
سلام سلام دوست جونا اینم پارت بعدی تقدیم به شما
از زبان مرینت : بهوش اومدم چشم هامو باز کردم دیدم که توی یه جای تاریک هستم و کسی نیست و دست و پا و دهنم بستس سعی کردم خودم رو باز کنم ولی نمیشد که صدای باز شدن در اومد یه مرد و زنی با صورت پوشیده اومدن و منو گذاشتن رو تخت و منو به تخت بستن نمی تونستم هیچ تکونی بخورم یه یکی شون گفت خب مرینت شما حالا حالا ها اینجایی تا وقتی که عشقت تو رو یادش بره و رفتن یاد تیکی افتادم سعی کردم هرچی تیکی صدا کردم نیومد سعی کردم خودمو بکشم سمت آینه که دیدم گوش واره هام نیستن که یادم افتاد وقتی خونه بودم در شون آوردم نمیدونستم چیکار کنم آدرین لطفا خودت رو زودتر برسون از زبان آدرین : گیج شده بودم فقط گریه میکردم و نمی دونستم چیکار کنم یهو یاد مارسل افتادم که تو پاریس هم کلاسی منو مرینت بود ( بچه ها اگه یادتون رفته مارسل کی هست پارت ۸و ۹ رو بخونید ) یادم یه بار گفت من هکر خیلی خوبی هستم اگه بتونم از اون کمک بگیرم خیلی خوب میشه تو مبایلم دنبال شمارش گشتم یکم طول کشید ولی پیداش کردم
بهش زنگ زدم ( آدرین # مارسل @ ) # سلام مارسل خوبی @ سلام آدرین ممنون تو خوبی مرینت چطوره مارسل تو دلش : وقتی به آدرین گفتم مرینت حالش بد شد # مارسل من یادمه تو گفتی هکر خوبی هستی میشه شماره یک نفر رو برام هک کنی @ باشه ولی برای چی # اخه ... اخه م مرینت رو دزدیدن @ چییی کی # یه حدس هایی دارم ولی مطمئن نیستم می شه کمک کنی @ حتما شماره رو بخون# ×××××× @ باشه یه لحظه صبر کن اختیار گوشیشون رو برات رو مبایلت اعمال می کنم من باید برم فعلا خداحافظ # ممنونم ازت خداحافظ
رفتم گوشیه تینا نگاه کردم یه شماره آشنا دیدم دیدم چی 😰😨 اون شماره جک بود یعنی ممکنه به غیر از تینا جک هم توی دزدیدن مرینت همکاری کرده دیدم یک نرمافزار کنترل دوربین تو گوشی تینا هست حدس زدم یا باید مال خونش باشه یا مال اون جایی که مرینت رو برده دیدم هر دو تو گوشش هست که مرینت رو دیدم از وضعیتی که توش بود خیلی ناراحت بودم دیدم تینا رفت تو خونش با خودم گفتم بزار یه زهر چشمی ازش بگیرم با بی قراری تمام رفتم تو تخت خواب تا فردا یک نقشه ای که کشیدم رو اجرا کنم ولی اصلا خوابم نمی برد عادت داشتم با مرینت تو ب.غ.ل هم بخوابیم ولی من باید قوی باشم بلاخره بعد از ۲ ساعت خوابم برد ... از خواب بیدار شدم رفتم دوباره دوربین های خونه تینا رو نگاه کردم دیدم از خونش رفت بیرون به چند تا عادم برای خودم جور کردم فرستادم خونشو به هم بریزن و با یه پرده بزرگ که روش نوشته بود تازه اول اعذابت هست تو خونه به دیوار بزنن و بیان بیرون و اطلاعات اون لحظه رو از توی حافظه دوربین پاک کردم
از زبان تینا : خیلی خوشحال بودم دیگه آدرین داشت مال من میشد رفتم یگم چیزی برای خودم خریدم رفتم خونم وقتی وارد شدم دیدم خونم بهم ریخه و همه چیم شکسته و یه پرده بزرگ به دیوار بود که روش نوشته بود این تازه اول عذابت هست خیلی ترسیده بودم یعنی کار کی می تونه باشه ( خب بچه ها میریم به ۱ ماه بعد توی این یک ماه مرینت هنوز پیش تینا هست و آدرین هر روز یک بلای جدید سر تینا میاره طوری که این روز های اخر تینا حتی میترسه از اتاقش بیرون بیاد ) از زبان تینا : دیگه افسرده شده بودم هر روز این کسی که نمیدونم کی هست داره منو نابود میکنه که زنگ خونه رو زدن رفتم جواب دادم دیدم که از لایه در خونه یک نامه انداخت تو رفتم نامه رو باز کردم توش نوشته بود : سلام تینا من همون کسی هستم که این بلا ها رو سرت آورده اگه دوست داره این وضع تموم بشه مرینت رو آزاد کن وگر نه این دفعه بلایی سر وسایلت نمیارم میام سراغ خودت و اون هم کارت جک رو میکشم و بدون این رو با اطمینان کامل انجام میدم تا بفهمی بازی کردن با زندگی یک نفر یعنی چی امضا آدرین آگراست ... وقتی نامه رو خوندم تمام تن و بدنم لرزید یعنی همه اینا کار آدرین بوده زتگ زدم به جک قزیه رو گفتم اونم گفت که همین بلا ها سر اون هم اومده و تصمیم گرفتیم ...
ممنون از اینکه خوندی لطفا کامنت بده تا امید برای نوشتن داشته باشم
ناظر عزیز لطفا منتشرش کن 🌷🌷🌷
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی و در عین حال هیجانی
و صدرا تا الان کلی گفتم
اگه رو... بیک داری
ای..دی تو بده من توی گر..وه روبیک.مون عضوت کنم
Sadra X
این ای.د.ی من هست ☝️
MoHsEn1386Ms
اینم خودت میدونی بزن بیاره
چون من میزنم پیدات نمیکنه
بهت پیام دادم
عالی بود صدرا
راستشو بگم شیوه نوشتت کمی شبیه شیوه ای که توی فصل دوم داستان قبلیم استفاده کردم
و الان تو هم تقریبا عین همون شایدم بهتر
ادامه بده
اره درسته منم وقتی داستانت رو خوندم دیدم شیوه نوشتمون خیلی شبیه هم هست ... به نظرم منو و تو و کرورش (که از تست چی رفت) خیلی شبیه به هم هست ... موافقی
کوروش برای خودش ققنوسی بود که همتا نداشت
حالا میای میبینیش
ولی نوشتن کوروش با جزییات چ فهم بیشتری بود که زیبا میکرد و همین طور متن داستان
عالییییییی بود
لطفاً پارت بعدی رو زودتر بزار
عالی مثل همیشه 😗🍃🌼
من هر دفعه با استیکر های جدید خدمت شما میرسم 😂💔
خیلی دوست دارم بدونم بعدش چی میشه داداشم 🏃♀️
ممنون خواهر جونی داشتم نگرانت می شدم که چرا تو تستچی نیستی 😂 راستی دارت بعد داستانت کی میاد خواهر جونی 😘🌷
والا انقدر کار ریخته سرم هنوز وقت نکردم آنچه گذشت بنویسم چه برسه به نوشتن ینی میدونم چی رو باید بنویسم ولی اصلا و ابدا وقت نمیکنم همین که اومدم تستچی رو هم به زور اومدم که به جاش فردا ساعت 6 پاشم درس بخونم
عالی مثل همیشه
مرسی دوست جون
عکس تستت یکم چیز نیست
عالیییی بود. امیدوارم نقشه نداشته باشن. منتظر پارت بعد هستم
خیلی ممنون ... پارت بعد میفهمی
مرسی