❤️ عشق پنهان 🖤2

خب یه چیزی از این به بعد مرینت رو می نویسم مری و کت نوار رو می نویسم کت بریم رمان رو بخونیم

صبح ساعت 5 پاشدم.مامان و بابام خواب بودن.صورتم رو شستم و موهام رو شونه کردم. صبحانه رو اماده کردم و خوردم.برای مامان و بابام یه نامه گذاشتم : مامان و بابا ی عزیزم من امروز زود رفتم مدرسه 🏫🏫🖤 صبحانه رو میزه. و رفتم .

رفتم مدرسه. از راه مورد علاقم رفتم. راهم تو بهار شکوفه های صورتی داشت ، تابستون برگ های زرد و سبز داشت، پاییز برگ های خشک و زمستون درخت های سفید پوش. به خودم اومدم فهمیدم رسیدم به مدرسه

رفتم تو کلاس. فقط من بودم و جولیکا و کیم و سابرینا و رز. به بچه ها سلام کردم. کیم: مرینت خیلی عجیبه که زود اومدی. مری : ایندفعه زود بیدار شدم. ادرین و میلن و کلویی و الیا و بقیه هم اومدن. الیا: خدا ی من! باورم نمی شه که زود تر از من اومدی. لبخندی گوشه ی لبم اومد و گفتم : اره امروز زود بیدار شدم.

خانم بوستیه هم اومد و درس خوندیم. زنگ تفریح الیا و ادرین و رز و جولیکا و میلن و الکس و کیم و سابرینا و... رو صدا کردم. مری: بچه ها من پدر و مادرم برای سه ماه دارن می رن شانگهای. الیا: مرینت می تونیم خونه شما جشن بگیریم. ادرین : مرینت می تونیم بریم اندره بستنی بخوریم . الکس: می تونیم اسکیت بازی کنیم.

رز : میتونیم بریم باغ وحش. جولیکا: می تونیم می تونیم مدل شیم و عکس بگیریم.با حرف های بچه ها خوشحال شدم.از بچه ها خداحافظی کردم و رفتم خونه. تام: سلام دخترم. مری: سلام بابا. بلافاصله رفتم پیش مامان . داشت چمدون می بست و منم کمکش کردم.

بعد از کمک به مامان با بابام گیم بازی کردیم. دو دفعه بابام برد و سه دفعه من. تصمیم گرفتم با مامان و بابام ماکارون درست کنم. پیشبندم رو پوشیدم و موهام رو بستم و مامان و بابام رو صدا کردم. باهم دیگه درست کردیم. ماکارون ابی و قرمز و زرد و بنفش و سبز. سبز مثل چشم های اروم کت💚

یه توضیحی بدم. مرینت دیگه عاشق ادرین نیست و کت رو دوست داره ❤️ ادرین هم دیگه عاشق لیدی باگ نیست و مرینت رو دوست داره🖤