
🥺❤حتما حمایت کنید

ا/ت وقتی چشمش رو باز کرد با صحنه بالا مواجه شد👆🏻(عکس)(نویسنده: بیچاره ا/ت اینبار سکته می کنه😹) جیمین: هعیــی چشماشو باز کرد تهیونگ:🙀وای زنده شد ا/ت:نه من مردم الان تو بهشتم پیش شما(نویسنده:😹ا/ت جان گند نزنی یکم مغز تو به کار بنداز آخه) جیهوپ: بیا آب بخور ا/ت:ممنونم🥺❤... چرا احساساتی شدم این که فقط یه خوابه😒 جیمین: نه تو خواب نیستی! ا/ت: 🥺😭چرا جیمین تو خواب هم اینقدر مهربونه!!! تهیونگ گوشی شو به ا/ت نشون میده تهیونگ:اگه خواب هستی چرا میتونی زمان رو ببینی ا/ت کات کرده 😐 جین: ته از کجا میدونستی تو خواب زمان مشخص نیست(نویسنده: 😹😹خب معلومه دیه توی تستچی خونده حتما) تهیونگ:ما اینیم دیگه😏

ا/ت: من زنده ام.؟... 🤔 جونگ کوک: آره ا/ت: خواب نیستم؟ جونگ کوک: نه کاملا بیداری... ا/ت:😳😳 جیمین:هعـیی این خون نیست که رنگه😐 ا/ت: پس انتظار داشتی خون باشه(نویسنده: نه انتظار داشت سس گوجه باشه😹) ا/ت: ترسیده بودید😹 اعضا با هم: نــ... نــه اصلا ما و ترس(نویسنده:😹😹ا/ت جان غــش کرده بودی ندیدی اعضا رو😹😹) نامجون: اسمت چیه؟🤔 ا/ت: ا/ت هستم جین:چند سالته؟ ا/ت: 22 سالمه شوگا: چقدر میخوابی؟ ا/ت: خب شبا میخوابم😐 شوگا: اوکـیـی...😐 جونگ کوک: شیر موز می دوصتی؟ ا/ت: آره... اومدید از من بازرسی کنید... چقدر سوال میپرسید😑

جین: ببخشید... تهیونگ: هعـیی بچه ها داره بارون میاد🙀وایــــــ عجب طوفانی داره میاد جیمین:😦وای آسمون چه وحشتناکه! ا/ت: حالا چجوری برم خونه😮 شوگا:😐بگیر بخواب فکر رفتن هم نکن ا/ت: چــ.. چیــی!! جیهوپ: پس میخوای توی این طوفان بری خونه زنده نمیرسی🥺 ا/ت:من که سر تا پا خونیم... نامجون: خــــونی؟ ا/ت: ن.. نه یعنی رنگــی جیهوپ: دیروز خواهرم اومده بود کار داشت یه روز طبقه پایین موند لباسش رو جا گذاشته بود فکر کنم اندازه ی تو باشه میرم بیارمش ا/ت: ممنونم🥺💜 جیهوپ: خواهش💜 جیهوپ لباس خواهرش رو به ا/ت داد و ا/ت لباس رو پوشید (لباس خواهر جیهوپ) عکس بالا👆🏻
جیمین: ا/ت... ا/ت: بله؟ جیمین: ما طبقه پایین میخوابیم تو بالا بخواب ا/ت: باشه (فردا صبح) ا/ت بیدار شد و طبقه پایین رفت دید اعضا دارن میز صبحونه رو میچینند ا/ت: سلام صبح بخیر🥱 یونگی از پشت ا/ت اومد و گفت: سلام صبح بخیر🥱 جیمین: شما دوتا چقدر خوابالو هستید😄ا/ت: نــ.. نـه من معمولن زود بیدار میشم ولی دیشب خیله شوکه شده بودم نتونستم خوب بخوابم(نویسنده: ا/ت جان ذهنت کجا ها رفت😹) جین: داشتی به چی فکر میکردی که نتونستی بخوابی؟ ا/ت: خببب به ایــنکه باهاتون یه عکس بگیرم🙈(با مکس زیاد) جین: اُ باشه حتما😄 ا/ت توی ذهنش: 💃🏻💃🏻وای بلاخره گفتم بعد صبحونه ا/ت با اعضا یک عکس سلفی گرفت و.....
ا/ت: خب دیگه من باید برای تمرین برم خونه نامجون: تمرین چی؟ ا/ت: خب میخوام مثل شما بشم... اعضا: مثل ما! ا/ت: آره مگه بده😶 اعضا: نــ.. نه فقط ا/ت: فقط چی؟ اعضا: هیچی... ا/ت: خبب راستی اون مردی که من روش آب ریختم کدومتون بود؟ نامجون: رو کی آب ریختی🤨 ا/ت: یــ.. یعنی اتفاقی بود.. از عمد نبود😶تهیونگ: متاسفانه رو من آب ریختی احمـــق ا/ت:تو منو کی شناختی؟ تهیونگ: خب معلومه وقتی رنگ ها رو از رو صورتت پاک کردی ا/ت:😐که اینطور... بابت دیروز واقعا متاسفم تهیونگ: فراموشش کن ا/ت: باشه....
ا/ت: خدافظ... اعضا: خدافظ ا/ت در بین راه 💃🏻💃🏻💃🏻اعضا رو دیدم آخجون آخجون حالا از این ور حالا از اونور مردم:این دیوونه س (نویسنده: ا/ت جان برو خونه تا تیمارستان نبردنت😹😹 ا/ت: مگه من دیوونه م نویسنده: یجورایی😐آره ا/ت: 😑😑 نویسنده: برو خونه دیگه ا/ت: نموخوام نویسنده: پس من میرم) خب نویسنده رفت دیگه تو هم برو 😐😐
لایک و کامنت فراموش نشه♥♥
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی