10 اسلاید صحیح/غلط توسط: mehf انتشار: 4 سال پیش 15 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام سلام... این یکی از داستان های منه امیدوارم خوشتون بیااد. عکس این پارت برای جاستینه
جهش یافته ها خودشون دقیقا نمیفهمن که دارن بیشتر از کی محافظت میکنن، خودشون یا مردم؟ افرادی هستن که چشاشون سنگین میشه و میمیرن اونم فقط بخاطر اینکه جنگاورهای منظومه شمسی نتونستن ازشون خوب محافظت کنن.
لیلی دث بعد دوسال ناپدید شدن بالاخره میاد پیش جت کب. جت کب استاد خیلی خوبیه ولی هدفش خوب نیست. دث گفت:« بیا اینو بگیر، میدونم برات عجیبه که چجوری یک نفر تونسته سنگ زحلو پیدا کنه». جت کب به لیلی دث گفت:« اگه میتونی نامرئی شی پس میتونی نامرئی خراب کاری به بار بیاری. مطمئن باش اون ده تا فوری متوجه خرابی میشن که تو تو زحل به بار آوردی». دث گفت:« شاید نتونم نامرئی خراب کاری کنم، ولی میتونم نامرئی باشم». جت کب گفت:« تو انگار اصلا متوجه نیستی که اون ده نفر هرجایی تنفس میکنن. اونا جهش یافته ان». دث گفت:« خب همین نقطه ضعفشونه. خیلی مغرورن». جت کب گفت:« پس رو این حساب هردومون مغروریم. چون ما هم جهش یافته ایم». دث گفت:« اره... بیا سنگ زحلو بگیر». جت کب تشکر نکرد. لحظه ای سکوت کرد و از دث پرسید:« میدونی چجوری 3 تا سنگ رو یک جا به دست آوردم؟»
دث خیلی وقت بود میخواست بدونه واسه همین گفت:« چجوری؟» جت کب گفت:« نپتون خیلی راحت بود. چون یک سیاره متروکه بود. مشتری هم سنگ خیلی قدرتمندی داشت، واسه همین هم خودشو بهم داد، هم اورانوسو». دث گفت:« خب. اورانوس چه نسبتی داره با مشتری؟» جت گفت:« لکورو». دث با لحن بی ادبانه ای پرسید:« اون دیگه کدوم خریه؟» جت کب آروم گفت:« برادرم». دث جا خورد. جت کب گفت:« نفرینش خیلی قوی بود و جادوش هم همینطور. من به تو اعتماد دارم. چون مطمئنم حرفه ای. کارتو مخفی انجام بده». دث جواب مثبت داد و به سمت زهره پرواز کرد. به سردسته اش که همشون جهش یافته های نژاد خودش بودن، گفت:« خب دیگه وقتشه. شما نیمه مانسترید منم مانستر واقعی میخوام». دث نصفشونو از پا در آورد و نامرئی شد.
جاستین کروز، دوسال بود که داشت سیارک های مختلفی رو میگشت. اون نمیخواست از قدرت پرواز و آتیشش استفاده کنه چون دلش خیلی برای سفینه های هلمت گلکسی تنگ شده بود. واسه همین تصمیم گرفته بود با سفینه بره. اون یکهو یاد زحل افتاد که چه جنگی داشت با دث، اونم دوسال پیش. بعدش یکهو دید که زحل دو برابر داغون تر از قبل شده. جت کب یکهو از پشتش با تله پورت سر در آورد و گفت:« جایی تشریف میبردی؟» جاستین یکهو به خودش اومد و گفت:«کب؟» جت کب جاستین رو بلند کرد و انداختش به سمت آوار. جاستین آتشین شد و سعی کرد به جت کب آتیش پرتاب کنه، ولی جت کب مدام با تله پورتش آتیشو جا به جا میکرد و میبرد سمت آوار. جاستین یکهو پرواز کرد و تصمیم گرفت از اونجا فرار کنه ولی جت کب گردنشو فشار داد و گفت:« کجا میخوای بری؟» جاستین بدون حرف زدن به سمت جت کب آتش پرتاب کرد و جت کب رفت اونور.
جاستین سریع فرار کرد. اون سریع به سمت زمین رفت. جولیت پرنت، یکی از مامورای هلمت گلکسی یکهو جاستینو دید و تعجب کرد و پرسید:« اوه، جاستین، مشکلی پیش اومده که بعد دوسال اومدی؟» جاستین سریع گفت:« آره خیلی پیش اومده. مانیتور کو؟ باید با دنی ارتباط بگیرم».
جولیت خیلی گیج شده بود و پرسید:« خب چرا از موبایلت استفاده نمیکنی؟» جاستین که ظاهرا وقت نداشت حرف بزنه گفت:« چون مانیتور زود تر میگیره».
جولیت سریع فهمید جاستین واقعا عجله داره. گفت:« ببین ساعتت طبقه منفی سه هست و ما طبقه بیست و پنجیم. مانیتور اصلی هم اون ور این طبقه است». بعدش با ساعت هوشمند مخصوص هلمت گلکسی با دنی ارتباط برقرار کرد. صفحه ی بزرگ روشن شد.
دنی تصمیم گرفته بود یکم به خودش استراحت بده و بیشتر به خودش و دوست دخترش، تس( مخفف سامانتا) اهمیت بده. بعد شام بودو اونا داشتن فیلم میدیدن که یکهو تلفن اپل دنی زنگ زد. به تس گفت:« ببخشید عزیزم، باید برم و جواب بدم». تس خیلی خونسردانه قبول کرد. برای دنی عجیب بود که agent prent( یا همون مامور جولیت) به موبایلش زنگ زده و پایینشم نوشته هلمت گلکسی. تماس تصویری رو جواب داد.
جاستین خیلی سریع به دنی گفت:« دنی جت کب چهارتا سنگ رو به دست آورده!» یکهو تس صدا رو قطع کرد و اومد پیش دنی و از جاستین پرسید:« چی؟ کدوم سنگا رو؟» جاستین سریع گفت:« زحل و مشتری و نپتون و اورانوس رو به دست آورده». بعدش سریع قطع کرد. تس و دنی به هم نگاه کردن و گفتن:« باید بریم هلمت گلکسی!»
خب ممنون که این داستانو خوندید💝
امیدوارم خوشتون اومده باشه
💖💜💙
عکس این قسمت بازم میگم واسه جاستینه
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)