خانواده پاتر

این داستان درباره دختری هست که به عنوان خواهر هری پاتر وارد داستان میشه برای پارت بعد نظر بدید.

مقدمه. تا حالا شده مثل من غرق در کتاب هری پاتر بشید؟ تا حالا شده شب ها خواب ببینید در داستان هری پاتر هستید؟

بچه ها اگر اسم اصیل خارجی با ه پیدا کردید که به هری بخوره بگید فعلا اسم خواهر هری رو هلن گذاشتم

نوشیکا روی تخت نشسته بود و داشت کتاب آخر هری پاتر رو میخواند. یک لحظه ذهنش به چیزی مشغول شد

با خود گفت :« کاش من هم مثل هری آزاد بودم و می توانستم ماجراجویی بکنم.»

احساس ناراحتی کرد اما این احساس غم به خشم تبدیل شد و کتاب هری پاتر را به گوشه‌ای از اتاقش پرتاب کرد.

ناگهان اتاقش نورانی شد جوری که هلن نمی توانست چیزی ببیند . چشم هایش را بست و دوباره باز کرد خوب که نگاه کرد دید کتابش دارد می درخشد . کتاب عزیزش . کتاب را باز کرد ولی تا کتاب را باز کرد به درون کتاب کشیده شد.

زمانی که چشم هایش را باز کرد در حال سقوط بود . از ترس جیغ بنفشی کشید و چشم هایش را بست. اما در کمال تعجب بدون اینکه دردش بیاید روی زمین فرود آمد.

فکر می کرد تنها است اما نگاهش به سه کلبه افتاد که بالای کوه بودند با خوشحالی به سمت کلبه ها رسید اما کسی آنجا نبود روی هر یک کلبه چیزی هک شده بود. کلبه اول : در اینجا چیزی که خیلی دوست داری پیدا میکنی اما اگر به چیز دیگری دست بزنی می میری.

کلبه دوم : در اینجا تمام غم و غصه هایت از بین می رود. کلبه سوم : در اینجا میتوانی وارد داستان مورد علاقه‌‌ات شوی . هلن کمی فکر کرد و وارد کلبه سوم شد

بچه ها حتما حتما نظر بدید که خوبه یا بد بی رو در واسی چون میخوایم فیلم این داستان رو بسازیم پس حتما بگید. ممنون