
اهم اهم سلام .
مرینت : لباسام خوب بود و نیازی نداشت که عوضشون کنم بنابراین همونجوری رفتم پایین . وقتی رفتم خانواده تسوروگی اومده بودن و لوکا پسر خاله کاگامی هم اونده بود . هیییی . بر خلاف کاگامی که دختر پایه و باحال و خونگرمی لوکا یه پسر خشک و جدیه که لبخنداش خیلی وحشتناکه😐اصلا انگار بلد نیست بخنده .دست کاگامی رو کشوندم و بردمش تو اتاق و بعدشم با کلی التماس و از این حرفا زدیم بیرون از خونه . داشتیم با هم قدم میزدیم کع خوردم به یه پسر و افتادم زمین . کاگامی کمکم کرد بلند شم کاگامی : اهو پسر حواست کجاست ؟ مارتین : عاام متاسفم خانم . مرینت : اقا یه دیقه سرتون رو بیارید بالا ببینمتون مارتین : ....... مرینت : واااای خدای من.....کا...کاگامی اون....اون...اون برادرمه. مارتین : مرینت ؟ کاگامی : تو داداش داری ؟😐 مرینت : اره مارتین : نه😐 کاگامی : چه خبره اینجاااااا😐 مرینت : هوف خب ببین این داداش منه که سه سال پیش رفت المان تا درس بخونه . مارتین : من قرار نبود دیده بشم وه یهو نمیدونم چی شد که این خانم این بیرونن و خوردن به من 😐 مرینت : هوی هوی چی داری میگی مگه من چمه که نباید میخوردی به من ؟ مارتین : تو چش نیسی و گوشی بعدشم من قرار نیس برگردم به اون خونه خدایی حوصله دوباره محدود شدن رو ندارم . مرینت : خوبه حالا سه سال ازاد بودیا مارتین : بیخیل مرینت .... وایسا....وایسا به بابا نگووووو مرینت : سلام پدر . البته . تو خیابون مارتین رو دیدم . البته که میارمش خونه . عه کاگامی یه دیقه اونو بگیر در نره . البته پدر دارم میارمش . مارتین : کاگامی جون دختر عمو جون ترو جون من ولم کن برم خونه بدبخت میشما . کاگامی : نمیدونم مرینت گفت نگهت دارم . مارتین : من 1 دیقه ازش بزرگترم منو ول کن برم دیگه مرینت : عا عا من 12 ثانیه و 26 صدم ثانیه بزرگ ترم .
( رسیدن خونه ) مارتین : به به پسر عمه جونم . تو کجا اینجا کجا ؟ لوکا ( با همون قیافه پوکر فیس ) : من که هیلی وقته اینجام تو 5 ساله غیبت زده مارتین :هه هه هه تام : خوش اومدی مارتین . مارتین : پدررررر . چه خبرا ؟ مرینت : مارتین بیا توی اتاقم باید باهات حرف بزنم . مارتین : اوه . باشه ( تو اتاق مرینت ) مارتین : چی شده مرینت ؟ چرا مثل قبل نمیخندی ؟ مادر کجاست ؟ مرینت : مادر بعد رفتن تو یه هفته بعدش ....فوت کرد . مارتین : چ....چی ؟ مرینت : گوش کن الان وقت شوکه شدن نیس . بهتره دیگه اینجوری با پدر حرف نزنی . مارتین : چ...چرا اخه ؟ مرینت : از وقتی رفتی همه جی خیلی عوض شده . فقط همینو بدون . مارتین : مرینت تو یه جیزیت شده . چته اخه ؟ مرینت : میگم من خوبم مارتین . من چیزیم نیست . حالا بیا شام بخوریم . ( رفتن پایین ) جولیا : ارباب جوان ... بانوی جوان میز شام اماده اس مرینت : متشکرم جولیا میتونی بری . مارتین : مرینت پس پدر کجاست ؟ صبر نمیکنی اون بیاد ؟ مرینت : پدر 4 سال و 10 ماهه که توی اتاقش غذا میخوره . مارتین : چ...چه زندگی مرینت : جولیا لطفا بیا غذای من رو جمع کن . جولیا : بله خانم . مارتین : مرینت وایسا .... مرینت تو که چیزی نخوردی مرینت : چرا اتفاقا ایندفعه به خاطر تو زیادم خوردم . مارتین : مرینت تو این خونه.....چه خبره ؟ مرینت : هرچی کمتر بدونی بهتر میتونی زندگی کنی . شبت بخیر داداش کوچولو
یادم نمیاد کجا بودیم پس میریم از اونجایی شروع میکنیم که مرینت جیغ های پی در پی میکشید : پارتین : دویدم تو اتاق مرینت . سرش رو با دستاش گرفته بود مدام جیغ میزد .... رفتم و محکم بغلش کردم و اروم جیغ هاش تبدیل به هق هق شد . بعد مدتی هق هق هاش ارومتر شد و خوابید . تا شب اتفاق خاصی نیوفتاد و هیچکس هم به روی مرینت نیورد . شب دوباره با صدای پدر و مرینت از خواب پا شدم و گوش وایستادم . پدر : مرینت بهت گفته بودم جلوی مارتین نباید بیماری قلبیت رو نشون بدی مرینت :ام...اما.....بله پدر معذرت میخوام مارتین : دیگه نتونستم تحمل کنم و رفتم داخل . پدر شما چی دارید میگید ؟ تام : اوه پسر عزیزم . چی میخواستی ؟ مارتین : که در حق مرینت بی انصافی نکنید . وون چطور گیخواست بیماری که روز به روز داره وخیم تر میشه رو کنترل کنه ؟ مرینت : ا...مارتین اشکال نداره بیا بریم . تام : اون باید کنترلش میکرد . باید مرینت : هعععععععوووووم(از سر خشم و ناراحتی ) بسه دیگههههههه طاقت ندااارم 😭دلم دیگه طاقت نداره😠 اخه هر چی به من گفتید رو ریختم توی این بیچاره . تام : مرینت تو از خانواده اخراجی مرینت: چه خوب چون خودمم قصد نداشتم بمونم توی این جهنم . مارتین : مرینت وایسااا مرینت : دنبالم نیا اقای مارتین دوپن چنگ . شما هم مثل اون پدرتی . میگی چرا ؟ 5 سال تمام بهت نامه نوشتم و تو همشون یه جمله بود : مارتین ؟ هنوز زنده ای ؟ چون تو وقتی رفتی شرایط خودکشی داشتی . از این به بعد من هم مثل هر کسی که باهام رفتار کرد رفتار میکنم . باهام با نیش و کنایه حرف زد ؟ با نیش و کنایه حرب میزنم . ترکم کرد و بی خبرم گذاش ؟ ترکش میکنم و بی خبرش میذارم .مهربون بود ؟ مهربون میشم . من دیگه اون مرینتی نیستم که هرچی بگید معذرت بخوام و بگم چشم . حالا هم برو توی خونه سرما میخوری . خدافظ . میخوام از این کشور برم . اینجا کلی خاطره دارم و من اینو نمیخوام . خدافظ داداشی ( مرینت سوار ماشین شد و رفت ) مارتین : م...مرینت😢 مرینت : رسیدم فرودگاه و با کارت خودم که توش کلی پول پس انداز کرده بودم یه بلیط به نقصد کشور ...... گرفتم
مرینت : از خواب بیدار شدم و از هواپیما پیاده شدم و چمدونم رو برداشتم . هنیشه تو اتاقم یه چمدون اناده برای اینجور مواقع داشتم . موقع رفتن همونو برداشتم . توی نیویرک کسی من رو نمیشناخت پس میتونستم با خیال راحت زندگی کنم . رفتم و اولین خونه ای که چشمم گرفت رو خریدم . یه خونه متوسط یه طبقه که دور و برش کلی باغچه داشت اما دریغ از یه ذره گل و گیاه . یه مدت که گذشت رفتم و بذر گل های چمن و یاس و رز و لاله گرفتم و اومدم خونه و اونا رو توی باغچه هایی که خونه رو محاصره کرده بودن کاشتم و بهشون اب دادم . بعدش رفتم بیرون تا توی یه شرکت ندلینگ به عنوان طراح یا مدل استخدام شم . شرکت ادری بورژوا توی نیویرک رو انتخاب کردم چون به هر حال منو میشناخت و جای مادرم بود ادری : اوه سلام مرینت عزیزم حالت چطوره ؟ بی خبر اومدی ؟ مرینت : راستش هم برای دیدن شما و کلویی اومدم هم برای استخدام به عنوان طراح یا مدل ادری : چه خوب مرینت عزیزم . بله خوب موقع اومدی اتفاقا من به یه مدل نیاز دارم . مدل قبلیم استعفا داد . مرینت : عااام خب از کی شروع کنم ؟ ادری : همین الان کلویی که یه لباس برای شو الان طراحی کرده ولی مدل مسابقاتیم استعفا داده مشکل نداری ؟ مرینت : ته فقط اگه میشه شما و کلویی از هویت واقعی من خبر داشته باشید قبوله ؟ ادری : قبوله عزیزم ( بعد از شو مدلینگ ) ادری : کارت عالی بود عزیزم مرینت : متشکرم . من فردا دوباره هم میام . ادری : متشکرم عزیزم . کلویی : وایسید بینم. میشه اگه مشکلی نداری من بیام پیش تو مرینت ؟ مرینت : جدی میگی : اتفاقا من از خدامه که با دوستم زندگی کنم . ادری : پس مزینت من شرکت رو به تو و کلویی میسپارم چون خودم باید برم پاریس
خب این اسلایدا خیلی طولانی نوشتم و جای حساس هم کات نکردم . دوستان بازم میگم لطفا حمایتم کنید😢 منبه حمایت نیاز دارم 😭
امیدوارم خوشتون اومده باشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لایکیدم
عالی بود منتظر ادامه هستم
مرسی همین چند تا کامنتم برا من بس بود تا انگیزه بگیرم . از همتون متشکرم
قشنگ، جالب و متفاوت بود
فوق العاده بود 😍😍😍😍😍
و یه جیزی برای حمایت...
برای این وقتی پارت های بیشتری بزاری حمایت بیشتر لایک های بیشتر و کامنت های بیشتر داری
همینجور پر قدرت ادامه بده😉
عالی بود منتظر بعدی هستم(✿^‿^)