از شنبه بخاطر تولد بانیمون نوشتم الان منتشر شده -_- ولی بخونید :/ لایک و کامنت و فالو بکنید
1سپتامبر امشب همون شبی هست که متولد شد. ومیخواست جشن بگیره رسید به کمپانی میخواست لایو بگیره تا باهاشون صحبت کنه یک نفس عمیقی کشید و لایو رو شروع کرد درحال صحبت کردن بود که هوسوک هیونگش اومد وسط لایو و همش میگفت هوسوک :تولدت مبارک جونگ کوکا جونک کوک به حرکات های هوسوک هیونگش میخندید . هوسوک هیونگش رفت و اون همچنان مشغول صحبت کردن بود که فهمید دیگه دیر شده بنابراین بایک خداحافظی شیرین لایو رو قطع کرد یک نگاهی به ساعتش انداخت ساعت 9:20بود دلش میخواست برع خونه ا/تش رو ببینع که الانا میخواست برع از استودیو اش اومد بیرون و رفت طبقه پایین وارد ٱتاقی شد که با اعضا استراحت میکردن
دستگیره در رو پایین کشید که همه اعضا گفتن :تولدت مبارک اشک ذوق داخل چشماش حلقه زد نمیدونست چی بگه جین هیونگش کیک رو گرفت جلوش و گفت :اول ارزو کن و بعد فوت کن اون ارزو کرد و شمع رو فوت کرد و یک نگاهی به جیمین هیونگش انداخت که داشت ازش فیلم میگرفت جونگوک :هیونگ فیلم نگیر جیمین خندید و گفت :باشه همه اعضا داشتن هدیه هاشون رو میدادن که یونگی هیونگش یک هدیه داد نگاه جونگوک رفت به سمت یونگی هیونگش که داشت با همون گیتار مشکی رنگش برای جونگوک آهنگ میخوند .
اهنگ یونگی هیونگش تموم شد جونگوک:ممنون هیونگ عالی خوندی و یونگی هیونگش رو بغل کرد و یونگی هم اون رو بغل کرد (واو عجب صحنه ای 😿) جین در حال بریدن کیک برای اعضا بود اول به جونگوک داد که تهیونگ :هیونگ چرا اول به جونگوک دادی جین :ناسلامتی تولد اونه جونگوک یک خنده ای آروم کرد.همه اعضا مشغول خوردن کیکشون شدن
جونگوک داشت میرفت خونه سوار ماشین مرسدس بنزش شد (این ماشین کوک هست بی شوخی :|) چراغ قرمز هارو تند تند رد میکرد تا اینکه به خونش رسید کلید رو آروم وارد قفل انداخت . وارد خونه شد سکوت مرگباری بود . کفش هاشو در آورد و آروم دنبال ا/تش میگشت تا اینکه اونو روی مبل توی حال دید به نظر جونگوک عین فرشته ها خوابیده بود اما یک چیزی نظر جونگوک رو به خودش جلب کرده بود یک ورقع ای زیر دست های ا/ت پیدا کرده بود وکنار ا/ت چند تا مداد رنگی و ابرنگ دید

با دیدن اون فردی که تو ورقع دید خشکش زد او....اون خودش بود محو اون نقاشی شده بود باخودش گفت :خدای من چطوری انقدر خوب تونسته بکشه احساس کرد تنش گرم شده رفت لباس های خنکی تنش کرد رفت لباس هاش رو بزار تو کمد لباس هاش که روی پتو تختشون یک جعبه هدیه دید اون جعبه رو باز کرد یک دستبند مشکی رنگ متوجه شد این دستبند مورد علاقش هست زیر لب زمزمه کرد :ممنونم ازت چاگیا ویک قطره اشک از خوشحالی از چشماش چکید . (عکس بالایی عکسی هست که ا/ت نقاشی اشو کشیده :|)
آروم ا/ت رو بغل کرد و گذاشت روی تخت تا آروم بخوابه ولی ا/ت یکمی وول خورد ا/ت:کی اومدی ؟ جونگوک درحالی که داشت میرفت روی تخت دراز بکشه گفت :الان اومدم ا/ت بغضش گرفتع بود جونگوک :چاگیا چرا گریع میکنی ؟. ا/ت:ببخشید .....هق.....هق جونگوگ :چرا؟ ا/ت:چون نتونستم برات تولد بگیرم جونگوک :اصلا نیازی به معذرت خواهی نیست . با اون هدیه و نقاشی که دادی بیشتراز یک تولد هست حرف های جونگوک به ا/ت آرامش میداد .جونگوک ا/ت رو بغل کرد و گفت :بخواب عزیزم ا/ت سرش روی سینه های مردونه کوک گذاشت و کم کم خوابش برد جونکوک آروم زمزمه کرد :با "تــو" بودن چیزیه ك بِهش میگم خوشبَختی♡ •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• خوب خوب ٱمیدوارم خوشتون بیاد لایک وکامنت و فالو فراموش نشه :)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
به بههههههه
چقد خوب بوددددددددد
مرسی قشنگم :)
خوهششششششششششششششششششششششششششششششششش
واییییییی عالیییییی بوددددد (:
تنکس :)
عااالی بودددد😃💜امیدوارم تک پارتی بازم بنویسی چون حداقل من که خیلی دوسشون دارم و همه تست هات رو ذخیره کردم که چند بار بخونمشون و خیلی ناراحت میشم اگر نخوای ادامه بدی🥺فکر میکنم کسایی باشن که با من هم نظر باشن
مرسی قشنگم :)
😃💜فدات آجی
عالی بود