💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗
سه می
با اقای مین یون سانگ رفتم،باهم وارد اتاقیکه تو طبقه سوم بود شدیم بیشتر بچه های محافظتی اونجا بودن بعد از اشنایی باهاشون به یکی بچه ها گفت که چیز های که لازم بدونم بهم بگه؛رفتم طرفش
پسره که فهمیدم اسمش هیون جو درباری همه چی بهم گفت از روش های محافظتی بگو تا بیماری های اعضای بی تی اس که بهتر بدونم که یه دفعه اتفاق بدی نیوفته
بعدش یه گوشی هوش مند
یه اسپر فل فل و یه باتوم بهم داد
_اممم.....تفنگ چی؟؟
هیون جو_فعلا نیازی بهش نداری تفنگ برای زمانی که گروه قرارهدبره یجای عمومی که خطر توش زیاد،مثل رفتن به جشوار کنسرت اینجور چیزی
....خب درست میگفت...اصلا این هفتا مگه چه طوفه ای هستن که بخوان هر لحضه اینارو ترور کنن ...مگه بیکار....من بد بختم فقط برا این استخدام کرد که کلاس بزارن..والا
_خب چیز دیگه ای هست که لازم باشه بدونم
هیون جو_نه فقط بیا بریم سراغ اعضای بی تی اس که با اونام اشنا بشی و اونام تو رو بشناسن
....باشه ای گفتم و همراه هیون جو رفتم
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
چرا زود تر نزاشتی مثلث عشقی درست نکن لطفا
عالییییییی🥰فقط لطفا مثلث عشقی درست نکن