سلام بچه ها خوبید اینم پارت یک داستان . گفتم زیاد منتظرتون نزارم اگر خوشتون اومد لایک فراموش نشه کامنت هم بزارید
سلام بچه ها اینم پارت اول داستان 😘نمیتونم زیاد بنویسم 😕اما سعیم رو میکنم چون مشقام ریخته روی سرم 😫هنوز ننوشتمشون😶 خب برید و پارت 1 داستان رو بخونید و لذت ببرید امیدوارم خوشتون بیاد . 🤩
( علامت مرینت + ادرین × ماریا ÷ ماریلا = مارتین € سارتین £ کارل ¥ کلارا ₩ ادریانا @ اردین # ساردین $ سوفیا ♡ گابریل ٪ امیلی & الیا * نینو " ) + بیدار شدم میخواستم اماده شم برای اینکه برم شرکت که دیدم بله داره زلزله میاد😑 ÷ مارتینننننننننن میکشمتتتتتتتت😠 € کمککککککککک کمکممممم کنید ابجیییییی غلطططططط کردم نکننننم + ای بابا چطونه خونه رو گذاشتید روی سرتون😦 = عزییم خونه نه عمارت ۲۰ اتاقه 😏+ حالا هر چی ، ماریلا تو چرا جوری نگاه میکنی انگار رفتی سینما ؟ 😐= اخه کتک خوردن مارتین خیلی باحاله😂😐 € واقعا که به تو هممممم میگننننن خواهررررررر 😑¥ بس کنید بچه ها 😐₩ اینجا چه خبره زود باشید باید برید شرکت این همه بچه بازی نکنید پاشید ببینم دیرتون میشه ها + مادر من ما ساعت ۸ باید بریم الان خیر سرمون ساعت ۶ هست😑😒 ₩ هر چی روی حرف مادرت حرف نزن زود باسید برید اماده شید ژاله😙 ( خدمتکارشون ) ژاله : بله خانوم😃 ₩ صبحانه رو اماده کن 😙ژاله : چشم خانوم 😀
+ خلاصه صبحونه خوردم و رفتم شرکت😒 × بیدار شدم و رفتم دوش گرفتم و رفتم پایین که سوفیا دویید و اومد بغلم 😘♡ باباییییییی😘 × دختر قشنگم حالت چطوره ؟ خوب خوابیدی قشنگم ؟ 😘@ داداش جون انگار سر حالی 😏× اره البته اگر رفتم شرکت دوباره مرینت روی سرمه 😐@ اونم اومده برای کارش دیگه اینقدر سخت نگیر 🙄× دخالت نکن ادریانا 😒@ باشه عصبانی نشو من که چیزی نگفتم 😐٪ پسرم حالت خوبه😄 × سلام پدر ممنون صبحانه خوردم رفتم شرکت 😙& اردین تو هم برو شرکت پسرم داداشت رو تنها نزار☺ # مامان میدونی که اگر من همراهش برم دخلم رو میاره بهتره که تنها برم 🙂& هههههه باشه برو😂 ♡ خاله ادریانا میشه با من بازی کنی ؟ ☺@ وایییییی عزیزم اما من الان باید برم سر کار 😕♡ لفطاااااا 😕@ خب نظرت چیه که با من بیای شرکت ؟😯 ♡ اما بابای دوام میتونه😪 @ نمیکنه عزیزم من میگم خودم میخواستم بیارمت باشه ؟ 😉♡ باتههههههه 😍+ رفتم شرکت همش خدا خدا میکردم که امروز اعصاب درست و حسابی که نداره رفتم و دیدم که ادریانا هم اومده سلام کردم که سرو کله الیا هم پیدا شد 😁
+ دختر تو کجا بودی ؟ * وای دیر که نکردم ؟ + نه بابا منم الان اومدم بیا بریم ( بچه ها الیا توی شرکت خبرنگاره ها ) رفتم توی اتاق ادرین ( مگه پسر خالته ) که پرونده ها رو بهش نشون بدم که سوفیا اومد و خورد بهم و افتاد زمین نشستم و بلندش کردم و بغلش گردم و گفتم عزیزم خوبس ؟ ♡ ادههه وقتی توی چشمای اون تانمه نداه کردم خیلی دوست داستم برای همین بدلش کردم و گفتم مرسیییی و بوسش کردم × داشتم دستم رو میشستم رفتم بیرون که سوفیا رو بغل مرنیت دیدم که با عشق به مرینت نگاه میکرد و میگفت مرسیییی نمیدونم چی شده بود اما اون خوشحالی که قبلا نداشت رو الان داشت رفتم گفتم سوفیا دخترم بیا اینجا + ادرنی اومد سریع خودم و جمع و جور کردم و گفتم قربان پرونده ها رو اوردم × بزار روی میزم + اما خیلی فوریه × گفتم بزار روی میزم ( با داد گفت ) + قلبم داشت میومد توی دهنم پرونده رو گذاشتم و رفتم بیورن حالم داشت بد میشد همین طور که داشتم راه میرفتم بهش ف.ح.ش میدادم و میرفتم که خوردم به یکی یکدفعهههه
دیدم اون ساردین بود برادر ادرین از د۰ترس اینکه اونم مثل برادرش باشه گفتم وای واقعا معذرت میخوام و سرم رو انداختم پایین و گفتم تقصیر من بود £ نه اشکالی نداره من حواسم نبود و توی چشماش نگاه کردم خیلی چشمای قشنگی داشت نمیتونستم ازش چشم بردارم داشتم غش میکردم قلبم تند تند میزد داشتم دیوونه میشدم این دیگه چه حسیه که من دارم و گفتم ببحشید و رفتم همینطور بهش فکر میکردم یعنی به این میگن عشق توی نگاه اول ؟ + ساردین همینطوری بهم زل زده بود چشمای سبزش خیلی قشنگ بود اما من از پسرا متنفرم و اصلا ازش خوشم نیومد و رفتم × داشتم کار میکردم که یه نفر واد اتاقم شد با تصور اینکه اون مرینت باشه داد زدم مگه بهت در زدن یاد ندادن ؟ £ داداش من منم نمیخوای که منو بکشی ؟ × اوه ساریدن تویی فکر کردم مرینت بود £ تا اسم مرینت اومد قلبم تند تند زد عرق کردم × هس ساردین حواست کجاست خوبی ؟ £ چی هاها اره خوبم چیزی نیست × نه من برادر خودم رو میشناسم بهم بگو چی شده¿ £ نه چیزی نیست ♡ عمو ساردین تو چت شده £ هیچی عزیزم راستی ادرین چرا اینقدر با منشی هات بد رفتار میکنی × اسریدن مگه تو نمیدونی که من از دخترا بدم میاد ها ؟
£ البته که میدونم حالا ولش کن من رفتم × به سلامت که نینو هم اومد هی رفیق اینجایی " رفیق پیدات نیستا × اصلا حال و حوصله ندارم " چیه نکنه موضوع مرینته £ مرینت چیه ؟ × هیچی همون منشی من £ اها باشه خداحافظ " چیه چرا اینقدر بهش گیر میدی ؟ × چی من گیر میدم خودت میفهمی چی میگی ؟ اون همش روی اعصاب منه ببین نینو اگر یه بار دیگه ازش طرفداری کنی خودت رو مرده بدون فهمیدی ؟ باشه رفیق نمیخواد اینقدر جوش بزنی که + رفتم و پرونده رو از اتاق ادرین بیارم نمیتونستم توی چشماش نگاه کنم میترسیدم که دوباره سرم داد بزنه ازش متنفر بودم خیلی هم متنفر بودم تنها کسی بود که اینقدر ازش بدم میومد رفتم و رفتم قربان میخواستم پرونده رو ببرم × بیا بگیر برو و طرحات رو برام بیار طرح زمستانی باید اماده باشه دیگه درسته ؟ + بله قربان اماده هست خودم شخصا کشیدم × نمیخواد بری توی جزعیات برو و طرح ها رو بیار + چشم داشتم میرفتم که سوفیا اومد جلوم داشتم میوفتادم که یکدفعههههه × سوفیا اومد جلوی مرینت اونم داشت میوفتاد رفتم و گرفتمش و توی چشماش نگاه کردم با هم چشم تو چشم شدیم اینقدر ازش بدم میومد که نگو اما چشماش هیبنوتیزمم میکرد گفتم بیشتر مراقب باش اونم رفت رفتم و نشستم سر جام که سوفیا اومد و گفت ......
نه دیگه بقیش برای بعدا اگر خوشتون اومد لایک و کامنت فراموش نشه این پارت اول بود اگر زیاد جذاب نبود ببخشید اما خب پارت اوله دیگه بعدا جالب تر میشه اگر دوست دارید پارت دوم هم بزارم این پارت باید ۵ تا لایک بخوره میدونم که میتونید شاید یکم طول بکشه پارت بعد رو بزارم به خاطر مدارس اما سعی میکنم زود زود بزارم تا پارت ۲ بای .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
حرف نداشت👌🏼
ج چ ۴۰پارت
ممنون
چشم سعیم رو میکنم
ج چ:تا پارت ۸۸ خوبه میبینی چقدر زیاده خواهم😂😂
یا خدا بعید میدونم بتونم بنویسم 😂😂
عالی بود منتظر پارت بعد هستم
ممنونم حتما امروز مارت بعد رو میزارم
عالییی بود
ممنون عزیزم