
سلام دوستان اینم از پارت 3 داستان 😍😘
(سلام من برگشتم با پارت سه 😘 دوستان فقط قبلش یه چیزی رو بگم دوستان اگه دیر میزارم شاید ناراحت بشید ولی من کلاس هفتمم معلممون خیلی بهمون تکلیف میده و باید درسامم رو هم بخونم) از زبان مرینت رفتن خونه زنگ زدم لوکا بهش گفتم بیاد یه کافی شاپی رفتم یه دوش 10دقیقه ای گرفتم یه تیشرت لش با طرح های خرش اینا با شلوارش پوشیدم موهامم باز گذاشتم یه رژ قرمزم زدم و رفتم از زبان لوکا دیدم مرینت پیام داده میگه بیا به یه کافی شاپ
خب هردوشون رسیدن کافی شاپ از زبان آدرین وقتی مرینت رفتم بابام اومد تو اتاقم گفت چرا سلام میکنیم جواب هیچی رو نمیدی و یه سیلی بهم زد خیلی درد داشت سریع سگ عزیزم رو وگوشیم و کلید ماشینو برداشتم رفتم بیرون همش گریه میکردم چند بار نزدیک بود تصادف کنم حالم خیلی بد بود از زبان مرینت رفتم به کافی شاپ به لوکا گفتم لوکا من دوست ندارم میدونی اززبان لوکا مرینت بهم گفت دوسم نداره خیلی ناراحت شدم یه قطره اشک ریختم سریع از اونجا اومدم بیرون از زبان مرینت وقتی به لوکا گفتم دیگه دوسش ندارم سریع رفت بیرون خب خب خب بریم سراغ آقا گابریل اززبان گابریل وقتی یه سیلی زدم به آدرین رفت خیلی ناراحت بودم از کارم به تیم گفتم یه زنگ بزنه بهش هرچی تیم بهش زنگ میزد جواب نمیداد که یکهو تیم گفت
من داداشم رو دوس دارممم چرا بهش زدی بابا هیچ وقت هیچ وقت نمیبخشمت ( بچه ها آدرین یه روز خونه نیومده و امیلی هم حسابی از دست گابریل ناراحته) از زبان آدرین یه روز بود خونه نرفته بودم رفتم خونمون کلید انداختم رفتم بالا بدون توجه به کسی رفتم تو اتاقم خیلی خستم بود از زبان تیم باید بیشتر حواسم به برادرم میبود باید میدیدم با کی میره با کی میاد (خب میریم به چند روز بعد تو این چند روز اتفاق خواستی نیومیوفته آدرین خیلی ناراحت بود لوکا میخواد امروز از مرینت خواستگاری کنه حالا میریم به مراسم خواستگاری) از زبان مرینت لوکا میخواست بیاد خواستگاریم ازش بدم میومد صبح پاشدم صبحانه خوردم یه دوش ده دقیقه ای گرفتم موهامو فر
کردم با بابلیس ناخنامم پاستیلیش کردم بالاک یه لباس بافت مشکی پوشیدم نظرم عوض شد لاکمو پاک کردم صورتی کردم یه کلاه آفتابی هلوگرامی با کیف کمری هلوگرامی به رنگ آبی با یه جلد گوشی پاستیلی رنگ خیلی خوشکل شده بودم شلوارمم بگ بود ....... لوکا زنگ زد رفتیم درو باز کردیم اومد گفت سلام عشقم گفتم برو بابا من عشقتو نیستم من یکی دیگه رو دوست دارم ازت بدم میاد بروو بشین گفت خوب راستش رو بخواید من از مرینت خو.....شمممم میاد از زبان تام لوکا اومده بود خواستگاری مرینت من بهش گفتم باید خود مرینت تصمیم بگیره سابین هم با حرف من موافقت کرد خب فعلا جواب منفیه میریم سراغ آدرین حالم خیلی بد بود لوکا رفته بود خواستگاری مرینت
از زبان امیلی آدرین خیلی حالش بد بود به تیم گفتم بره پیشش از زبان تیم رفتم پیش آدرین گفتم چته لطفا بگو چرا سلام نمیکنی به کسی میدونی مامان اینا چقدر نگرانت بودن گفتم مهم نیست من حالم بده کسی نمیتونه خوبش کنه پس سعی و تلاش خودتون رو نکنید از زبان مرینت اوففففف این لوکا هم رفت با همون لباسی که بودم رفتم خرید یه لباس چهارخونه از این کلاهداری برداشتم رنگ صورتیش با یه بارونی ستاره ای 6 ، 7 تا کلاه باکت هت چند تا کلاه همبرگری یه ژاکت با به بلوز شلوار بیرونی به رنگ صورتی آستین کوتاه یه دونه آستین بلندشم خریدم 3 ، 4 تا کلاه بافت و یا کلاه همبرگری خریدم رفتم خونه سر شام مامان بابام گفتن تو لوکارو دوست داری منم مجبور بودم راستش رو بگم
گفتم نه مامان اینا گفتن اون پسره خوبیه گفتم من عاشق آدرین شدم پس طراح معروف گابریل آگراست تعجب کردن شام خوردن تشکر کردم رفتم تو اتاقم خوابم برد صبح ساعت 7پاشدم باید میرفتم شرکت رفتم به دوش ده دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم بابلیس کشیدم لباس چهارخونه دیروز صورتیه رو پوشیدم ناخنمم پاستیلیش کردم بایه چکمه مشکی رنگ پوشیدم خیلی خوشکل شدم یه رژ قرمز هم زدم رفتم پایین صبح بخیر گفتم صبحانه خوردم بعد رفتم شرکت به کارمندا سلام کردم داشتم کارامو میکردم که آدرین پیام داد گفت بعد کارت بیا کافی شاپ خب......... آدرس کافی شاپ هم فرستاد [ ] با همون لباسا رفتم کافی شاپ سلام کردم گفتم کاریم داشتی گفت گفت من بدون تو می...م...رم😍 گفتم من قرار نیست تورو تنها بزارم گفت پس اون پسره واسه چی اومده بود خواستگاری گفتم همینطوری من که جواب منفی میدم اصلا ازش خوشم نمیاد من عاشق تو شدم میای بریم ناهار بیرون با ماشین آدرین رفتیم سرعتش رو 400 بود داشتم میمردم گفتم تو همیشه تند میری؟ گفت آره عادتمه بعد چون دید من ترسیدم سرعتش رو کم کرد
دوستتون دارم 😍💕 تا پارت بعدی خداحافظ 🥰
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
برگام
:)
بسی زیبا😐❤
مرسی ❤️
وایییی درخت میکنم منم هفتمم یعنی مردم
👌🏻👌🏻 واقعا معلما رحم تو کارشون نیست