10 اسلاید امتیازی توسط: B.H.R انتشار: 4 سال پیش 610 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم قسمت ۲ فصل ۳ 😁 کامنتا فراموش نشه ( عکس : بازم کلارا و کای ) آخر این پارت با یهو تموم نمیشه😂
که یهو دیگه خیلی داشت نزدیک میشد پس دستام رو گرفتم به میله های همون چراغایــــ و جفت پا کوبیدم به یارو و پرتش کردم عقب بلند شد و گفت پشیمون میشی به طرفش برق .... فرستادم باز جزبشون کرد گفت هنوز نفهمیدی😈 که یهو خودش به طرفم برق پرتاب کرد که باعث شد بحکم بخورم به دیوار 😣 گردنم رو با دستش گرفت و بردتم بالا همینطوری گفت من تمام اونایی که قدرتشون برق بوده رو کشتم و الان قدرتمند ترینم تو فکر کردی میتونی منو شکست بدی!
هی دستش رو محکم تر میکرد 😐 شکست دادن تو برام مثل آب خوردنه ( همینطوری هی داشتم با دستام مقاومت میکردم 🤧 که با اونیکی دستش که آزاد بود ( باهاش گردنم رو نگرفته بود ) چاقوش رو فرو کرد توی مچ دست راستم دادم رفت هوا 😖😣 (خوب حدود ۱۳۳ سالشه میخوای جیغ بکش😂)
گفت نمیخوام خونت رو حدر بدم😈 چاقو رو از توی دستم کشید بیرون و انداخت زمین و شروع به مکیدن خون دستم کرد 😣 ( با اینکه کلا با چاقو دستم پاره شده بود با اون دندونای یارو یه دردی داشت😖 )
همون موقع بود که دیگه داشتم فکر میکردم مردم😵 که یهو کای و کیم در رو باز کردن ( کلید بیرون در بود پس راحت در رو باز کردن
خوب دوستان برای اینکه یکم جریان منطقی تر بشه یکم میریم عقب
👉👉👉👉👉👉
از چشم کای😁
نمیدونم چرا ولی احساس بدی داشتم از اینکه کلارا رو بردن به اون اتاق منو کیم باهم توی سه سلول بودیم خواستم از اونجا بیام بیرون که یادم افتاد که کلارا کل برق رو ازبین برده پس سیستم دفاعی ساختمون از بیت رفته از قدرتم استفاده دیدم آره میتونم🤩 کیم گفت ایول😆 و سعی کرد یکی از نگهبانارو کنترول کنه تا بتونن از اونجا بیان بیرون و همهگیمونو نجات بدن از اونجا اوندیم بیرون و کیم چند نفر رو آزاد کرد و بیشتر نگهبانا رو جوری کنترول کرد که نتونن از جاشون تکون بخورن یا حتی حرف بزنن
همون موقع بود که من رفتم به طرف همون جایی که کلارا رو برده بود کیپ هم دنبالم اومد رسیدیم دم در اونجا که یهو صدای کوبیده شدن یکی رو شنیدم به در کوبیدم ولی در باز نشد همون موقع بود که صدای داد کلارا رو شنیدم🤧 همینطوری داشتم سعی میکردم در رو باز کنم که زیر پام یه کلید دیدم برشداشتم و تا در رو باز کردم دیدم😨 کلارا مثل یه جنازه رنگش پریده و اون یارو هیکلیه ( 😂 ) داره همینطوری ازش خون میخوره نتونستم سر جام وایسم و همینطوری یکی از چاقو هایی که روی زمین افتاده بود رو برداشتم و همینطوری توی کمر یارو میزدم که یارو بلند شد و روی پاهاش ایستاد تو دلم گفت یا خدا این دیگه چیه😰 ولی کم نیوردم پریدم روی یارو به قول معروف زدم جرش دادم😂
کیم سریع رفت دنبال کلارا تا ببینه میتونه کاری بکنه! من کار یارو رو تایه حدی تموم کردم و همون موقع بود که رفتم سراغ کلارا😥 خیلی ضعیف شده بود آروم دستش رو از روی زمین بلند کردم و به یه تیکه از پرده توی اون اتاق آروم بستم با هر باری که دستم رو میچرخوندم هی اشک توی چشمام جمع میشد ولی جلوی خودمو گرفتم 😖 کیم بازم مثل قبل کاری کرد که کلارا بدنش هیچ حرکتی نداشته باشه تا خونی ازش نره چون خیلی خیلی بیش از حد خوب ازدست داده بود😥 که یهو یارو از پشت سر منو گرفت ولی یهو کشیده شد به طرف عقب برگشتم یکی گفت خیالت راحت 😉 که یهو ....
از چشم کلارا
داشتم از درد میمردم کثافت خیلی بد گازم گرفته بود از اونی که قبلنا گردنم رو گاز گرفته بود بد تر درد میکرد میدونم کای نمیتونه اینو درست که یه جورایی دیگه داشتم مرگ رو جلوی چشمام میدیدم که دیگه کلا همهچیز سفید شد😩😵
خیلی وضعیت سختی بود نه میتومستم حرکت کنم همه چیز سفید شده بود دیگه گفتم مردم 😵 با خودم گفتم وقتی مردم قرار بود اینجوری بشه ؟ یه جای سفید و ساده ؟ که یهو بعد از چند ساعت صدای کای رو شنیدم خیلی سعی کردم دنبال کای بگردم ولی بازم همه جا سفید بود که یهو صدای کیم اومد که میگفت ای وای ببخشید😂 که یهو تونستم ببینم😁 کای بالای سرم بود بازم عذاب همیشگی😫🩸 ( خون )
(دوستان من بگم هی بهم نگید به نظر من خون خیلی خوشمزه.... هستش . من خودم عاشق مزه خون هستم فقط توی داستان نسبت به احساسات بیشتر اطرافیانم که برعکس من از خون بدشون میاد اخلاق شخصیت هارو دارم میسازم وگرنه خودم عاشق خون هستم😆 ) کلا میتومستم بوی خون رو حس کنم چشمام رو آروم باز کردم کای و کیم و انجل بالا سرم بودن توی دست کای یه سرنگ بود که توش خون بود💉 به زور یه نفس عمیق کشیدم کای گفت نترس قرار نیست بخوریش😂 بجای خوردنش بهت تزریغ میکنم😂 گفتم دمـــت گـــرم🤣👍
خلاصه تزریغ کردو گفتم چقدر دیگه گفت یه هفت هشتای دیگه🤣 گفتم اینجوری که همش سوراخ سوراخ میشم😂🤣 گفت میخوای بخوریش؟ گفتم نه ممنون همون سوراخ سوراخ رو میپسندم😂🤣 یه پوزخند زد و گفت خبو بریم برای سومی😂🤣 کیم و انجل از اتاق رفتن بیرون گفتن راحت باشیم🤣 من مونده بودم قراره توی چی راحت باشیم😂
کم کم از جام تونستم بلند شم و بشینم کای اومد روی همون تخت نشست و گفت آخری رو نمیخوای خودت بخوری؟ گفتم فکر نکنم دلم بخواد 😂 گفت حالا بعد از چند سال یه امتحان کن😂 گفتم یه چند سال دیگه😂 گفت شاید آرزو به دل موندم😂🤣 گفتم نه نمیمونی😂🤣 گفت حالا بخور دیگه ، رکورد بزن😂 گفتم بـــاشـــه😅 گفت فقط چشمامو میبندما🤣 گفت هرچی تو بگی چشمام رو بستم و بعد کای همون یه سرنگ خون رو ریخت توی یه لیوان کوچیک و لیوان رو داد به من ، گفت اینتو هستش فقط نندازیش زمین لیوان ما نیست😂🤣 گفتم باشه😂🤣 نمیندازمش چشمام رو محکم محکم بستم تا خواستم بخورمش کای از اونر زمزمه کنان گفت وای خدا خدایی داره میخوره😂 داره میخوره ، داره میخوره🤣 که لیوان رو باز اوردم پایین🤣 گفت ای بابا🤣 بخور دیگه 😂 گفتم باشه
فقط چشمام رو بستم و سریع کل خون توی لیوان رو حالی کردم توی دهنم و قورت دادم🤣 همون موقع چشمام رو باز کردم کای گفت یس توی اتاق داد زد وای خدا باورم نمیشه خودش خون خورد امروز باید جشن بگیرم🤣 آرزوم براورده شده🤣 کلارا خون خورد🩸🤣 یهو به خودم لرزیدم ولی بعد به رفتارای کای خندیدم از جام بلند شدم و رفتم بازم کای رو بغل کردم به کای گفتم چند ساعت بیهوش بودم ؟ کای گفت ساعت رو نمیدونم ولی حدود ۵۰۰کیلو متر که داشتیم برمیگشتیم راه رفتم و همین الان رسیدیدم 🤣 دقیق دقیقش میشه برای ما فقط ۵ دقیقه که یهو همه ریختن توی اتاق و..... این ماجرای برای یک هفته قبل بود😂
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
وای جررررر منم عاشق طعم خونممم تو همزادمیییی😂😂😂
چ جالب منم مزه خون رو خیلی دوس دارم ولی داداشم میگه نه بابا مزه خون مانند پوست گندیده ست ومن این حرفو قبول ندارم
داستانت خیلی قشنگه و موافقم که میگی بیشتر مردم از خون متنفرم
داستانت رو خیلیییییییییییی دوس دارم خیلییییییییییییییییییی♥♥♥♥♥♥♥
داستانت قشنگه
سلام چطوری؟ عالی بود من که عاشقش شدم❤
دوستان خیلی وقته من پارت ۲۳ ، ۲۴ زندگی جدید من رو گذاشتم ولی هنوز توی صف برسیه😖خودمم میدونم بیشتر از یک هفته شده ولی فقط زده ۲ روز پیش😟یکم عجیبه😦
عالی بود ولی ای کاش داستان جدید می نوشتی
نمیفهمم منظورت چیه؟
من استیکر باز نمیخوام که چون خودم دارم
من اون برنامه هه رو میخوام
که باهاش عکس پارتات رو قرار میدی😏😕
ببخشید اسمو اونجا اشتباهی گفتم😅
انقدر به یکی از دکستام گفته بودم فلان برنانه اسمش استیکر سازه اینجا هم نوشتم استیکر ساز😩
ببخشید
اسمش انیمه ساز بود
همونطور که پایین گفتم
برنامه انیمه ساز رو حدود ۴ ، ۵ سال پیش دانلودش کرده بودم و الان هم هرجا که میگردم نیست ولی اگه پیداش کردم ختما میگم
شاید باشه ولی آپدیت شدش آخه بعضی برنامه ها بعد از اینکه آپدیت میشن شکلشون عوض میشه
عالی بود
به داستان های منم سر بزن بزنی رو اسمم میادش
من واسم هنو سواله تست 25 بهار که از مال مهشید بهتر بود من موندم انقدر به بهار حرف زدید عاشقانس بی ادبی برای مهشید چی که انقدر طرفدارشی انگار شانس بهاره😑؟
وای بهار جون خوشحالم اومدی عزیزم تست های مهشید فوق العاده مسخره عاشقانه شده بود ولی نمیدونم تست های تو خیلی خاص هستن لطفا فصل سوم میراکلس رو بنویس اسم من هم رز هست و 15 سالمه از اول تست هات رو میخوندم ولی نظر ندادم خیلی خوبی (◍•ᴗ•◍) ❤