سلام اومدم با پارت ۱۴
لیدی:بعد از اینکه از هم جدا شدیم همین جوری توی چشم های هم نگاه می کردیم که یکدفعه آلیا گفت لیدی باگ آدرین همه منتظر شما هستند که آدرین گفت:منو لیدی الان میایم و وقتی آلیا رفت آدرین گفت نمیدونم چرا چشم هات و موهات منو یاد کسایی می اندازه که یادم نیست کی هستند همیشه پیشت هستم از غروب تا سحر بعدم جلوم زانو زد و گفت همراهیم می کنید مای لیدی منم گفتم البته آدرین و باهم به اتاق رفتیم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)