* Black diamond * part 1

داشتم دنبال خواهرم می گشتم . داشتم تو جنگل دنبال خواهرم می گشتم داشتیم بازی می کردیم که یه دفعه گم شد . + وندی . وندی . کجایی ؟ داری من رو می ترسونی . وندی . داشتم تو جنگل راه می رفتم و دنبالش می گشتم . یکم ترسیده بودم . وندی ۱۳ سالشه و منم ۱۶ سالمه . ما تازه اساس کشی کردیم . نمی دونم چرا اما مامان و بابامون وسط جنگل خونه گرفته بودن . خونه یکم ترسناک بود اما توش دلنشین بود . من و وندی امدیم بیرون از خونه که یکم بازی کنیم . مامانم خونه بود داشت یه چیز درست می کرد برای‌ناهار و بابام هم رفته بود خرید .

نمی دونم چرا من به این جا حس خوبی ندارم . راستی اسم من ا/ت هست . + وندییییییییییییی . بسه دیگه بیا بیرون . اصلا تو بردی‌. وندی ؟ یه دفعه از پشتم یه صدا امد برگشتم دیدم کسی نیست . باز برگشتم و به راهم ادامه دادم که صدای پای یه نفر امد . واقعا ترسیده بودم . هی برمی گشتم اما کسی نبود . اول فکر کردم خیالاتی شدم ولی اخه امکان نداره . بعد صدای وندی از پشتم امد . (علامت وندی =)

= ترسیدی ؟ برگشتم نگاش کردم + عوضی تو بودی نه ؟ بزار دستم بهت برسه . بعد اون فرار کرد منم پشت سرش راه افتادم و داشتم سه ساعت دنبالش می کردم . اخر هر دوتامون نفس کم اوردیم و نشستیم رو به روی خونع . = اجی خونه مون خیلی خوشگله نه ؟ + جالبه = بوی پنکیک میاد . + ای دختر شکمو (لب خند زدم) . وندی بدو بدو رفت خونه سمت اشپز خونه ‌ . منم همونجا نشسته بودم خیلی خسته بودم . بلند شدم . داشتم می رفتم سمت خونه حس کردم کسی داره نگام می کنه وقتی برگشتم هیچ کس نبود منم زیاد توجهی نکردم و

رفتم تو خونه . رفتم سمت اتاق خوابم . خیلی عرق کرده بودم بخاطر همین رفتم حموم . (توی حموم ) . داشتم برای خودم بلند بلند تو حموم اهنگ می خوندم و سرم رو می شستم وسط هاش بودم که برق ها رفت و اب هم قط شد . سر من هم کف بود . داد زدم + مامانننننننننننن . اما صدای نیومد + مامانننننننننن . وندییییییییی . به خودم گفتم مگه چی شده چرا جواب نمی دن . تو حموم یه افتابه بود توش اب بود موهام رو با اون بازور شستم و یخ هم زدم .

حوله ام رو پوشیدم و رفتم پایین . + مامان . وندی . مامانم داشت غذا رو بهم می زد و وندی هم نشسته بود رو میز ناهار خوری و دستش کتاب بود تعجب بود که وندی دستش کتابه و منم که داشتم با یه حوله دیگه موهام رو خوش می کردم گفتم + مامان مامانم برگشتم سمتم گفت ( علامت مامان $)

$ بله دخترم . ( ذهن ا/ت × ) × تعجب بود مامانم به من هیچ وقت دخترم نمی گفت . + چرا هرچقدر صداتون کردم نیومدید . $ حتما صدات رو نشنیده بودیم . حالا‌مگه چی شده بود . + اب و برق خواستم ادامه حرفم رو بگم که × مگه اب و برق نرفته بود پس چرا چراغ اشپز خونه روشنه و اب هم میاد . $ دخترم چیزی شده + امممم نه . فکر کنم خیلی خسته شدم من می رم استراحت کنم . $ باشه دخترم برو . داشتم می رفتم که دیدم مامانم داره سپ رو هم می زنع و وندی داره یه کتابی که روش نوشته چطوری بمیریم رو می خوند. اول یکم ترسیدم بعد گفتم

+ وندی داری چی می خونی ؟ وندی سریع سرش رو اورد بالا = هیچی من هیچی نمی خونم + باشه ( لبخند زدم ) و رفتم بالا من الکی لبخند زدم یکم ترسیدم . یکم که نه خیلی . وارد اتاقم شدم در رو بستم و با حوله نشستم رو تخت . × مگه وندی نگفت بوی پنکیک میاد اون بویاییش خیلی قوی عه امکان نداره اشتباه کنه پس چرا مامان داشت سپ درست می کرد . اصلا چرا اب و برق اتاق من رفته بود ولی جای دیگه نرفته بود . چرا وندی کتاب داشششت می خوند اون که از کتاب متنفر بود تازه اسم کتاب هم ترسناک بود از اون موقع که وندی گم شد بعد پیدا شد تا الان عجیب شده . افففففف . اصلا چرا بابا نمیاد . رفتم کمدم رو باز کردم و یه دست لباس برداشتم و پوشیدمش ( لباس بالایی لباس ا/ته ) ------------------------ ( علامت بابای ا/ت & علامت فروشنده ^) ( تو سوپر مارکت ) & ببخشید این ها باهم چقدر میشه . ^ ۳۰۰ تومان & بفرمایید ^ شما تازه امدید اینجا اخه تاحالا ندیده امتون & بله ^ اهان امیدوارم به خوبی و خوشی زندگی کنید & ممنون پدر ا/ت سوار ماشینش شد و حرکت کرد سمت خونه وسط راه بود که دید یه نفر جلوی ماشینش وایستاده دو سه بار بوق زد نرفت و بابای ا/ت ترمز کرد ولی وقتی نگاه کرد چیزی ندید . اون فکر کرد اشتباه دیده و به راهش ادامه داد . رفت خونه . رو تختم دراز کشیده بودم و داشتم درس می خوندم که یه سنگ زدن به پنجره ام خورد وقتی پنجره رو باز کردم دیدم یه پسر جوون که می خوره همسن و سال من باشه اون پایینه .