ترکم کنpt3

+صدای چ..ی بود *فکر کنم بهمون حمله کردن +من نگاه کن اعضا اسلحه ندارن من از پنجره میرم توی زیر زمین و چند تا اسلحه میارم، توام سرگرمشون کن، نمیخوام بلایی سرشون بیاد *چرا من برم +دوتایی میریم خوبه؟ *ارتفاع زیاده چجوری میخوای بپری پایین +نمیدونم *اونا نمیدونن ما طبقه ی دومیم، من توی اتاقم یه Ak47و Uzi دارم میتونم با اونا بکشیمشون +نه، اگه اوضاع خوب بود میگیرمشون، اگه نه بعد میکشیم میخوام بدونم اون عو*ضیا کی هستن *من میرم از توی اتاقم اسلحه ها رو میارم، اگه اومدن بالا سرگرمشون کن تا من بیام باشه؟ سرمو به نشانه ی تایید تکون دادم نامجون از اتاق رفت بیرون ▪︎سوک کیونگ شیی(با داد) ▪︎بهم بگو اون عوض*ی کجاست؟ مگه کری میگم بهم بگو(با داد) ÷من نمیدونم(با داد) _دروغ میگه ▪︎افرین پسر خوب بهم بگو اون کجاست _طبقه ی دوم ولی چرا اون کارو باهم کرد یعنی انقدر ازم متنفر بود که دوست داره من بمیرم

▪︎سوک کیونگ شیی از صداش میشد فهمیدم که خیلی بهم نزدیکه ▪︎بیا بیرون کاریت ندارم ▪︎سوک کیونگ(با داد) عمارت با صدای چند تا تیر ساکت شد +نامجونا(با داد) *ح..ا...لم خوبه نفسی عمیقی کشیدمو درو اروم باز کردم *خوبی +خوبم از اتاق اومدم بیرون و سمت اولین نفری که روی زمین بود رفتم تا نبضش رو چک کنم ولی یه نفر از پشت گلومو گرفت +و..لم...ک..ن *سوک کیونگ، ولش کن عوض*ی ▪︎من پولامو میخوام *پول؟ ▪︎منظورم اون شمشای طلاییه ی فیکیه که جاشونو با اصلشون عوض کردین؟ *چ..ی ▪︎پولامو بده تا این دختررو نکشتم *باشه،فقط اول اونو ولش کن از این فرصت سو استفاده کردم چاقویی که توی جیبم رو براوردم و کردم توی شکمش +بمیر د*یوونه ی عوض*ی چاقو رو دراورد دوباره وارد شکمکش کردم و به این کارم ادامه دادم *ولش کنن دستامو گرفت از اون دورم کرد *ولش کن، دیگه مرد تموم شد +این پسر همونیه که مامانمو کشت

*یو..نگی، جو..نگ کوک بیاین این جسدارو ببرین +حالت خوبه؟ *خ...و..بم چشمم به خونی که روی زمین بود جلب شد +نامجون تیر خوردی *به توچه +چرت و پرت نگو تهیونگا بیا بهم کمک کن ببرمش توی اتاق با کمک تهیونگ بردیمش توی اتاق و گذاشتیمش روی تخت +زود برو به جین بگو بیاد اینجا تنهایی از پسش بر نمیام =باشه بهش نزدیک شدم و دکمه های ل*باسشو باز کردم +عمیق نیست ÷نامجونا حالت خوبه خیلی عمیقه زخمش؟ +نه عمیق نیست فقط باید زود برش بیاریم موهای مشکیمو با کش بستم +بهم چاقو رو بده ÷باید ببریمش بیمارستان اینجوری خطرناکه +چه فکر خوبی، بنظرت میخوای بریم بهشون بگیم ما بزرگترین خلافکار کره ایم؟ +گفتم چاقو رو بهم بده جین با ترس و دودلی چاقو رو بهم داد یکم پایین تر از زخمش یه زخم ایجاد کردم تا بتونم تیرو راحت تر در بیارم

پنسو بهم بده ÷بیا +در اومد، حالا باید بخیه بزنم *ایشش +یکم تحمل کن *... +خب تموم شد، درد داری *یکم درد دارم اما حالم خوبه +خوبه، جین حواست بهش باشه از اتاق رفتم بیرون و دیدم همه ی اعضا دارن با نگرانی باهم نگاه میکنن +حالش خوبه _ممنون +چ..ی _مگه ک*ری گفتم ممنون +قابلی نداشت جونگ کوک و جیمین رفتن توی اتاق •به دل نگیر، اخلاقش اینجوریه +نه عادت کردم،مهم نیست •خسته ای برو استراحت کن

+نه، خوبم فقط حواستون به نامجون باشه ^خودت چی +چرا انقدر نگران منین؟ بهتون گفتم من حالم خوبه ^پس چرا انقدر رنگت پریده دیگه نمیتونستم با وجود اون همه خونی که ازم میرفت خودمو نگه دارم پام سست شد و افتادم روی زمین ×نوناا جیمین بلندم کرد و تیکیم داد به دیوار ×کی چاقو خوردی +چی..ز م..همی نیس ^هست، هوپا برو از توی اشپز خونه برام جعبه و کمک اولیه رو بیار •باشه ×کی اینجوری شدی +هم..ون موقعی که با اون عو*ضی درگیر شدم ×بهش بگو عجله کنه داره خون زیادی ازش میره •بیاا ^لطقا طاقت بیا ÷چ..ی شده ^برو برام یه حوله بیار ÷حو..له ^عجله کن ÷بیا

یونگی حوله رو روی زخمم فشار داد ^الان تموم میشه ^تقریبا خونش بند اومده باید بخیش کنم ×نوناا چشاتو نبند باشه ؟ سرمو به نشونه ی باشه تکون دادم ^تموم شد، جیمینا بلندش کن و برش توی اتاقش تا استراحت کنه ×باشه جیمین براید استایل بقلم کرد و بردم توی اتاق و منو گذاشت روی تخت ×باید خوب استراحت کنی باشه؟ خون زیادی از دست دادی پس باید خوب استراحت کنی نگران بقیه نباش یونگی هیونگ حواسش به همه چی هست

شرط اپ پارت بعدی: 10 کامنت،12 لایک