لیدی:آرزو اول امروز امیلی اگراست زنده شود✌🏻وقتی این حرف را زد چوب دستی را به بالا پرتاب کردو چوب دستیش روشن شد و دور امیلی هم نوری گرفت)
آدرین:آه...پدرم زنده شود
لیدی:آرزو دوم امروز گابریل اگراست زنده شود ✌🏻دوباره همون اتفاق افتاد)🗣:بعد اینکه اون نور که دور عمو گابریل بود تمام شد حس خیلی بدی پیدا کردم و از شدت سرفه افتادم زمین
آدرین:دیدم که انگار حال لیدی بد شده و هی سرفه می کرد که یکدفعه افتاد که من گرفتمش توی بقلم جوری که دو تا زانو هام روی زمین بود و سر و بدن لیدی توی بقل من که انگار بیهوش شد خیلی ترسیدم هی صداش کردم لیدی باگ... مای لیدی... باگابو... مای لیدی... که آروم اون چشمهای دریایی اش را باز کرد نفسی راحت کشیدم و آروم از خودم جداش کردم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
عالی بود
یه مدت بدون امیلی تنها باشعه