زندگی من در لبخند تو معنا می شود (پارت ۱)♡_♡

ا/ت :اینقدر عاشق اون پسر شده بودم که بهتر بگم زندگیم توی لبخند های امید بخشش معنا شد .............(پیش مقدمه) داستان از زبان ا/ت (اسمتون) :نمیدونین که چقدر خوشحال بودم داشتم میرفتم کره شهر مورد علاقه ام جایی که تمام آرزوهام می‌توانستند بر آورده بشن ^_^وقتی که رسیدیم از اون چیزی که شنیده بودم هم بهتر بود >_

به زور بلندم شدم خب این یه سوپرایز بود که باید خودتون می‌فهمیدیم ولی میگم دیگه چاره ای نیست یادتونه دیروز رفته بودم بازار آره؟تصمیم گرفتم تا برم کمپانی Big hit ♥ هم بگردم و خب موضوع اینجاست که بهشون گفتم میخوام مدلینگ بشم و با این شرایط و قبول کردنו×و امروز روز امتحان دبیوم بود و فقط یک ساعت تا شروع شدنش مونده بود ×_×

آماده شدم تا کم کم راه بیفتم (چند دقیقه بد) وای خدایا من نمیتونم اصلا من کیم هیچ کاری از دستم بر نمیاد آخه من خل و چل چرا رفتم دبیو دادم [از بس که احمقی] (۵ دقیقه به ۸) ماشین رو روشن کردم و رفتم به سمت کمپانی خب رسیدیم پیاده شدم ولی همین که پام رو گذاشتم داخل انگار داشتم از استرس میمردم ولی سعی کردم ضایع بازی در نیارم

(بعد از امتحان) چقدر سوال تو ذهنم داشتم من قبول میشم؟میتونم¿آرزوم بر آورده میشه؟............. سوار آسانسور شدم و یه پسره هم دنبالم اومد تو آسانسور ،ماسک زده بود و کلاه داشت به زور میتونستی چشم هاش رو ببینی ولی تیپش که خیلی آشنا بود اگه فقط یه لحظه بزاری چشم هات رو ....... از زبان جیمین :وای خیلی خسته شده بودم و اصلا حال هیچ کاری رو نداشتم و یه دختره ای رو دیدم که داره آزمون میده ولی خیلی خوب تو کارش استاد بود مطمئن بودم قبول میشه... دیدم که همون موقع اومد بیرون ولی سرش پایین بود نمیتونستم چهره اش رو ببینم باهم سوار آسانسور شدیم دیدم که خیلی سعی میکنه چشم هام رو ببینه من هم سرم رو آوردم بالا و وقتی چهره ی اون دختر رو دیدم ............. از زبان ا/ت :سرش که آورد بالا با دقت به چشم هاش نگاه کردم ولی متوجه شدم بهم خیره شده و همین جور خشکش زده بود و فقط نگاهم میکرد خب از خجالت سرخ شدم ......

ولی صبر کن اون چشم ها خیلی آشنا هست و این به معنای اینکه اون اون اون جیمین شییییییییییی وای نه ممکنه هر لحظه غش کنم وای چرا این آسانسور نمیرسه طبقه همکف وای نه نه نه جیمین شیئی دهنت رو باز نکن ..... از زبان جیمین:دیدم که خیلی سرخ شده خیلی استرس داشت دهنم رو باز کردم تا باهاش حرف بزنم و ماسک رو کشیدم پایین از زبان ا/ت :وای دیگه مطمئنم خودشه از زبان جیمین:بهش گفتم که میتونم اسمتون رو بدونم خانم ؟¿ انگار داشت به زور حرف میزد و گفت اسمم ا/ت (اسمتون) هست. منم خودم رو معرفی کردم و ازش خواستم که خواستن که فردا شب بیاد سر قرار اونم قبول کرد!!!!!! بعدش هم از آسانسور به سرعت خارج شد از زبان ا/ت : امروز بهترین روز زندگیمههههههههه وای چقدر بلند داد زدم ^_^خب رفتم خونه باورم نمیشه یه آیدول البته نه یه پسر مشهور فوق العاده زیبا در واقعه عشق من بهم گفت که ........

اینقدر حرفش توی ذهنم تکرار میشد که فراموش کردم که چقدر سوال تو ذهنم از جواب دبیوم داشتم !!!!!!

(فردا صبح ) از زبان ا/ت:خیلی منتظر جواب دبیو بودم هر پیامی که به گوشیم فرستاده میشد فکر میکردم جوابِ ولی نه ..... ولی مهمتر از همه قرار امروزم با جیمین شی هست!!! (۹ ساعت بعد) دوش گرفتم و آماده رفتن شدم یه لباس مجلسی سیاه رنگ که تقریبا بالای زانوهام بود و زیاد کوتاه نبود رو پوشیدم با گردنبند ست و کفش های براق سیاه و کت پشمی سفیدم پوستم چون سفیده رنگ سیاه خیلی بهم میاد جلوه داره^_^ ولی واقعا از یه قسمت قضیه خیلی خوشم میاد اینکه شماره جیمین رو دارم هورا 😆 بهم گفت وقتی پی ام دادم بیا پایین.....

یه آرایش ملیح و خوشگل و ساده کردم و وقتی تو آینه به خودم نگاه کردم متوجه شدم ......×_×من چقدر جذا..... چی جیمین پی ام داده وای برم پایین دیر نکنم >_

خوشتون اومد؟¿ اگه بد بود بگید ^_^ لطفا 🤗🙏 پارت بعدی هم میزارم 💋

کامنت و نظر هاتون یادتون نره میخوام واسه پارت بعدی نظر بدید که بعضی از نظر هاتون رو میزارم تو پارت و به جلوه ای که دوستش دارین درستش میکنم 🤗🤗🥰🤩