
سلام لاوام اینم پارت آخر داستانم امیدوارم خوشتون بیاد... 🌂فالو=فالو🌂
@باشه بابا چرا داد میزنی اون تویی من تو رو دوس دارم راضی شدی *واقعا؟ @آره دوست دارم(که یک دفعه در باز شد پدر سوآه بود پدر سوآه گفت)% پس جونک کوک رو دوست داری @بابا..%هیچی نگو پس تو دوست پسر سوآه هستی درسته؟ *بله رئیس (یه سیلی محکم به صورت کوکی زد و گفت) %فک کردی کی هستی که دختر منو دوست داشته باشی اگه واقعا دوسش داری از اینجا استعفا بده و برو @بابا برای چی؟ %چون من میدونم دوست نداره اونم مثل بقیه به روزی بهت خ،یا،نت میکنه..
@اما بابا اون فرق میکنه %از این به بعد نیازی نیست به شرکت ببای @اما بابا % همین که گفتم @باشه *رئیس ازتون خواهش میکنم بهم یه فرصت بدید باشه اگه بخواین استعفا میدم فقط بزارین با سوآه باشم(پدرش دست سوآه رو گرفت و از اونجا بیرون رفت)*الان من چیکار کنم (قطره های اشک روی صورتش میریخت حالش اصلا خوب نبود رفت استعفاش رو داد و از شرکت بیرون رفت به یونگی زنگ@اما بابا اون فرق میکنه %از این به بعد نیازی نیست به شرکت ببای @اما بابا % همین که گفتم @باشه *رئیس ازتون خواهش میکنم بهم یه فرصت بدید باشه اگه بخواین استعفا میدم فقط بزارین با سوآه باشم(پدرش دست سوآه رو گرفت و از اونجا بیرون رفت)*الان من چیکار کنم (قطره های اشک روی صورتش میریخت حالش اصلا خوب نبود رفت استفاش رو داد و از شرکت بیرون رفت به یونگی زد زد و گفت که میخواد باهاش حرف بزنه که داشت از خیابون رد میشد که یه موتور بهش زد و دیگه نفهمید چی شد) از زبان سوآه: هر چی به گوشی جونگ کوک زنگ زدم جواب نداد دیگه داشتم نگرانش میشدم که دیدم بهم زنگ زد جوابش دادم دیدم یونگی جواب داد @الو چی شده گوشی جونگ کوک رو چرا داری جواب میدی؟ &جونگ کوک تصادف کرده الانم تو بیمارستانیم تو اتاق عمله @چــی؟ وای نه چیکار کنم همین الان آدرس بیمارستان رو برام بفرست&باشه (به سرعت خودم رو به اونجا رسوندم) زنگ زد و داشت ماجرا رو تعریف میکرد و داشت از خیابون رد میشد که یه موتور بهش زد و دیگه نفهمید چی شد) از زبان سوآه: هر چی به گوشی جونگ کوک زنگ زدم جواب نداد دیگه داشتم نگرانش میشدم که دیدم بهم زنگ زد جوابش دادم دیدم یونگی جواب داد @الو چی شده گوشی جونگ کوک رو چرا داری جواب میدی؟ &جونگ کوک تصادف کرده الانم تو بیمارستانیم تو اتاق عمله @چــی؟ وای نه چیکار کنم همین الان آدرس بیمارستان رو برام بفرست&باشه (به سرعت خودم رو به اونجا رسوندم)..
@ببخشید خانم اتاق عمل کجاست؟ "طبقه بالا سمت چپ @ممنون (به سرعت خودم رو به اتاق عمل رسوندم یونگی رو دیدم که رو صندلی نشسته و نگرانه) @چی شده حال جونگ کوک خوبه؟ &نه تو اتاق عمله معلوم نیست کی بیاد بیرون @چجوری این اتفاق براش افتاد؟ اونی که زدش کی بود؟ &داشتم باهاش حرف میزدم که دیدم صداش قطع شد یکی دیگه جواب داد گفت که تصادف کرده منم خودمو سریع رسوندم اونم بد جور آسیب دیده @ وای خدایا همش تقصیر منه &نه اینجوری نیست @تو که چیزی نمیدونی &چرا میدونم قبل از اینکه موتور بهش بزنه برام ماجرا رو تعریف کرد (یک دفعه سوبین اومد پیش یونگی و گفت) #حال کوکی خوبه؟ &نه تو اتاق عمله #ببخشید تو کی هستی؟ (رو به سوآه گفت) @من دوستشم #اها واقعا @اما شما ؟ &اون دختر خالمونه @اها از آشنایی باهاتون خوش وقتم #همچنین(دکتر از اتاق عمل اومد بیرون و گفت)..
@#چی شد آقای دکتر 'خوش بختانه خطر رفع شده اگه دیرتر آورده بودینش زنده نمی موندن @وای خداروشکر &میتونیم،ببینیمش؟ 'بله البته بعد از چند دقیقه میتونید ببینیدش اما فقط یه نفر میتونه ببینش @#من.. &من میرم ببینمش #@باشه (رفت پیش جونگ کوک و وارد شد و روی صندلی کنار تخت نشست و گفت) &حالت خوبه؟ نمیدونی کلی آدم نگران میشن *ببخشید هیونگ ، راستی سوآه کجاست؟ بهش گفتی بیاد &آره دم دره سوبین هم اینجاست *واسه چی به اون گفتی بیاد؟ &چون بهم زنگ زد منم چون حالم خوب نبود نتونستم دروغ بگم *باشه به سوآه بگو بیاد میخوام ببینمش &باشه (رفت بیرون و گفت)&سوآه برو تو جونگ کوک باهات کار داره @باشه #پس من چی؟ &بعدا میتونی ببینیش (سوآه رفت داخل) @حالت خوبه؟ *خوبم @ببخشید همش تقصیر منه *نه تقصیر تو نیست @چرا اگه من بهت نمیگقتم دوست دارم این اتفاق نمیافتاد اگه اون روز همدیگه رو تو شرکت نمی بوسـ.. (انگشتش رو روی لب،ای سوآه گذاشت و گفت)
*حتی اگه اون کار هم نمی کردیم بالاخره پدرت میفهمید @راس میگی، اما همش تقصیر بابام بود نباید اونجوری میشد *اشکال نداره، من استعفا دادم دیگه میتونیم با هم باشیم @درسته اما من بابام رو راضی میکنم که دوباره استخدامت کنه *نمیخواد @چرا چون دیگه تو رو دارم نیازی به کارم نیست یه کار دیگه پیدا میکنم مهم نیست @باشه (یک هفته گذشت و جونگ کوک از بیمارستان مرخص شد) از زبان جونگ کوک :با سوآه قرار گذاشتم که امروز همدیگه رو ببینیم که سوبین جلوم رو گرفت و گفت #یه لحظه بیا کارت دارم میخوام یه چیزی رو بهت بگم*من کار دارم باید برم #فقط چند لحظه *باشه بگو #راستش من من تو رو دوس دادم لطفا نگو که دوسم نداری *متاسفم اما من یکی دیگه رو دوس دارم#اون کیه؟ *خب.. #همون دختره که وقتی تصادف کرده بودی اومده بود*آره #باشه.. ولی بدون پشیمون میشی *صبر کن (رفت)..
خواستم برم پیش سوآه اون ور خیابون بود تا منو دید به سمتم اومد که دیدم یه ماشین به سرعت به سوآه خورد سریع به سمتش رفتم دیدم سوبین اونو زده باورم نمیشد سوبین اینکارو کرده بود سریع بردمش به بیمارستان بردتش اتاق عمل امیدوارم حالش خوب باشه به دوستش زنگ زدم که بیاد اومد)$چی شده حال سوآه خوبه؟ *نه خوب نیست (باحالت بغض گفت) دکتر اومد بیرون و گفت 'متاسفم ایشون از دنیا رفتن (وقتی دکتر اینو گفت انگار دنیا رو سرم خراب شد دوست سوآه داشت بلند گریه میکرد و من شوک زده سر جام خشکم زده بود).. چند سال گذشت و دیگه سوآه نبود همیشه جای خالیش رو تو زندگیم حس میکنم و سوبین رو بخاطر این کارش هیچوقت نمیبخشم....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی و غمگین بود😭😭❤️❤️
مرسی کیوتم ببخشید که دیگه غمگین شد گفتم اینجوری تاثیر گذار تره♡♡
عالییییی بود 🥰 🌺 💖 💖 💖
زود تموم شد نمیدونم چرا من از داستانای ادامه دار خوشم میآمد
مرسی عزیز دلم♡
ببخشید زود تمومش کردم دیگه نتونستم ادامش بدم یه داستان دیگه نوشتم درباره یونگیه تو صف برسیه هر وقت اومد بخونش^_^
عالیه حتما میخونم 💖💖💖
ممنونم آجی جونم♡♡
خوب بود عزیزم اشکال نداره💝
ج چ: من دوسش داشتم❤❤
مرسی عشقم♡♡