نشدم😅🤣
مرسی گلم♥😍
واای جرر دقیقا برای منم اتفلق افتاده😂خیلی حس بدیه😐😂
بینظیر بود😍😍😍
سوتی که زیاد میدم 😂😂
مثلا دیشب آیسپک دستم بود اومدم بگم باید گرم تر بشه تا آب بشه گفتم باید سر تر بشه تا آب بشه😂😂😂
یه بارم راجب یه پارک آبی صحبت میکردم اومدم بگم قسمت تیوپاش خیلی خوب بود گفتم قسمت یوتیوبش خیلی خوب بود😂😂😂
امروز صبحم با کله رفتم تو دیوار😂
مرسی عزیزم😍♥
واای خدای سوتی فقط خودتی😐😂
خداییش خیلی باحالن😂😂
🍓
بله بله😂👐🏻
😂❤
ج چ:سوتی که فکر کنم هیچکس اندازه ی من تاحالا سوتی نداده😐😂
و اینکه به عنوان مثال یه دونه که ازهمشون رایج تره رو میگم😂
به معلمم گفتم مامان👌😐
این چه حرفیه همه سوتی خیلی میدن😂
واای یه بار. دوست منم همین و گفت😂صورت معلمت دیدنی بود🤣🤣
خیلی قشنگ و بی نقص بود اجی جونم
مرسی اجی قشنگم♥😍
عالی بود
لطفا بعدی رو بزار
ج چ : یکبار معلم هاکیم گفت به مناسبت رو دختر شکلات برداریم من اومدم شبد رو بردارم که خانم گفت فقط یدونه🤦🏻♀️😂
مرسی عزیزم، چشم♥😍
واای خداا 😂😂از خنده مردم
😂😂
عالی بود
پارت بعدی رو زود بزار
مرسی چشم♥
مرینت چه توقعی داره میگه باید بغلم میکردی 😐😹
جواب چالش: سوتی که یه بار چن سال پیش داشتم نقاشی گاو میکشیدم بابام اومد تو منم یهوگفتم گاو وارد میشود 😐💔
😂بچه گناه داره
وااای خداا چه سوتی 😂😂🤣
بعدش زنده موندی؟؟؟؟؟؟😐🤣🤣
حسم میگه الان روحت داشت تایپ میکرد😁🤣
فک میکردم نمیمونم ولی موندم فقط زد پس کلم گف من گاوم؟ 😐😂
دلم میخواس بگم آره 😑😂
عالی بود
ممنونم♥