مرینت و آدرین (شرق و غرب)پارت۲

اول بالا رو بخون

از زبان آدرین:با هویت های جدید سوار هواپیما شدیم مرینت داشت بهم توضیحات هویت جدیدمو میگفت و کمی هم در مورد تیراندازی قرار بود من پسر عموی لایلا باشم و مرینت هم دختر عموش اما من قرار بود که لال باشم چون اگه پسر خالش میشدم خیلی سوتی میدادم.وقتی به نیویورک رسیدیم با استقبال گرم لایلا مواجه شدیم و قرار بود من و alis(آلیس)(مرینت)رفتم داخل خونه و بعد از خوردن شام آلیس گفت که فردا منو اونو لایلا بریم شکار و اونجا نقشمون رو پیاده کنیم.

فردای آن روز

ما رفتیم اونجا که یهو مرینت لایلا رو با همون تیر بیهوشی زد بعد هم مامورا اومدن و همشون رو بازداشت کردن و لایلا هم اعدام شد. برگشت به فرانسه....

از زبان مرینت:توی را آدرین عراقش به من گفت من اولش قبول نکردم اما بعدش قبول کردم چون خودم هم از خدام بود .

پایان دوستان پارت بعد کمی غم انگیزه اما عاشقانه هم هست.