
آنچه گذرکرد 😂: شششششششقققققققق ...... کمکککککککککک....... جوشنیار جوش نیار جوش نیار ........ برو بیسکوییت بخور ...... بهترش رو میتونم بسازم 💙
با گفته های بچه ها چیزای بهتری به فکرم افتاد . با شوق شروع کردم به کشیدن طرح . من :( تموم شد 🤩) طرح ها رو به نوبو دادم :( سعی میکنم بهترین لباسارو بسازم ) همگی :( 🤗) نوبو به ما گفت که هر وقت زنگ زد بریم به کارگاهش تا لباسا رو نشون بده . همه رفتن . ظهر که شد مامانم با اون دوتا اسکل اومد خونه😑💢 رفتم اتاق دیدم شوتو رو تخت دراز کشیده . خیلی آروم گفت :( خسته شدم ) من :( مگه تریلی جا به جا کردی 😐) شوتو :( پس باکوگو چیه؟!😑) من :( هی چند وقتیه که فقط باکوگو باکوگو میکنی 😏 چی به چیه کلک 😏؟!) شوتو :( چی میگی برا خودت اون تنها کسیه که از انیمه من اومده 😑) من :( دروغ گو 😏) شوتو:( منحرف😑) من :( شوخی کردم 🤭) شوتو چشماش رو بست . انگاری خیلی خسته شده . بعد چند دقیقه معلومه کاملا خوابه ☺ من:( چه نانازه😍) وجدان :( منحرف به تمام معنا 😑) من:( خفه💢) رفتم پیش تخت نشستم و به شوتو زل زدم . همین که میخواستم با دستم موهاش رو بزنم کنار ....................... وجدان :( چه غلتی میکنییییییی؟!؟!؟😳) من :( به قول لیوای خرمگس معرکه😑💢) وجدان :( بیا گمشو اونور فقط دوازده سالته😶) من :( باشه باشه غر نزن 😑) بدجنس روزگار 😑

سه روز بعد ........... نوبو زنگ زد گفت بیاین کارگاه . من شوتو مثل هیناتا و کاگیاما داریم میدوییم به طرف کارگاه 😐😂 شوتو برد 😑 انتظارش میرفت ببره 💢 شوتو :( باید برنامه ریزی داشته باشی هر از گاهی بری بیرون برای تمرین . هر چی باشه چند روز بعد قراره بری بجنگی ) من *در حالی که نفس نفس میزنم*:( خب ...... آخه ........ نفسم ........ بند ....... میاد ...... وای کمک.......) بعد یکم استراحت سر و کله لشکر امام زمان (عج) پیدا شد 😐😂 📿 رفتیم داخل . نوبو اومد و گفت :( چقدر دیر اومدین زود بیاین ) 🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩 لباسا آماده داخل یه محوطه شیشه ای بودن 😍😍😍😍😍 چقدر عالی درست شده بودن 💙🍓 نوبو :( بزارین یه چیزی بهتون بگم😋)..... «لباس بالایی لباسی بود که نوبو انتخواب کرده »

نوبو :( من با استفاده از انرژی هسته ای تونستم به لباسا و همینطور سلاح ها قدرت های جادویی بدم . قدرتشون رو خودشون به وجود آوردن و من اینکار رو نکردم جالبه بدونین قدرتاشون اصلا شبیه همدیگه نیست 💙) آکی:( میتونیم سلاح ها رو ببینیم ؟) نوبو :( البته) سلاح ها خیلی عالی و دقیق درست شده بودن💙 . دمت گرم نوبو 🍓. نوبو :( همشون آمادن غیر از یکیشون که انرژی داره روش آپلود میشه ) ماری :( اگه لباسامون قدرت دارن پس به سلاح احتیاجی نداریم . پس چرا سلاح درست کردی؟ ) نوبو :( سوال خوبیه . چون ممکنه که شارژ لباس ها تموم بشه و قدرت هامون ناپدید شه ) هینا :( مگه لباسا شارژین ؟؟) نوبو :( هم لباسا و هم سلاح ها شارژین ولی شارژشون خیلی کم میره) من :( مثلا هر دقیقه چند تا ؟) نوبو :( هر سه ساعت پنج تا ) دخترا :( وااااااااااااااااو ) نوبو :(ما اینیم دیگه😎) .........« بالایی لباس آکیه »

تا اون سلاح انرژی رو به خودش جذب کنه ما نشستیم تا لباسامون رو انتخواب کنیم. با کمک کاراکترا انتخواب کردیم . سلاح آپلود شد . نوبو :( خب برین بعد از ظهر بیاین برای تمرین ) هینا :( تمرین ؟) من :( امممم تمرین اینکه بجنگیم ) آکی :( خیلییییی ذوق دارم 🤩) ماری :( هوراااااااا) هینا :( بدون تمرین هم میزنم نابودش میکنم) من :( خیلی خشن شدی هینا😅) هینا :( اثرات باکوگو عه😅) رفتیم . از بس ذوق داشتم نمیتونستم نخندم 😑😂 شوتو :( بیا مسابقه بدیم ) من :( قبوله) و دوباره مثل هیناتا و کاگیاما شروع کردیم به دوییدن 😐و باز هم شوتو برد و من شروع کردم به نفس نفس زدن😑😂 «بالایی لباس هیناست »

بعد از ظهر توی کارگاه.................... همگی لباس هامون رو پوشیدیم و سلاح هامون رو برداشتیم . چه راحت بودن 😍 نوبو :( قبل اینکه تمرین کنیم باید درباره قدرتمون بدونیم دیگه😉 ) همگی :( بگوووووو 🤩) نوبو:( خب اول از خودم شروع میکنم )................. قدرت نوبو از طریق لباس ، دیجیتال بود . سلاح هاش هم قدرت باد داشتن . ............. نوبو :( خب میرم سراغ هینا).................. قدرت هینا از طریق لباس ، حیوان نما بود و میتونست به حوانات تبدیل شه و سلاحش قدرت آتش داشت هم میتونست آتش ها رو کنترل کنه و هم آتش بسازه . ................................... نوبو :( آکی جان ) ...................................... قدرت آکی از طریق لباس ، قو آبی رنگ هستش و از طریق سلاح ، نور تیز هستش یه نور که با تغیر رنگش تیز و کند میشه وبستگی به اصاب آکی داره. ................................. نوبو :( خب حالا کی ؟) ماری :( من !!!) ................................................قدرت ماری از طریق لباس ، ارتباط خاکی هستش و میتونه با خاک همه چیز بسازه . از طریق سلاح ، قدرت زیاده و میتونه با سلاحش هممون رو بلند کنه😶 . ...................................... نوبو :( خب موند کوشینا) ................................................قدرت من از طریق لباس یه صفحه گرد و تیز و نازک که آبی آسمونی هستش و اگه بخوام بترکه قرمز میشه و هر اندازه ای میتونم بسازم . و از طریق سلاح میتونم نامرعی شم . ............................ «لباس بالایی لباس ماری هستش»

خب این قسمت هم تموم شد . قسمت بعدی خعلی باحاله 🤩 اون لباس بالایی هم لباس بنده هستش 😉 تا قسمت بعدی و جنگ سخت و جادویی خداحافظ 💙👋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی
پارت بعددددد
راستی داستانم پارت جدیدش اومده برو بخون
عالی بوددددد 😆😆😆😆😆😆😆 زود پارت بعد رو بزار منتظرم 😁😁😁😁😁😆😆😆😆😆 داستانت عالیه آجییییی 😆😆😆
ممنون داستان تو هم عالیع💙
وای خیلی عالی بود زوتر پارت بعد بده
چشم حتما
وایییییییییییی😆عرررررررررر خیلی خوبههههههههههههه پارت بعدییییی 😆😆😆😆😆😆😆💖🌺💖🌺💖🌺
💙🎈
کوشینا پارت بعدیو زود بزار
چشم هینا جانم💋