
به دوستاتونم معرفی کنید🥺💙حمایتم کنین اگه خوب بود بگید پارت بعدو بزارم
ماشین اومد سمت من کاملا شوکه شده بودم انگار همه جا ایست کرد ثانیه ها و همه چیز ایستاد چشامو بردم سمت چپ دیدم یا حضرت عباس مردم دارن میدون سمت من اصن نمیتونستم تکون بخورم اما میتونستم حس کنم یهو مث فیلما یه زنی که مال عهد چوسان(دیدین ما میگیم عهد قجر کره اونا میگن چوسان اون دوره ی قدیمشون که تو فیلماشونم میبینین) افتاد کنار من اومد نزدیکم همون لحظه ای که دستشو زد به من همه چیز سیاه شد... چشامو باز کردم دیدم یه پارچه سفید رومه تو سرد خونم؟ و*د*ف من که زندم پس چرا سردخونه؟ شایدم تو کفنم؟ پارچه زود پس زدم یه نگاه کردم دیدم اتاق خیلی اتاق سنتی ای میزد بلند شدم یکم بالا پایین پریدم یاخدا چرا من اینقدر مو دارم من موهامو نمیزارم از سرِ شونمم بلند تر بشه اونم فقط به خاطر تهیونگم سرمو چرخوندم دورو ورم دیدم یه آینه هس رفتم نشستم به آینه نگاه کردم خودم بودم اما موهای بلند قیافه ی قدیمی یهو بهترین دوستم اومد تو با دیدنش خیلی خوشحال شدم 2 سال بود رفته بود لندن ندیده بودمش من: الکککککسسس پریدم بقلش بعد گفتم چطوری الکس: بانوی من؟ حالتون.... به هوش اومدین باید برم به محافظتون فرمانده گارد سلطنتی خبر بدم بعدم رف من: این چی میگف گارد سلطنتی؟ وا مگه عهد چوسانه برو بابا الکس زده به سر... ش؟!! جاااان؟ چرا.. چرا مث خدمتکارا لباس پوشیده بود این دختره ی پرو (یه چیزی برا محض اطلاع الکس هم اسم دختره هم پسر مث بعضی از اسمای خودمون) میمردم لباس خدمتکارا و بانوان دربار عهد چوسانو نمیپوشید اصن از وقتی اون اتفاق عجیب افتاد چی شده؟ یهو الکس با تهیونگ اومدن تو من: 😐😐فرمانده گارد سلطنتی تهیونگه منه؟ چی میگی بابا
تهیونگ: بانوی من چقد خوشحالم حالتون خوبه من: ته چرا میگی بانوی من؟ من تصادف کردم؟ اونجا فقط تو بود بگو چی شده؟ تهیونگ: 😐🤔جانم بانوی من؟ آهان تازه به هوش اومدین هزیون میگین درک میکنم به الکس گف برو پزشک سلطنتی رو خبر کن بازم نمیدونم با خودم چه فکری کردم اما سریع جیم شدم😎اومدم بیرون از اون همه اتاق سنتی مزخرف دیدم یه زن پیر الکس چند تا بانوی دربار با ته راه افتادن دنبالم چه خبره؟؟؟ من: مگه فیلمه؟ چرا هی دنبالم میاین این خوده کَنه به جز تهیونگم البته اما (با داد) چرا من اینجام هان چی شدهههه؟ همه مث اینا که عقل ندارم نگاهم میکردن مگه چیز عجیبی گفتم آخه! بردنم اتاقه قیافم فقط😐🤐😬یکی منه بد بختو نجااات بدهههه دزدیدنم اره خودشه منو.... امم وایسا ببینم نکنه اومدم تو دنیای موازی؟ ینی اومدم توی... زندگی قبلیم وات د یه چیزی دارم بدون گوشیم اینجا تلف میشم😭ای خدا یهو این یارو پزشکه اومد تو نبضم رو گرف گف اسم پدرتون؟ من: کیم سو هو البت بابام ایرانیه کره ایش کردم اسمش نذاشت به حرفم ادامه بدم گف اسم مادرتون من: پارک شی یون اونم ایرانیه دوباره حرفمو قطع کرد اومدم بزنم تو سرش گف اسم خودتون کیم جونجه منم ایرانیم اما دوباره بی ش*ع*و*ر حرفمو قطع کرد گف کجا زندگی میکنین؟ من: توی یه خونه که با پول زحمت کشی خودم و خون جگر پس انداز از دوران 15 سالگی تا الان جمع کردم با سرمایه فوق العاده و مادر دوم که البته مرده و اسمشم فلکس بنده خدا از دست من خیلی میکشه دلم به حالش میسوزه من بچه ی دوم خانوادم و تنها گ*و*ه*ی که خوردم این بوده که به آدمای فقیر و بچه های بی سرپرست کمک کردم و تلاش به رسیدن به عشقم خب که چی؟ قیافه ی پزشکه دیدنی بود😬یه نگاه به الکس که سمت راستم بود کرد بعد گف این بنده خدا خیلی حالش وخیمه😬🤧🤫
بعدم رف یکم فک کردم گفتم الکس الکس: چقد خوشحالم اسمی که از بچگی بم دادینو یادتونه🤗 من: ببین من چرا بی هوش بودم؟ الکس: طبق عادت همیشگیتون رفته بودین تیراندازی که اسبتون شما رو پرت کرده رو زمین از اونجایی که فرمانده همیشه باهاتونه شمارو آورد اینجا حالتون خوب بود اما از هوش رفتین و الان به هوش اومدین من: من از تیراندازی متنفرم 🤐 الکس: اما شما چون نمیتونستین مهارت رزمی یاد بگیرین به تیراندازی رو آوردین من: وضعم از اونی که فک میکردمم بد تره 😑خب الکس ببین موقعیتمو برام بگو تا ببینم چه خاکی باید تو سرم بریزم الکس: شما دختر وزیر دفاع هستی از یه کشور دور اومدین و قراره چون تیراندازیتون خوبه یکی از سربازای گارد سلطنتی بشین اما شما عاشق مهارتای رزمی بودین اما چون پدرتون میخواست شما اتفاقی براتون نیفته اینو برای شما ممنوع کرد و فرمانده رو محافظ شخصیتون کرد من: عاا توی ذهنم: من باید یه موقعیت خوب برا خودم برا زنده موندن فراهم کنم و اون اینه که ژنرال بشم یوش(یوش یه ژاپنی میشه خیلی خب یه همچین چیزی) الکس چجوری میتونم ژنرال بشم الکس: خواهش میکنم اگه صدمه ببینید چی 😟😢 من: ببین من اگه سرباز بشم بیشتر صدمه میبینم تصور کن میخوان توی تمریناتشون چقد بهم سخت بگیرن؟ هان؟ الکس: ببینید یه مراسم برگزار میشه اگه اسم نویسی کنید اونجا شرکت کنید و برنده بشید میتونید... بانو.. ی من؟؟ سریع زدم به چاک خب الان یه یارویی رو دیدم هی آقا بله؟ من میخوام اسم نویسی کنم برای ژنرال شدن باید کجا برم؟ اون طرف اسمتونو با اسم پدر و سنتونو بنویسید برید اون جایی که دوتا نگهبان هستن بعد بندازید توی پاکت اونجا فردا هم ساعت 11 برید به مراسم من: ممنون
همه ی کارایی که گفتو کردم بعدم ساعت 11 ته و بابامو کاشتمو در رفتم رفتم مراسم یا خداا همههه مرد همه غول تشن همه گولاخ یا امام هشتم پادشاه اومد نشست رو صندلی بعدم گف نبرد خیلی سادس من: وات مگه قرار همو ب*ک*ش*ی*م؟ پادشاه: اول کار با سلاحتونو بررسی و سپس (من: مگه میخوای سخنرانی کنی زود باش دیگه اه) نبرد تن به تن شروع میشه دو به دو تا حد مرگ من: وایسا من تا حالا برا مردا خیلی قلدری کردم خیلی زنا رو زدم اما ن*ک*ش*ت*م! کارم با سلاح عالی بود رسیدیم به تیراندازی یا حضرت شلغم حالا چیکار کنم فرمانده دوم: به جای خود من: عه فلکس؟ ادامه حرف فرمانده دوم: پرتاب من یه تیر زدم داشت میوفتاد رو زمین وسط کار چیکار کنم یه تیر دیگه برداشتم توی ثانیه یه تیر دیگه زدم تیر قبلی رو دو نصف کرد خورد وسط هدف تا نصف توی هدف بود بقیش از پشتش در اومده بود خودمم تعجب کردم اصن 😲باورم نمیشد خیلیاشون حذف شدن 4 نفر بودیم پادشاه: پارک جونجه جانگ لی سان باهم مبارزه میکنند. رفتم تو میدون وایسادم یارو اومد یه گولاخ سیبیل در رفته بود😑فرمانده دوم: شروع من: من هنوزم شک دارم نمیتونم اینو بکشم اخه اگه نکشمش اون منو میکشه پس تصمیم گرفتم یارو رو خسته کنم تا پادشاهم خسته بشه کسیم نمیره داشتم تمام حملاتشو جاخالی میدادم که یه ف*ح*ش داد دیگه نتونستم تحمل کنم زدم ناکارش کردم بعدم بیهوشش کردم به همه گفتم ک*ش*ت*م*ش یهو اومدن ببرنش به یارو با چشمو ابرو فهموندم اگه بگی زندس میکشمت یارو ترسید بردنش نوبت مبارزه بعد که شد رفتم پیشش یکم بش پول دادم که دهنشون بسته باشه مبارزه بعد مبارزه ما تموم شد من موندم با یکی دیگه این با بقیه فرق داشت ماهیچه های ریز از پاهاش میتونستم بگم خیلی فرزه مبارزه شروع شد لعنت خیلی سریع بود یه ضربه خوردم افتادم رو زمین عصبانی بودم رفتم جلوش وایسادم یه مشت زدم رو زمین زمین خورد شد بعد خیلی سریع رفتم پشتش گردنشو گرفتم بهش گفتم تسلیم شو خودش ول کرد رو در رو وایسادیم یه ضربه با پا زدم بهش افتاد اون طرف بهش گفتم تسلیم شو بلند گف تسلیمم پادشاه: تسلیم نداریم من: من هر چی باشه ژنرال بعدیم قدرتم از این آقا خیلی بیشتره وقتی معلومه پس چرا باید یه فرد بی گناه بمیره؟ پادشاه: اما ملکه: اعلی حضرت پادشاه: پس کیم جونجه ژنرال میشه یه مراسم برای معرفی گرفتن بعدم من رفتم خونه
با چهره ی عصبانی تهیونگ مواجه شدم من: عوضش یه جایگاه خوب دارم تهیونگ: اگه آسیب جدی میدیدی چی هان؟ اگه اتفاقی برات میفتاد همین الان نامه بنویس و بخواه از مقامت عزلت کنن زود من بقلش کردم: ته میدونم نگران بودی اما من باید زندگیم خوب باشه نه؟ چون امروز ژنرال شدم حس بخشنده بودن دارم پس آدم بهتریم میشم نه؟ اونم سفت منو بقل کرد گف نمیزارم برات اتفاقی بیوفته هیچوقت من خوابم میاد رفتم یه بالشت برداشتم که بخوابم دیدم تهیونگم اومده کنارم خوابیده به صورتش زل زدم: خیلی خوشحالم که دارمت اما اینجا جهان موازیه نه تاریخ نه زندگی واقعیم پس ببخشید باید دنبال یه راه برای برگشت باشم بعدم رفتم تو دلش خوابیدم صبح که بیدار شدم موهامو همونطوری بستم لباس پوشیدم با ته رفتیم توی قصر
پادشاه گف اولین کارم در حال حاضر آموزش دادن سربازاس من: چقد خوشحالم خودم جای اون بدبختا نیسم رفتم جلو همشون وایسادم بهم تعظیم کردن گفتم خب میخوام ببینم دفاع شخصیتون در چه حده از قیافه هاشون معلوم بود اصن نمیفهمن من چی دارم میگم من: عهد چوسانه دیگه خب ته بیا اینجا نه نه تو رو دلم نمیاد حرکتا رو روت بزنم فلکس بیا فرمانده دوم اومد یکم دفاع شخصی یادشون دادم بعدم رفتم واقعا دوری گوشیمو نمیتونستم تحمل کنم هک هیترای بی تی اس چقد بد بود عا ته تهیونگ: بله من: میخوام مهارت هاتو ببینم تهیونگ: باشه رفتیم یه جا برا تیر اندازی من عقب وایسادم تهیونگ داشت از روی اسب تیر پرتاب میکرد لعنتی همش میرفت توی هدف یهو از روی اسب افتاد
من: تهیونگ با تمام سرعتم دویدم پیشش زدم زیر گریه قلبم داشت کنده میشد اسب نفرین شده تهیونگ بی هوش بود اما یهو اومد بالا و منو ب*و*س*ی*د همون لحظه دوباره همه چی وایساد مگه میشه؟ دوباره؟ همه چی تاریک شده هان؟ احساس میکنم بدنم کوفته شده توی بیمارستانم؟ برگشتم؟؟ سرمو چرخوند دیدم تهیونگ کنارمه به محض به هوش اومدن من دیدم بلندشد داشت پرستارو صدا میزد حالم خیلی بد بود اما دستشو گرفتم: تنهام نزار... نرو
به نظرتون خوب بود؟
اگه خوشتون اومد لایک کنید❤اگه عالی بود کامنتم بزارید 💙اگه انتظار پارت بعد رو میکشید فالو هم کنید🤍
نتیجه چالشه🎈
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی باحاله خیلی خوب بود 😂👊👍👍👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻❤❤❤
فوق العاده بود بیست بیسته داستانت پارت بعد و زود بده
عالی اجی میشی
عالیییی بود:)😻💕