
یه فیک جدیده 🙃از اینم حمایت کنید 👐😁نظر فراموش نشه که تی اگه منفی باشه🤗
بعد از مهاجرتم به کره هیچ. چیز اونجوری که فکر میکردم پیش نرفت، هزینه های سرسام اور و نبود شغل و بدتر از همه هزینه کرایه خونه خیلی زیاد بود اونقدری که حتی فکر خریدن هیچوقت از ذهنم عبور نمیکرد ، وارد رستورانی شدم که تو اعلامیه نوشته بود اما از شانس خوب من چند دقیقه قبل من یه نفر استخدام شده بود اینم شانسه منه دیگه... ، نا امید از رستوران اومدم بیرون گوشیم زنگ خورد :«عجله دارم فقط بگم که اگه تا اخر این ماه کرایه خونه رو پرداخت نکنید مجبورم وسایل رو بزارم تو خیابون»و قطع کرد یه نفس از روی ناراحتی کشیدم :«دیگه از این بدتر نمیشد»همون موقع بارون شروع کرد به باریدن و منم چتر نداشتم انگار شدم عین موش اب کشیده هروقت این حمله رو میگفتم یه اتفاق نیافتاد انگار دنیا همیشه میخواست بهم ثابت کنه که از این بدتر هم میشه دستم گذاشتم توی جیبم و توی پیاده رو اروم قدم میزد بر اثر باد شدید کاغذی که توی هوا میچرخید صاف اومد خورد توی صورتم خیلی عصبی بودم یه لعنت بر کسی که صاحب تبلیغ این پوستر بود فرستادم با عصبانیت برکه رو برداشتم ببینم چیه
نوشته بود برای کمپانی بیگ هیت مستخدم میخوان تو این وضع بهترین اتفاق ممکن بود خیلی خوشحال بودم خواستم تا مثل رستوران دیر نشده سریع برم به ادرس نگاه کردم خیلی دور نبود تا خود کمپانی دویدم جلوی کمپانی با خودم فکر کردم چی میشد اگه این جا SM بود و من میتونستم EXO رو ببینم وارد شدم یه نگاه به سر وضعم انداختم موهام شلخته و زشت شده بود همه لباس هامم که خیس بود خیلی قیافه مزخرفی داشتم از یه نفر راهنمایی گرفتم و به دفتر مدریت رفتم یه اقای تپل کوتوله اما با نمک روی صندلی پشت میز بزرگ و شیکی نشسته بود یه نگاه به سر وضعم کرد یه اه کشید، سریع موهام و کنار زدم و گفتم واسه استخدام اومدم یه فرم گزاشت روی میزش و گفت این و پر کن نشستم روی صندلی کنار میز درحال نوشتن بودم، که در با شتاب باز شد یه اقای بلند قد اومد داخل و با داد فریاد میگفت :«من این دنس و نمیرم چه وضعشه چرا هی سخت تر از قبل میشه قسم میخورم اینجا رو میکنم jin hit تو رو هم میزارم دنسر پشتیبان هر روز انقدر مجبورت میکنم برقصی که تمام اون دنبه ها چربی اب بشه »انقدر تند تند و بامزه حرف میزد خندم گرفت با عصبانیت برگشت رو به من و گفت :«هی چطور جرعت میکنی به ورلد واید هندسام بخندی به پی ایییی نیم جونت بخند » مات و مبهوت بهش نگاه کردم خنده از لبام رفت این چرا اینجوری بود. مرد تپل ازم عذر خواهی کرد و گفت چند لحضه بیرون بمونم منم همین کار و کردم یه اقا ا که همراه مرد عصبانی بود ازم عذرخواهی کرد ، روی لباسش و خوندم منیجر بود
رفتم بیرون اما سرم و چسبوندم به در تا دوباره دبه حرفاشون گوش بدم چون اون اقا قد بلنده خیلی بامزه بود، همین طور که گوش میدادم و ریز ریز میخندیدم یه دست روی شونم قرار گرفت با ترس برگشتم دوتا چشم به چشمام زل زدن بود حسابی خجالت کشیدم با صدای بم و کلفتشفت :«به چی کوش میکردی»به من من افتادم و نتونستم جوابشو بدم خندید گفت :«نیاز نیست بترسی» با لبام بازی میکردم این عادت من بود که وقتی خجالت میکشیدم با لبام بازی میکردم ، خیلی به اون ادم نزدیک بودم چند قدم عقب رفتم طوری که چسبیدم به در یهو در باز شد و از عقب افتاد اون مرد بلند قد میتونست بگیریم اما خودشو منار کشید و محکم با باسن به زمین خوردم خیلی درد میکرد بعد نق نق کنان رفت :«اه اه لباسام خیس شد تازه خریده بودمشون وای مادر چقدر از این کمپانی بدم میاد اصلا باید درخواست همون sm و قبول میکردم عحب خریتی کردم»و همین طور که غر میزد دور شد و دیگه صدایی نمیشنیدم ، سعی کردم بلند شم خیلی درد داشت احساس میکردم استخوان هام خورد شدن ، مرد کنار در اومد کمک کرد تا از زمین بلند بشم از قیافش پیدا بود که داره سعی میکنه خندشو پنهان کنه لپام سرخ شد رفتم روی صندلی نشستم و ادامه فرم و پر کردن هنوز خیلی نگذشته بود که یه مرد دیگه با قد نسبتا کوتاه اما قیافه ای با نمک وارد شد خیلی جنتلمن به نظر میرسید ، با وقار خاصی رو صندلی نشست و روبه اقا تپله گفت :«بنگ شی هیوک میتونم امروز و مرخصی بگیرم؟! » مرد تپل بهش نگاه کرد و گفت :«امروز چقدر یهویی چیزی شده! » پاهاش و انداخت رو پاش و دستاش و حالت مثلثی در اورد و تا شروع کرد به توضیح دادن یکی از پایه های صندلی شکست و خیلی ناجور مورد زمین اما انکار نه انگار که همون لحضه خورد خورد زمین سریع بلند شد لباسش و تکوند و گفت:«خب میگفتم» خندم گرفت اما انکار برای بقیه یه امر عادی بود خندم و خوردن و سرم و دادم به برگه استخدام
از بین حرف هاشون فهمیدم بنگ شی هیوک اون اقا تپله هست ولی چیزی که ذهنم و درکیر کرده بود این بود که پی دی نیم کیه که اون اقاهه بهم گفتم برم پی دی نیم جونم بخندم، هرچی فکر کردم به نتیجه ای نرسیدم بعد از پایان حرف اون دوتا پی دی نیم گفت:«جین دوباره قهر کرد با من وقتی برگشتی پیشش بگو پی دی نیم گفته بیا باهم غذا درست کنیم» وقتی اسم پی دی نیم و شنیدم گل از کلم شکفت و پرسیدم:«میشناسیدش؟ »هر 3 تاشون عقل اندر سفیه بهم نگاه کرد بعد بنگ شب هیوک سری به نشانه تایید نشون داد و گفت :«اره میشناسمش» با ذوق گفتم کیه چون مثل اینکه برای من عزیزه، جوری که انکار داشت به یه خر دو گوش نگاه میکرد بهم زل زده بود، فرم های تو دستش و مرتب کرد و گفت :«خودم پی دینمم» با تعجب پرسیدم :«مگه بنگ شی هیوک نبودی؟! »سرشو چرخوند گفت :«اره پی دی نیم اسم مستعارم هست»با ذوق گفتم:«یعنی ادم مشهوری هستین فندوم هم دارید؟ »پسر که جلوی در دیدم خندید و گفت :«مگه خبر نداری کلی کشته و مرده داره این جذاب لعنتی»پوکر نگاه کردم بهشون اخه کجاش جذابه بود با نگاه من هر 3 خندیدن و اون دوتا از اتاق رفتن و له دنباله اونا پیی دی نیمم مشغول مرتب کردن برگه ها شد
فرم و پر کردم و بهش دادم و رفتم و خونه منتظر جواب شدم ★ دوشنبه ساعت 9:15 دقیقه صبح★ روی تختم قرتی خوردم نگران پول اجاره خونه بودم روی گوشیم پیامکی اومد با بی حوصلگی بازش کردم اما متن پیام باعث شد انرژی بگیرم، برای کمپانی قبول شده بودم سریع به سمت کمپانی رفتم برام عجیب بود که مصاحبه و... نداشت اخه کی این طرح چو ری استخدام میشد اونم از همین الان باید میرفتم سر کار برای همین بعد از رسیدن اولین سوال که پرسیدم این بود اقای بنگ هم در جواب گفت هم برای پسرا و مستخدام ها کنار اومدم باهم سخته برای همین زود استعفا میدن تنها کسی که با همه چیز ساخته منیجرشون بود، به منظر منم ادم صبور، مهربون و خوش اخلاقی بود ، با شنیدن این حرف ها یکم متذلذل شدم اما به پولش احتیاج داشتم اتفاقا از بقیه کار هامم بیشتر حقوق میگرفتم ، بعد از توضیحات چگونگی کار رفتم سالن دتس، خلاصه بگم انکار یه ندیمه باید هر کاری میخواستن بکنم
وقتی وارد شدم 7 تا پسر مشغول تمرین بودن که البته با 3 تاشون از قبل اشنا شده بودم یعنی دیده بودمشون اونا سخت مشغول تمرین بودن کم پیش میومد اشتباه کنن اما با کوچک ترین اشتباه هم زود عصبی میشدن به نظرم که کارشون فوق العاده بود بعد از تموم شدن تمرین سریع براشون اب بردم و حوله هاشون دادم تا عرقشون پاک کنن بعد از کمی استراحت یکی یکی خودشون و معرفی کردن اون اقای عصبی دیروز شروع کرد:«سلام من کیم سومین هستم ملقب به ورلد واید هندسام و اینکه بابت اون روز ببخشید به خاطر رقص عصبی بودم راستی نسبت به اون دفعه خشکل تر شدی»«سلام من کیم نامجون هستم بهم میگن RM لیدر گروه هستم »یه نفر حرفشو قطع کرد و گفت :«خدای خرابکاریه ترجیحا زیاد پیشش نمون چون از عمرت کم میشه »خنده ای کردم و اجازه دادم حرفشون و بزنن نفر بعدی همون کسی بود که از صندلی افتاد:«سلام فکر کنم قبلا هم رو دیدیم من پارک جیمین هستم »اینبار کسه دیگه ای حرفش و قطع کرد و گفت:«کوتوله گروهه»اونم با عصبانیت داد زد :«جونگ کوک چندبار گفتم درمورد قدم شوخی نکن»پسری که جلوی در دیدمش برای اینکه نزاع ادامه پیدا نکنه با صدای نسبتا بلند گفت:«من کیم تهیونگ هستم بهم میگن V »هر 6 تا پسر دیگه باهم شروع به خوندن قطعه ای یه اهنگ شدن :« وی نونل هنو میگدو نونل کندی رو کنده گو میر هین میوج لت گو لت گو او او او»خیلی سر زنده و شاد بودن نفر بعدی که از همه پرجنب و جوش تر بود گفت:«سلام من جانگ هوصوک هستم ممنون میشم بهم بگی جیهوپ»سرم و نکون دادم و گفتم چشم جیهوپ، نفر بعدی همونی بود که به نام جون میگفت خدای خرابکاری:«سلام مین یونگی هستم بهم میگن شوگا »پسری که به جیم بن گفت کوتوله اینار هم گفت :«خوابالوی گروه هروقت وقت داشته باشه میخوایه»اونم با خونسردی گفت :«هرکسی دوست داره یطوری اوقات فراغتش و بگذرونه و من ترجیح میدم بخوابم»نفر اخر هم که خودش بود گفت:«سلام جونگ کوک هستم پانی پر عضله » بانی پر عضله؟! خندم گرفت اکیپ شاد و بامزه ای بودن نمیدونم چطور خدمه نمیتونستن باهاشون کنار بیان
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بسی زیباااا 😍
مرسییی😁
عاجی نه اینو تا آخراش بنویسی بعد مث عشق سلتنطی دیگه ادامش ندی
چشم😂💗
عالی بود ادامه:/🧃
ممنونم🙃👐
آجی خیلی خوب بود🥺
ادامه بده👑✌️
ممنون عالی🙃❣️
خیلییییی عالیییییی بود
مممنونننن😁👐