
سلام پارت ۱۰ خدمت شما بازم با لایک ها و کامنت های خوبتون حمایتم کنید!
شیماری:کجا برم که غذاش خوب باشه !😐من هیچ جای این دهکده رو نمی شناسم 😑آره حالا یادم اومد فکر کنم اون روز یک جایی رو دیدم که ازش بوی عالی ای میومد اسمش چی بود 😡ای ای؟چی بود آخه!آها ایچیراکو!باید از یک نفر بپرسم و به همون مختصات برم😇پس شیماری از خونه بیرون اومد ۲ کوچه که رد شد بادش افتاد ساسکه اینجا زندگی میکنه!😇ینی تو کدوم از خونه هاس؟داره چیکار میکنه!😮خب مسلمه که امروز باید از فکر ساسکه درام!بهتره بپرسم ایچیراکو کجاس!😉شیماری:آقا میتونم بپرسم !واب چه بویی محشری !
پیرمرد:چی شده چی دخترم چی میخواستی بپرسی !😊شیماری:فراموش کنید فقط بگید این بوی محشر از کجاست!😇پیرمرد:۱ کوچه اونور تر از بلوار اصلی!😉شیماری:متشکرم😉در مف شیماری:حالا میتونم یک غذای حسابی بخورم😕بالاخره شیماری رسید !تابلو:ایچیراکو خوش آمدید!شیماری:آره خودشه ایچیراکو اینجاس!😁😁😁شیماری رفت داخل ولی هم رفت داخل یا صحنه مواجه شد...😐
ساسکه و ساکورا در خال غذا خوردن بودن !😈شیماری سعی کرد نشون بده اصلا متوجه اونا نشده!😐شیماری نشست ۳ صندلی اونور تر ساکورا!😑ساکورا:ساسکه امروز میای باهم بری تمرین!ساسکه:نه متاسفم کار دارم در هر صورت تو هم کار داری!😑در مغز ساسکه:من فقط فعلا برای کسب اطلاعات با شیماری کیرم بیرون 😐😐شیماری عصبانی بود!انتظار نداشت ساسکه و ساکورا رو اینجا ببینه !😟خانم ایچیراکو:چی میخواین خانم !شیماری:دو تا رامن بزرگ !😋در مغز ساسکه:ابن صدا چقدر آشناس!
ساسکه سرش رو برگرداند باور نمی کرد شیماری ۶ صندلی اونور تر باشه:😮در مغز ساسکه:اگه الان دست به اقدامی نزنم !شیماری دیگه هیچ وقت باهام نمیاد بیرون !اگه الان ساکورا رو دک کنم نه نمیشه!😟چ موقعیت سختی !احساس میکنم دارم تو دریای ساکورا و شیماری غرق میشم!کدوم رو باید انتخاب کنم!ناروتو:هی ساسکه ،ساکورا من اومدم!ساکورا:بالاخره اومدی!😬در مغز ساسکه :آخیش!و ساسکه ،ساکورا و ناروتو اوند با هو به صحبت کردن!شیماری کاسه دوم رو نصفه کاره رها کرد.😰در مغز شیماری:چه حسی!چه حس خوبی داره! چقدر اونا با هم خوبن
شیماری بلند شد !همین توجه ساسکه رو جلب کرد !ساسکه اشکهایی که از صورت شیماری ریخت رو دید!😢در مغز شیماری:من فقط یک ربات ام «بچه ها منظور از ربات ینی کسی که باید یک کاری انجام بده وگرنه شیماری ربات نیست!»😞من نمیتونم هیچ وقت یک دوست واقعی داشته باشم من همش دارم از گذشته فرار میکنم !و بالاخره ناروتو متوجه شیماری شد !ناروتو:هی شیماری سلام !😊شیماری:سلام!😟ناروتو :بیا با ما غذا بخور!شیماری :نه ممنون در هر حال من داشتم میرفتم!ناروتو:ولی!شیماری:من رفتم ساکورا تو بازار میبینمت !
شیماری میدود!شیماری:من حتی یک دوست واقعی ندارم!ساسکه:من دیگه باید برم بچه ها تا بعد!ساکورا:خداحافظ !ناروتو:بالاخره من و تو تنها شدیم!ساکورا:خوابش رو ببینی!و به اذا خوردن ادامه داد!ساسکه:من باید با شیماری حرف بزنم!شیماری نزدیک خونه ساسکه بود ساسکه بهش رسید !ساسکه :شیماری صبر کن !شیماری واستاد!ساسکه :شیماری تو گریه کردی:😮شیماری:خب آره ساسکه :ولی چرا؟شیماری:به دلایلی !ساسکه:شیماری مشکل چیه؟😰شیماری:ساسکه من فقط ازت بک درخواست دارم لطفا بهش توجه کن!....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (4)