سلام سلام دوست جونا اینم پارت بعدی تقدیم به شما
از زبان مرینت : بعد از اینکه از خرید برگشتیم یهو هشدار آکوما گوشی منو آدرین به صدا اومد فهمیدیم یکی شرور شده با معجزه گر اسب خودمون رسوندیم به پارس دیدیم که به غیر از یه عالمه شرور و سنتی مانستر هستم و حاکماث و مایورا روی برج ایفل هستن فهمیدیم که یک جنگ بزرگ تو راه هست اول یواشکی به چند نفر معجزه گر دادین آلیا روباه نینو لاکپشت رز خوک مارین گرگ سفید آدرینا زنبور و جولیکا هم ببر دادین و یک جنگ بزرگ شروع شد
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
چرااا پارتت بعدددد روووو نمییییزاری
میگم داداشی پارت جدید نمیدی؟
ببخشید خواهر جون که دیر شد ... اخه من مریض شده بودم حالم خوب نبود که بتونم بنویسم ... شک نکن تا فردا ظهر پارت بعد میرسه ... راستی من یادم رفت تو پارت بعدی داستانت کامنت بدم بجاش اینجا میگم ... خیلیییییییییییییی عالی بود
ممنونم داداشی
اتفاقا منم مریض شدم
امیدوارم زود زود خوب شی
عالی بود پارت بعدیو زود بذار منتظرم
ج چ: اینو تموم کن بعد اونو بزار 🌹
ممنون
خیلی عالی بود لطفا داستان منو بخون 💙
عالیییی بود
من نمیدونم ولی به نظرم اذیت میشه اول اینو تموم کن بعد جدیده رو بنویس
ممنون
خواهش میکنم
اینو تموم کن بعدش شروع کن
ممنون که نظر دادی 🤩
من هر جا میرم نظر میدم
عالی بود داداشی😄
خیلی داستانت قشنگه😍
ممنون خواهر جون
ج چ همزمان
و اینکه تو معرکه ای واقعا نویسنده ی خوبی هستی
خیلی ممنون دوست جون
❤❤❤❤❤