
سلام میدونین من تصمیم گرفتم عشق دوست داشتنی و چهار غارتگر ادامه ندم بعد از تموم شدن این اونارو مینویسم فعلا باید یکم تمرکز داشته باشم نزنم داستانمو بترکونم 😅 یا مثلا یک مدت اینو ادامه ندم عشق دوست داشتنی تموم کنم بعد اینو که تموم کردم اونیکی تموم کنم یا چهار غارتگر رو با این ادامه بدم لطفا نظر بزارید و کمکم کنید
سلام من لیام ماها بالاخره رفتیم کوچه دیاگون و خرید کردیم بعد از اینکه وسایلمون جمع کردیم رفتیم تو سکو ۹و ۳/۴. مامان رو دیدیم ولی اصلا به خودمون نیاوردیم بابا رو بغل کردم بعد ریموس و با سیریوس دست دادم . خب سوار قطار شدیم ورفتیم به سوی هاگوارتز
بعد سریع یه کوپه خالی پیدا کردیم و من که خسته بودم خوابیدم . سوروس : من بردم هری ، اخ بیدارت کردم لیا .لیا : نه باید بیدار میشدم . بعد من میا رو از قفس بیرون اوردم و شروع کردم به ناز کردن منقارش . لیا : کچ پا لطفا میا نترسون 😠. سوروس : اخه این گربه چیداره که ازش خوشت میاد هرمیون ؟. هرمیون : خب والا خودمم نمیدونم . به نظرتون چخبره هان . بعد روزنامه رو که عکس علامت شوم رو نشان میداد به سوروس داد .
یادم امد که اون شب بابا بیدارم کرد رایان : بلند شین بچه ها ژاکت هاتون بپوشین و برین بیرون من که با لباس خوابیده بودم سریع ژاکتمو پوشیدم ورفتم بیرون هرمیونم دنبالم امد سریع رفتیم تو جنگل یهو : مورس مودر . و علامت شوم به هوا رفت ناگهان تموم مامورای وزارت ریختن دورمون . لیا : ما چرا باید علامت شوم درست کنیم وقتی نمی تونیم جز ورد لوموس چیزی بگیم ؟.
اینام دیدن ما بیگناهیم ولمون کردن با صدای هرمیون بر گشتم وگفت : به نظرت با جن خونگی چیکار میکنن؟😡. لیا : میدونین دقیقا برای همینه که ماجن خونگی نداریم هرمیون وقتی عمه این حرف زد چنان عصبی شد که انگار بهش حرف بدی زده . هری : رسیدیم . همه ردا هاشان را پوشیدن و به سرسرا رفتن کلاه شروع به خواندن کرد بعد از تمام شدن همه برایش دست زدن
بعد از خوردن شام . دامبلدور: خب امسال پس از سال ها دوباره مسابقه ۳ جادوگر برگزار میشه . همه باشادی وحیرت دست زدن . دامبلدور به مودی اشاره کرد : ایشون پرفسور مودی پرفسور درس دفاع در برابر جادوی سیاه . باز هم دست زدن
هرمیون بعد تمام شدن جشن گفت : واقعا نمیفهمم چرا بابابزرگ چیزی به ما نگفت ؟. لیا : میخواسته شگفت زده بشیم . هری : که شدیم . لیا : من بیشتر از مودی خوشم امد اون یکی از بزرگترین کار اگاهای انگلیس هست نصف سلول های ازکابان رو اون پر کرده . در صورت لیا پر ازشگفتی بود هرسه نفر میدانستن که لیا نفرت بسیاری از جادوی سیاه و ولدرموت ویارانش دارد اودوئل کننده فوق العاده ای بود به طوری که هرمیون هم به او باخته بود او علاوه بر اینکه رزمی کار بود مبارز خوبی بود ( از نظر جادویی ) همه با شگفتی به خوابگاه هایشان رفتن و منتظر فردا و کلاس جدید دفاع در برابر جادوی سیاه بودن
عمارت مالفوی ها ) در عمارت مالفوی کشمکش بزرگی پیش امده بود صدای داد فریاد ها وجیغ های زن و مردی عمارت را پر کرده بود جن ها از ترس بیرون نمی امدن اوضاع به قدری بهم ریخته بود که حتی چند بار چوب هایشان بیرون امدن و باهم دوئل کردن در این اشوب زنی چمدان و وسایلش رادر دست هایش میکشید و میکوشید از در بیرون برود از طرفی مردی دنبال زن می دوید . مرد : نارسیسا کجا میخوای بری . نارسیسا : پیش مارتا دیگه نمیخوام حتی یه لحظه اینجا بمونم دراکو هم که امد یک راست میاد پیش خودم لوسیوس . لوسیوس : نارسیسا بس کن ماباید اماده باشیم ارباب داره برمیگرده . نارسیسا جیغ کشید : برام مهم نیست ولدرموت داره برمیگرده نه من تقصیری دارم نه پسرم پای مارو وسط نکش لوسیوس ماها میریم به دامبلدور ملحق میشیم به جایی که از اول باید میرفتیم . لوسیوس : نار..سی..سا.. چی میگی دامبلدور پس تو از اول . نارسیسا : من نمیخواستم عضو بشم ونشدم من از اول طرف دامبلدور بودم حتی نمیخواستم به یک مورچه اسیب بزنم هیچ وقت از طلسمای نابخشودنی استفاده نکردم فقط از طلسمای پیچیده استفاده کردم و بعد پادزهرش رو برای کسی که بهش اسیب زدم میذاشتم حالا دارم میرم پیش مارتا ودیگه بهت کاری ندارم از تو و خواهرم و اربابت متنفرم . و بعد غیب شد اما قبلش وردی خواند که هیچکس نتواند به حرف های ان را به کسی بگوید
نارسیسا در جایی غیب شد که قبلا خانه ویلیام بلک پدر مارتا بود نارسیسا نزدیک در شد و فهمید مارتا انجاست در زد و وقتی مارتا در را باز کرد نارسیسا دامبلدور را پشت سرش دید او وارد شد و از دامبلدور عذر حواهی کرد التماس کرد تا در گروه دامبلدور بیاید و سرانجام دامبلدور قبول کرد
دامبلدور : نارسیسا امیدوارم بدونی چیکار میکنی و بعدا خیانت نکنی . نارسیسا : عهد ناگسستنی میبندم . انوقت انها باهم عهد بستن که نارسیسا و پسرش به او خیانت نکند و در عوض دامبلدور از انها محاففت کند و مارتا بعد از بستن عهد اورا به خانه اش برد و گفت : دیگه باید پیش ما زندگی کنی . پایان این پارت ❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوبه حتما ادامه بده👌