تو و بی تی اس در هواپیما (2)

من که چشمامو باز کردم...دیدم که یک مرد با عینک و ماسک و کلاه جلومه و دستم رو گرفته و داره به من نگاه میکنه......دقیقا من یک مگس رو دیدم جلوی چشام 🤯🤯🤯🤯🤯

پسره بهم گفت :: ببین فکر نکن چون عاشقت شدم نجاتت دادم....نه، من به خاطر این که دوست ندارم کسی اذیت بشه یا به قولی بمیره...بنابراین تو رو نجات دادم و تو هم باید متشکّر باشی... سانیَن... الان خوابم میاد و میخوام بخوابم...پس تو باید اون گوشه وایستی و هیچ حرفی نزنی...هیچ دردسری هم درست نمیکنی هاا وگرنه.... من تو رو پدرت رو درمیارم......فهمیدی گوگولی؟؟ تو هم که از حرفش ترسیدی...تا خواستی جیغ بزنی.....اون جلوی دهنت رو گرفت....😮😮😮😮

تو دیگه توی ذهنت گفتی.... توی فکر تو:: خب چون من رو دزدیده داره دهنم رو میگیره تا کسی صدای من رو نشنوه دیگه....... تو که حسابی ترسیده بودی یا اصتلاحاً ریده بودی به خودت....که یکدفعه پسره میگه::

پسره:: راستی... از اینجا هم بیرون نمیری هااا چون اگر کسی بفهمه ما اینجاییم...هواپیما سقوط میکنه.......دیگه هم شب بخیر😴😴😴😴😴😴😴 تو هم که هی توی دلت میگی:: نکنه که این من رو گِروگان گرفته.... نکنه میخوان منو بُشن!!!! من نمیخوام بمیرم.....😓😓😓😭😭☠☠😵😵😵😵😰😰😰😰😰😢😢😢

داری از ترس میمیری و سکته میزنی که یهو..... خاااااآاااااااااااااررررررررپووووووفففففففف خااااآااااااااااااااررررررررپووووووفففففففف و زَهره تَرَک میشی و میبینی ۶ تا پسر دیگه پشتت خوابیدن .....😴😴😴 اون یکی پسره :: اون دستگاه من روی میز رو بده.... زود باش دیگه............................... تو:: این ؟؟!!! اون یکی پسره:: همونی که بهش میگی ( این ) رو بیار ..... تو میای تا اون رو برداری دستت که بهش میخوره میبینی که خیسه و از چندشت اون رو پرت میکنی و میخوری تو سر تهیونگ ...... تهیونگ هم دردش میاد و دستش رو میزنه به جیهوپ و جیهوپ هم تهیونگ رو بغل میکنه و میگه...... جیهوپ:: ای جان بیا عزیزم بیا عشقم...... بیا تو بغل عمووو 🤤😴😴😄😄 تو همین که داری با تعجب نگاشون میکنی و فکر میکنی که این اتفاق ها تقصیر تو است و اگه اون پسر مگسی بیدار بشه و ببینه که من باعث شدی که داداش هاش از خواب بیدار شن یا سرشون آسیب ببینه... چیکارت میکنه ؟؟!!

تو حالا میبینی که جیهوپ داره تهیونگ رو بغل میکنه و تهیونگ هم دست جیهوپ رو پرت میکنه و دست جیهوپ میخوره تو صورت همون پسر مگسی !!!!! و پسر مگسی هم خواب بود..... ولی اون ماسک و کلاه و عینکش رو در آورده بود ولی آخرش تنها کسانی که راحت خوابیدن جیمین و جین و جانگ کوک بودند...... .....................................................تو داشتی هی پسر مگسی رو لالایی میدادی و میگفتی........ تو:: لالا لالا گُل پونه .... شب تاب رفته خونه .... مادربزرگ قصه میخونه ..... لالا لالا لالا پسر مگسی:: گُل پونه کیه ؟؟ سلاام !! 🥱🥱 تو:: سسسللاامم !!!😣😣 تو میخای کارت رو توضیح بدی که یک دفعه مهمان دار قسمت VIP هواپیما میگه:: سلام گروه عزیز ... بفرمایید از این در برید 😊😊بفرمایید

تو حالا میبینی که جیهوپ داره تهیونگ رو بغل میکنه و تهیونگ هم دست جیهوپ رو پرت میکنه و دست جیهوپ میخوره تو صورت همون پسر مگسی !!!!! و پسر مگسی هم خواب بود..... ولی اون ماسک و کلاه و عینکش رو در آورده بود ولی آخرش تنها کسانی که راحت خوابیدن جیمین و جین و جانگ کوک بودند...... .....................................................تو داشتی هی پسر مگسی رو لالایی میدادی و میگفتی........ تو:: لالا لالا گُل پونه .... شب تاب رفته خونه .... مادربزرگ قصه میخونه ..... لالا لالا لالا پسر مگسی:: گُل پونه کیه ؟؟ سلاام !! 🥱🥱 تو:: سسسللاامم !!!😣😣 تو میخای کارت رو توضیح بدی که یک دفعه مهمان دار قسمت VIP هواپیما میگه:: سلام گروه عزیز ... بفرمایید از این در برید 😊😊بفرمایید

بی تی اس که نشسته بودن روی صندلی های VIP , داشتند بلند میشدن و از من هم کمک میگرفتن که وسایلشون رو جمع بکنن... بعد از این که وسایلشون رو جمع کردیم رفتیم تا از آن دری که مهمان دار گفته بود بریم بیرون.. وقتی از هواپیا پیاده شدین بی تی اس ازتون خواست که از شون جلو هواپیما عکس بگیرین که من هم قبول کردم...... آنها خیلی از من تشکر کردن... نکته: من هنوز نمیدونستم آنها بی تی اسن !!! من که داشتم عکسِ اونهارو میدیدم... مامان و بابام اومدن و مامانم گوشم رو گرفت و با عصبانیت کشید.... تو:: آی آی مامان گوشم... درد میگیره مامان تو رو خدا ول کن.. آیآی 😫😫😫

مامانم من رو برد داخل خونه و من رو پرت کرد رو تخت خواب هتلی که رزرو کرده بودنند🏪🏤🏨 مامان :: دختر برای چی سر خود راهت رو میکشی و میری ؟؟😡😡😠😠🤬🤬 نباید به ما یک جیزی بگی ؟؟ تو اصلا میدونی من و بابات چقدر دنبال تو گشتیم ؟؟!! الان ما تو کره هستیم و اینجا هم پسرای نفهم و بیشعور زیاد هست !! نمیدونی بابات چقدر میخواست تو رو بُکُشه ؟؟؟!!! 😡😡😡😡😡😡😡میدونی من داشتم دِق میکردم !،؟؟؟ تو اصلا حواست به خودت نیست و ما هم که نمیتونیم همش عین بچه کوچولو ها مراقب تو باشیم.... تو برای یک هفته جایی نمیتونی بری !!!!!!!!😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡 توی همین اتاق میمونی تا بِپوسی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ............................................................... ( روز بعد ) صبح بیدار میشی و یادت میوفته که امشب کنسرت بی تی اس هست و تو هم باید بری آنجا ........... لد تو:: حالا چی کار کنم ؟؟ چطوری برم اونجا وقتی تنبیه شدم ؟؟!!😫😫

خب بچه ها این هم پارت دوم این داستان....امیدوارم که خوشتون اومده باشع....ممنون میشم که نظر بدین....ممنونم....خیلی دوستون دارم**😍😍🤩🤩😍😍😘😘😍😍😍🤩🤩😘🥰🥰🥰🥰🥰فعلا👋👋💋💌💘💝💖💗💓💞💕💟❣💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞فقط خواهشا نظر بدین 😛😛😜😜😍😍😍😍😍😍😍😍🤩🤩🤩🤩🤩🤩💗💗💗💗💗💗ممنونم🙏🙏🙏🙏🙏🙏💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓باااااای