عشق و طمع ۹

سلام بدون هیچ حرفی که ندارم بریم سر داستان😂

خلاصه بعد کلی دنگ و فنگ رفتم یه جایی.کجا؟خونه آقا شجاع.پیش اکسولاتل دیگه.😂🤣(سخنی از نویسنده:زر نزن رفت پیش ویل بیل:خب میخواستم دروغ بگم...شیطونیم گل کرد خوب.)خلاصه اگه این پیام خوندین فهمیدین کجا رفتم.چرا رفتم پیش ویل؟چون دوست داشتم.😂 خلاصه رفتم پیشش.گفت چرا اومدی؟گفتم میخواستم ببینم فضولش کیه دیدم تویی.گفت خیلی بی شعوری.دوتایی زدیم زیر خنده😂😂خلاصه خوش بودیم.که دیدیم صدای داد دیپر بلند شد.داد زدم چرا چرا داد زدی اه لکنت گرفتم.گفت بیا گفتم بیام چی شه؟گفت بیاااااا گفتم باشههههه رفتم با چیزی که دیدم سکته کردم.نمیدونم چرا همیشه این اکسولاتل وقتی پیداش میشه که نباید پیداش بشه.گفتم دقیقاً به چه دلیل اینجایی؟گفت مایس برگشته.گفتم کی برگشتههههه!!!!هکاپو پدرت رو در میارم.گفتم کدوم گوریه؟؟گفت آرام.اینجوری بری بدبخت سکته میکنه.خدایی سر و وضعم شبیه جن زده ها بود.😂گفتم به جهنم.بگو کدوم گوریه پدرسگ.خلاصه گفت بعد تاریکه منم رفتم همون جا که بزنم پدرشو در بیارم.(سخنی از نویسنده:بازم این زر زد.تنهایی نرفت با ویل رفت.بیل:خب بابا تو خوبی)خلاصه رفتیم.ویل گفت میشه از طلسم مردگان استفاده نکنی؟گفتم نه نمیشه در ضمن ببند اون دهنو.مایس: به به از سایفر طمع تبدیل به سایفر بی شعوری شدی بیل.گفتم زر نزن.(سخنی از نویسنده: این دفعه مایس زر زد.مایس:یه بار دیگه بگی سخنی از نویسنده اون کله ای که سر جاشه و دوستات تو ویدیو کال میبینن رو از بین میبرم ها.من: باشه باشه جوش نیار(در ذهن:بد تر مو مو یی) خلاصه که ارضم به خدمتون زدم خورد و خاکشیرش کردم. دیپر:تموم شد بی شعور؟گفتم بله تموم شد با شعور. هیچی دیگه...تا دو روز من از دست دیپر به خاطر این حرفم در حال فرار بودم(یادآوری:دیپر امپراطور سایفر هاست)بعد از این به بعد نه با دیپر حرف زدم نه دیدمش!!!!(چون زد خورد و خاکشیرم کرد.فکر کنم مولکول هام از هم جدا شد) مگه جرات داشتم؟!مثل اسکل ها دیپر رو می دیدم یه جیغ بنفش میکیشدم.خلاصه که این چند روزه پدرم در اومد

خلاصه سر شما هارو درد نیارم این چند روزه بدبخت شدم.ویل:بیل میگم...بیل:بنال.ویل:اهیایاً امروز جلسه نداریم؟بیل:وات؟بدبخت شدممممم.من در حال رفتن به سالن جلسه کلی کله ملق زدم تا رسیدم.خلاصه سرتونو درد نیارم مثل اسکل ها هیچ حرفی نزدم.کیل:احمق چرا حرف نزدی؟بیل:بابا من یادم رفته بود همینطوری تو شوک بودم.کیل:روانی.بیل:تازه فهمیدی؟کیل:نه اسکل جان.

ویل:میشه فحش ندین؟بیل و کیل:ویل ببند اون دهنو.ویل:باشه بابا غلط کردم اصلاً.بیل:کیل...روانی شدم.(سخنی از نویسنده:روانی بود روانی هست روانی خواهد بود)کیل:چرا؟بیل: بابا حوصله ام سر رفته.کیل:حوصله منم.امرالد: چقدر زر میزنین.خفه شین دیگه.بیل:زندگی رو میبینی؟برای اولین بار فحش داد.امرالد:ای خداااااا.😂😂

(بیل: ببین این نویسنده زده به سرش چرا؟چون ساعت...۱:۱۹دقیقه نصفه شبه)از زبان خودم:من:ببند اون دهنو بیل.بیل:باشه بابا تو خوبی.ویل:وای خدا.اینارو شفا بده.الهی آمین.من:ببند.(بچه ها این قسمت فان است کلا بخندین)کیل:مرض.زهر مار.خفه شین بابا.دیپر:این روزا زیاد فک میزنی سارینا.من:ببند بابا.اعصاب ندارما.دیپر:اوه اوه اوه چقدر ترسیدم.بیل:ببند بابا اگه این نبود تو الان واسه ما امپراطور نبودی.دیپر:ببند بیل¡!

من:ببینید...بیل:بنال.من:خفه.ببینید من میخوام یه کاری کنم...بیل:چی کار؟من:به شما چه؟ربط داره به داستان.عمراً بگم.بیل:نگو.به درک.ویل:دقیقاً.بیل:بچه ها زیادی شره وره نمیگیم؟من:چرا خیلی هم میگیم.بیل:پس برو برو تا ما به داستان برسیم.من: ببند بابا.واسه ما آدم شده.(واقعی الان میریم سراغ داستان):از زبان امرالد:رفتم بعد خودم زر زرا اینا رو نشنوم.خلاصه رفتم.دیدم رفتم بیل بعد سایفر هارو گذاشت رو سرش،به خاطر لوسیفر.این لوسیفر تبعید بود حالا در رفته اونم میخواد دیپر کله این لوسیفر رو نکنه بعد خودشو گذاشته رو سرش.لوسیفر:غلط کردم!!!!واااای خدا.بدبخت شدم.بیل نجاتم بده!ببل:به من چه تو در رفتی.

از زبان بیل: لوسیفر اصلا با من نسبت نداشت ولی ما باهم دوست بودیم.دوست خیلی صمیمی.لوسیفر: کمک!!!!دیپر:این کیه؟؟بیل: دوستم.خلاصه سر شماها رو درد نیارم تا یه روز نمیتونستم راه برم.پدرم در اومد.

خب این پارت تموم شد یه خبر بد دارم که تو سوال بعد میگم:

خبر: متاسفانه من ممکنه دیر به دیر بزارم چون امتحان های میان ترمم شروع شدن و وقت نمیکنم.دلیل اینکه این پارت کم بود در سوال بعد:

دلیل:ساعت ۱:۳۴ دقیقه نصفه شبه. دستم ترکید انقدر تایپ کردم شارژم ۱۲٪ است

بای بای تا فصل دوم