
الان دقیقا چی بنویسمممم:///
چه قیافش خبیثه:/ تا اومد دهن باز کنه انگار چیزی جلوش و گرفت ( در ذهن کله آبی میگذره که مرینت بش گفته بود اگه اذیتش کنی دیگه مرینتی وجود نداره😐) آروم تر شد و نگاهم کرد لوکا:چرا میپرسی؟ آدرین:خودت و نزن به نفهمی، میدونم مرینت و تعقیب میکنی، میدونم توی جنگل دیدیمون ( جاست جرررررر😐😂 دیدی چی شد آدرین وقتی اون کله آبی و دید برا حسودی اونکار و کرد😐😂😶) لوکا:خب که چی؟ آدرین: به نظر خودت اینا عادیه😒😒؟ یه جمله میپرسم که اگه به این جواب درست و حسابی ندی عواقبشم میبینی، با عشقم چیکار داری؟ لوکا:جمله ت اشتباهه، بذار برات درستش کنم، میخواستی بگی با عشق خودت چیکار داری دیگه؟ این و که گفت دود از کلم بلند شد اینجوریاست پس😏 آدرین:دماغ ت کجه، بذار برات درستش کنم و مشتی به صورتش زدم که چند قدم عقب عقب رفت و وقتی وایساد واقعا انگار دماغش جابجا شده بود شاید بد زدم😂 آدرین:حالا شد، درست شد شکل درست دماغت اینه آروم انگشت اشاره شو به دماغش زد و سریع انگشتش و کشید انگار دردش گرفته بود جدی شد و سرش و بلند کرد لوکا:بچه قرتی انگار دلت دعوا میخواد آدرین:من تنم میخاره واسه دعوا😏 واقعا خوب قلق دستم بود حالا اونم دود از کلش بلند میشد داشت میدوید سمتم، کشیدم کنار که با مخ رفت توی ماشینم آدرین:شانس بیاری فقط دست و پات بشکنه😏 یا خدا من کی انقده وحشی بودم😐😶 برگشت سمتم لوکا:خیلی خب انگار حقیقت برات سخته حیف که اجازه ی گفتن بزرگترین حقیقت و ندارم ابروهام و بالا انداختم و نگاهش کردم🤨 پوز خندی زد لوکا:شاید خودت یه روز بفهمی😏 و سریع از کنارم رفت پشت سرش داد زدم:هویییی نکبت حداقل تن میدادی یه دعوا درست و حسابی، بی عرضه، اه دارم با کی حرف میزنم بیخیال رفتم سمت ماشینم اییییی خدا میدونه چند کیلوئه فرو رفتگی رو ماشینم ایجاد کرده😐😐 سوار شدم و رفتم خونه
در عین حال مرینت: روی تختم بودم، دور و برم و نگاه کردم آهههه باز خونه ی اینم پس این صدایی که بیدارم کرد چی بود؟ آروم در و باز کردم (صدا پلنگ صورتی تصور کنین😂😂😂😂) نگاهی انداختم لوکا توی هال لم داده بود روی کاناپه و توی دستش یه لیوان بود که معلوم بود داخلش چیه🍷 آه من همینجوریش از لوکا میترسم حالا این و بخوره که بد تر میشه درو کمی بیشتر باز کردم( صدا پلنگ صورتی هنو باشه ها😐😂) آروم آروم رو نوک پا رد شدم و رفتم توی یه اتاق هوفی کشیدم و درش و آروم و بی سر و صدا بستم و واسه اطمینان یه قفل هم زدم و پریدم روی تخت ولی واقعا خوابم نمیبرد حتی گوشیم یا کتابی هم اینجا نیست، یه چیز بهتر سراغ دارم😃 چشمام و بستم و پتو رو روم کشیدم و روزای خوب آینده م با آدرین رو بدوت لوکا😒 رو تصور کردم واقعا دلچسبه😍 امیدوارم فقط یه رویا نباشه😥(یه روز حقیقی شه) نفس عمیقی کشیدم و بازم خودم و دلداری دادم ***** صبح:هاووووو به در و پیکر جایی که توش بودم نگاه کردم بازم روی تخت توی اون خونه ی کوفتی از روی تخت بلند شدم و به خودم کش و قوصی دادم و رفتم سمت در، قفلش و باز کردم و رفتم بیرون کسی نبود خوبه رفتم سمت دستشویی و چند بار آب به صورتم زدم سرم و بالا اوردم و بازم مثل همیشه توی آینه مرینتا رو دیدم مرینت:میشه حرف نزنی؟ حوصلت و ندارم😐 مرینتا:حالا خوبه هیچی نمیگم زر میزنی:/ مرینت:انقد وراجی میترسم😒 مرینتا:در اصل تو وراجی که این بحث و شروع کردی مرینت:تو وراجی که ادامش دادی مرینتا:تو انقده احمقی دلم نمیخواد بات حرف بزنم از جلو چشام خفه شو دیگهههه مرینت:منم خیلی چشم انتظارت نیستم😐😒 از دستشویی رفتم بیرون و رفتم سمت اتاق مشترکم با لوکا و یه لباس پوشیدم و رفتم بیرون خوبه اینبار نیستش قدم زدم به سمت شرکت که دم در شرکت آدرین و دیدم از ماشینش پیاده شد و دادش دست نگهبان خواستم برم که احساس کردم سنگین شدم
به پام نگاه کردم همون سگ روز تولدم بود ( اگه یادتون باشه😐) مرینت:واییی تو چه نازی گوگولی هنوز من و یادته؟ و روی زانو نشستم برام روی دست بلند شد و زبونش و اورد بیرون سرش و کمی ناز کردم و اونم باز خودش و لوس کرد مرینت:اسمت چیه کوچولو؟ ببینم صاحب ت کجاست و به دور و برم نگاه کردم که دیدم همون پیر مرد با لبخند نگاهمون میکنه ازش فاصله گرفتم مرینت:من قصد بدی نداشتم فقط ... مرده:میدونم، اون هر روز اینجا دنبال تو میاد و اینبار موفق شد پیدات کنه! انگار واقعا یکی که دوستش داشته باشه رو پیدا کرده! پس بهتره پیش کسی باشه که خودش انتخاب کرده مرینت:نفهمیدم یعنی دارید به من میفروشیدش؟؟ مرده:نه، اون سگ فروشی نیست! قبلا هم گفتم فقط پیش کسی میمونه که دوسش داره و پشتش و کرد و رفت عه😳 ولی خوب شدها این جیگر خیلی با مزس صدایی از پشت اومد:چیکار میکنی😚 سرم و برگردوندم و آدرین و دیدم مرینت:هان هیچی این هاپویی هست باز اومده پیشم😃 آدرین:وقتی یه سگ انقده دوست داره از من چه انتظاری داری©_© مرینت:داری خودت و با سگ مقایسه میکنی:>؟ آدرین:خب چیه، سگ ها باهوشن، با وفا ان، به درد بخورن، بازیگوشن، بامزه ان مرینت:واو😐 تا حالا از این زاویه ندیده بودمش•_√ بعد کمی مکث ادامه دادم:ولی این کوچولو دیگه مال منه گوگولیییی و کمرش و گرفتم و بلندش کردم و بعد بغلش کردم مرینت:بیا بریم به کارامون برسیم... اممم باید یه اسم داشته باشی اگه بخوای محرم رازام و آدم نه حیوون مورد اعتماد و علاقه م باشی.... امممم تیکی😃 خیلی اسم با مزه ایه😃 آدرین:👌 رفتیم توی شرکت تیکی و بردم توی اتاقم و گذاشتمش مرینت:تو همینجا بمون من میرم پیش آدرین😚
رفتم توی اتاق آدرین و روبروش نشستم مرینت:حوصلم سر رفته😐 آدرین:پس هاپو ماپوییت چی شد:>؟ مرینت:هان خب باهاش چیکار کنم😐 تکیه داد به صندلیش آدرین:چه میدونم میخوای بده دست جلاد بکشتش باش سوسیس درست کن:×| مرینت:😐 آدرین:خب مردم با سگشون چیکار میکنن میبرنش پارکی جایی غذایی آبی😐😐😐 مرینت:عه راست میگیا یادم نبود اما حال نمیده تو هم باید باشی و دستش و گرفتم و بلندش کردم آدرین:من کار دارمممم و تقلا کرد برسه به میزش ولی من وقتی لج کردم زورم زیاد میشه که همه چی تحت فرمانم باشه😂💪 مرینت:بیا و کشوندمش دم در اتاق که دستش و زد به لبه های در و همونجا وایساد مرینت:کاری نکن درد ناکش کنم آدرین:عهههه مرینت:باشه خودت خواستی ها و اومدم محکم بزنم بهش که رفت کنار و اگه دستم و نمیگرفت با مخ میرفتم توی دیوار دستم و که گرفت فقط یه سمتی آویزون بودم کشیدم سمت خودش و افتادم توی بغلش آدرین:روش جدید😋😘 مرینت:اهههه چقد تو بد جنسیییی آدرین:بد جنسی نصفیه😂😚 مرینت:خیلی خب خیلی بی ادبی،هیزی،منحرفی😐،اعصاب خورد کنییییی آدرین:آفرین و دستش و چپ و راست کرد و چشمک زد و خندید از بغلش بیرون اومدم مرینت:فرار نکن الان تیکی و میارم و دویدم سمت اتاقم تیکی روی صندلیم خوابیده بود وای چه بامزستتتت😍 مرینت:تیکی! تا صدام و شنید سریع از صندلی پرید پایین و دوان دوان داشت میدوید سمتم که ناخوناش روی پارکت ته اتاقم درست واینمیساد و سر کرد مرینت:دختر خوب تو میتونی بدو بیا😂😂 داشت مث قورباغه پهن میشد حالا فهمیدم چرا رفته روی صندلیم😂😂 تیکی:اوووو(از اون زوزه هایی که دلت برا بد بخت میسوزه) مرینت:خیلی خب سعی نکن و رفتم سمتش و بغلش کردم خوشحال شد و دستام و لیس زد مرینت:😂قلقلکم میاد😂😂 با خنده از اتاق رفتم بیرون و رفتم سمت آدرین
با هم از شرکت زدیم بیرون و همینجور بی هدف میرفتیم مرینت:حالا کجا میریم؟ آدرین:اون کله آبیه دیروز توی شرکت چیکار میکرد؟ مرینت:ای بابا من چی میگم تو چی میگی، دارم میگم کجا بریم؟ آدرین:دارم میگم اون یه حیوون بد تر از این(اشاره به تیکی) توی شرکت من چیکار میکرد😐😐😐 مرینت:وا هم دانشگاهیمه ها اومده بود ازم چند تا چیز بپرسه در ذهن آدرین:مطمن بودم این ماجرا یه طرف دیگه هم داره باید سر و تهش و پیدا کنم منظور اون از بزرگترین حقیقت چی بود؟ مرینت:عه میگم بریم دامپزشکی سلامتیش و چک کنیم؟ آدرین:💁***** رفتیم توی دامپزشکی و تیکی و دادیم دست دکتر دکتر:چیزیش شده؟ مرینت:میخوام وضعیت سلامتیش و بدونم دکتر:بسیار خب و ازش یه اسکن کامل گرفت و بعد از چند دقیقه اومد دکتر:مشکلی نداره کاملا سالمه📋! مرینت:عه چه خوب! راستی قربون دستت حالا که زحمت میکشی ایشونم یه ویزیت کن و به آدرین اشاره کردم دکتر:😂😂 از شوخ طبعیت خوشم میاد😂👌 مرینت:من همیشه یه گلوله نمکم😂 دکتر:😂ولی انگار ایشون اینجوری فکر نمیکنه به آدرینِ پوکر نگاه کردم مرینت:اون همیشه هیمنجوریه نمیدونه به چی بخنده و به چی نه😐😂 آدرین:تیکی رو وردار بیار مرخص شیم😐 تیکی رو برداشتیم و از اونجا زدیم بیرون مرینت:به نظرت اون چی میخوره؟ آدرین:یه مغازه هست که غذای مخصوص سگ داره****رفتیم تو و یه جعبه غذای مخصوص سگ خریدیم و رفتیم بیرون درش و باز کردم و یه دونه ازش بیرون اوردم و گرفتم سمت تیکی مرینت:میخوری؟ تیکی نگاهی بهش انداخت و حرکتی انجام نداد آدرین:احتمالا گشنش نی مرینت:عه ولی من گشنمه بیا صبحونه بخوریم! رفتیم جلوی یه کافه نشستیم و دوتا قهوه و یه کیک شکلاتی سفارش دادیم و منتظر موندیم بالاخره رضایت دادن سفارشمون و بیارن گارسون جلومون گذاشت و رفت چنگال و برداشتم و یه تیکه از کیک و برداشتم و بردم سمت دهنم که تیکی روی پاهاش بلند شد (دستاش تو هوا پاهاش رو زمین:/)
آدرین:چیکار میکنه؟ مرینت:منم نمیدونم! به تیکی که داشت خودش و میکشت نگاه کردم آدرین یه نگاه به من و یه نگاه به تیکی کرد و کیکم و از روی چنگالم برداشت و پرت کرد روی زمین و تیکی هم سریع اون و برداشت و خورد😐😐😐😐 مرینت:اون کیک میخواست:>؟ آدرین:اوم بعضی حیوونا هستن حاضرن بمیرن اما غذا مخصوص نخورن مرینت:پ یعنی هر چی من خوردم میخوره؟ آدرین:هوم و قهوه شو خورد یه تیکه یک خوردم و یه تیکه هم جلوی تیکی گرفتم و اونم سریع خورد****پاشدیم و حساب کردیم و دوباره قدم زنان توی شهر سرگردون شدیم مرینت:حالا کجا بریم؟ آدرین:نمیدونم! مرینت:پس بیا برگردیم شرکت***رفتیم توی شرکت تیکی شروع کرد به هاپ هاپ کردن و دویدن بین کارمندا کارمندا یکی میخواستن نازش کنن و یکی جیغ میزد:/ بالاخره از بین میز و صندلیا بیرون اومد و رفت سمت آشپزخونه رفتم دیدم داره پنجه میزنه به پیشخوان مرینت:نه تیکی شیطونی موقوف و بغلش کردم چه مظلومه😻 صدای کفش پاشنه بلندی متوجهم کرد برگشتم و یه دختر با موهای قهوه ای و چشای سبز دیدم چه ادایی داره😐 فک میکنه خعلی باحاله:|؟ داره با نگاهش قورتم میده:\دختره اومد سمت من نگاهی بهم انداخت و گفت:تو خدمتکاری؟ اومدم دهنم و باز کنم که بگم من نویسندم که فکری به سرم زد مرینت:بله دختره:برام یه قهوه بیار و رفت سمت اتاق آدرین یه قهوه ریختم خب خب آب لوله ی حال بهم زن که مزه فاضلاب میده😈😈 این از کَفِش اممم شکلکش؟؟ آهااا یافتم😐😂 یه تیکه کلم شکل دهن و دوتا شکل دایره گذاشتم روش قشنگگگگ انگار خامه بود😂😂👌👌 رفتم سمت اتاق آدرین داشتم منصرف میشدم آخه مگه چیکارم کرده نه بابا اصلا حقشه من نگه خدمتکار قهوه رو گذاشتم روی میز آدرین هم داشت با سوال نگاهم میکرد براش چش و ابرو اومدم که ساکت باشه دختره:منصرف شدم خیلی بد قهوه درست میکنی حداقل آبی چیزی مرینت:چیییی چرا؟؟؟ بخورین خیلی خوبه و برداشتم و بردم سمتش که یهو همش ریخت روش سریع از جاش پرید و شروع کرد جیغ جیغ کردن مرینت:وای معذرت میخوام😔😂 سریع از اتاق رفت بیرون مرینت:😂😂 آدرین:چه مشکلی باهاش داری؟ مرینت:خوشم نمیاد:/ آدرین:بهتره تحمل کنی چون کارمند جدیده مرینت:😒😒******آدرین: آدرس خونه ی اون مارمولکه رو گفتم برام پیدا کنن چون حس میکردم جوابام و اونجا پیدا میکنم الان که شبه و همه از شرکت رفتن حتی مرینت سوار ماشینم شدم و رفتم سمت خونش*****آروم بدون اینکه دزدگیرا متوجه بشن با وسیله مخصوص بی صدا درو باز کردم و رفتم توی خونه که دیدم روی کاناپه توی هال نشسته جلوی دهنم و گرفتم و آروم آروم(پلنگ صورتی😐😂) رفتم سمت یه اتاق بزرگ درش و آروم باز کردم و رفتم تو تخت و میزش که چیز مهمی نیست در کمدش و باز کردم لباسای مرینت؟؟؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام عزیزم ممنون از شما که این داستان قشنگو نوشتی
فقط من هرچی میگردم پارت 26 پیدا نمیکنم
ممنون میشم اگه توی نظر ها پارت 26بگی 🌷🌷🥰🥰♥♥😘😘😘
خیلی ببببببببببببددددددددددددددددددددییییییییییییییییییی
سلام خسته نباشی عالی بود😍
ولی من پات ۲۶ رو پیدا نکردم چی کار کنم 😕😕
کاملا پلک صورتی تو ذهنم پلی شد 🤣
عالی
داری یه طور مرموز راز ها رو برملا میکنی(منظورش از راز ها اینه که مرینت و لوکا🤢🤮دیگه ادامه نمیدم خودت فهمیدی اصلا من کیم اینجا کجاس😐😐)😶😒
به هرحال زود بعدی رو بزار بای
عالی بود
پارت بعدی رو زود بزار
بینظیر بود😍
به به ال فرار کله ابی😬🖐عالی بود رینا
عالی بود هدی
عالیییییی